با نام او که تمام ارامش است
با توجه به اینکه برخی دوستان نکاتی را در مورد آرامش و عرفان در کامنت های پست قبلی نوشته بودند این پرسش و پاسخ را مناسب دیدم که باز هم بیاورم. در مورد عرفان های پست مدرن و فیلم های سینمایی (خصوصا هالیوودی و هندی) در حال تحقیقم که امیدوارم پس از چاپش با اجازه مجله بتوانم بطور کامل اینجا هم بیاورم. ضمنا از تمام عزیزانی که صاحب این کلبه را با قدومشان نورافشان کردند از صمیم قلب متشکرم. به امید تابیدن نور حقیقت -که واحد است- به قلب همه دوستداران ارامش جاودانی.
عرفان حقیقى، عرفان دروغین
چندى است توجه برخى از جوانان به عرفانهاى هندى و فرقههاى صوفیانه جلب شده است؛ نظر اسلام درباره این فرقهها اعم از تصوف، درویشى، هندى و سرخپوستى چیست؟
پیش از پاسخ به پرسش شما مناسب است در ابتدا تعریف تصوف و عرفان و شرایط ورود به آن را بیان کنیم و آن گاه درباره فرقههاى جدید و قدیم تصوف سخن بگوییم.تصوف به معناى پوشیدن لباس پشمین است و در اصطلاح، پاک کردن دل از آلودگىهاى نفسانى و آراستگى به پاکىهاى باطنى است. براى تصوف، تعاریف متعددى بیان شده که جامع آن تعاریف، از ابن عربى، قهرمان بزرگ عرفان و تصوف است که آن را به «وقوف به آداب شریعت، ظاهراً و باطناً» معنى کرده است که «آن عبارت از تخلق به اخلاق الهى است».1 همچنین عرفان به معناى شناسایى است و در اصطلاح، نام علم الهى است که هدف و مقصود آن، شناخت حق و اسما و صفات آن از طریق کشف و شهود است.
جامعترین تعریف از عرفان را قیصرى، عارف نامى دوره اسلامى ارائه داده است. وى مىنویسد: «علم به خداوند سبحان از حیث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقایق عالم و چگونگى رجوع این حقایق به حقیقتى یگانه - ذات احدیت - و همچنین شناخت راه سلوک و مجاهده براى خلاصى نفس از تنگناهاى قیود جزئى - دنیا و شهوات - و اتصاف آن به صفت اطلاق و کلیت - پاکى کامل و شهود در مرحله فنا و بقا».2
در تعریف قیصرى به خوبى مشخص است که عرفان داراى دو بال است که از آن به عرفان نظرى و عرفان عملى تعبیر مىشود. عرفان نظرى، علم به حقایق و معارف ناب است که همه آنها به شناخت حق سبحانه، اسما و صفات باز مىگردد و عرفان عملى، سیر و سلوک در راه رسیدن به کمالات معنوى، اتصال به خداوند و رهایى از مادیات، با هدف دور کردن دل از انحطاط و رسیدن به تکامل شایسته آن است. با توجه به این تعریف، عرفان عملى، مقدمه عرفان نظرى است؛ زیرا ابتدا باید با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغیار پاک کرد تا به مرحله شهود رسید تا حقیقت آن گونه که شایسته است، بر سالک جلوهگر شود. از این دیدگاه، راه عرفان، راه عمل بىچون و چرا به همه دستورات شریعت و بالا رفتن از نردبان سلوک - از ظاهر به باطن - و دل را که حرم الهى است، از بتهاى خودساخته پاک کردن است.به تعبیر دیگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهى است و هم پاک کردن قلب است و هر دو براى عارف لازم و ضرورى است. آرى، اصل، پاک کردن و نورانى کردن قلب است، تا سالک داراى قلبى صیقل خورده و صاف شود و حقایق در آن جلوهگر شود. در این صورت است که همه اعمال و رفتار ظاهرى و دستورات ریز و درشت شریعت، مفهوم پیدا مىکند و به همراه، آن اعضا و جوارح عارف نیز نورانى مىگردد. این معنایى است که همه عارفان و متصوفه بر آن اتفاق نظر دارند. نمونه آنها خواجه عبدالله انصارى است که در مقدمه کتاب منازل السائرین - که مهمترین و اصلىترین کتاب و دستورالعمل در عرفان عملى است - مىگوید:
«انسان به نهایات - فنا و بقا و در نهایت توحید ناب - نمىرسد؛ مگر این که بدایات را به طور صحیح پشت سر گذارده باشد و طى کردن صحیح بدایات، تنها در صورتى است که (اولاً) اخلاص کامل باشد و هر کارى تنها براى خدا انجام شود؛ (ثانیاً) از سنت و شریعت متابعت کامل شود و هیچ کارى انجام نشود؛ مگر این که در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهى الهى جدى گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعایت شود و با شفت و مهربانى، با آنها سخن گوید و نه تنها کَل آنها نباشد که بارى از دوششان بردارد و (خامساً) از هرکس و هر چیز که وقت را از بین مىبرد، فاصله گیرد و از هر کس که قلب را به فتنه مىاندازد، دورى کند».3
با این مقدمه روشن مىشود که اصل اولى در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و کوشش مجدانه و مستمر در انجام دستورات الهى و شریعت محمدى است که در این صورت، قلب نورانى مىشود و به حقیقت توحید مىرسد. هر فرقه و نحلهاى که ادعاى عرفان و تصوف دارد، باید با این عیار محک زده شود. افسوس و صد افسوس که در برابر عرفان اصیل و تصوف ناب، عرفان دروغین و صوفىگرى حیلهگرانه از بازار و رونق خوبى برخوردار است؛ به طورى که صداى همه عارفان حقیقى را درآورده است. خواجه عبدالله در همین کتاب مىنویسد:
«مردم در این وادى سه گروهند؛ مردمى که بین بیم و امید حرکت مىکنند - اعمال و اشتباهات خود را مىبیند؛ بیم بر ایشان مستولى مىشود و لطف و رحمت بیکران الهى را مشاهده مىکنند؛ امیدوار مىشوند - بر این گروه، نسیم محبت وزیدن مىگیرد و در عین حال که در مصاحبت حیاء هستند - حیاء مانع از آن است که دعوى محبت کنند - این گروه را مرید مىنامند.
گروه دوم، اهل جذبهاند که با جذبه عنایات الهى از وادى تفرقه به خانه امن جمع و قرب الهى رسیدهاند و آنها مراد نام دارند.
اما گروه سوم اهل دعوى باطلند و هم خود در فتنه افتادهاند و هم دیگران را به فتنه مىاندازند».4
آرى، سیر و سلوک و رسیدن به حقیقت عرفان، سخت و نیاز به تمرین، ریاضت مستمر و دائمى دارد؛ اما اداى تصوف درآوردن، بسیار آسان است و متاسفانه همه فرقههاى صوفیانه و درویشى امروزى، حیلهگرى و تزویر و تقلید مضحک است که نه عارفان حقیقى آن را بر مىتابند و نه عقل بر آن صحه مىگذارد و نه نقل آن را تأیید مىکند و بهطور کلى، از نظر اسلام مردود هستند. عرفان، تحت «تأثیر مواد مخدر»5، رقصهاى صوفیانه و آن گاه آب و چاى و نسکافه و میوه و تجدید آرایش زنان جوان و صحبت از ریمل جدیدى که به تازگى به بازار آمده است که هر چه گریه کنى، سر سوزنى اثر در زیر چشمهایت باقى نمىماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسیقى و سماع (رقص) و از حال رفتن و آن گاه تا ظهر خوابیدن و فرار از بحثهاى عقلانى و گریز از سیاست6 و انواع تردستىهاى ساحرانه و ماهرانه و گرایش به عرفان سرخپوستى و هندى که وجه مشترک همه، اباحهگرى، لاابالىگرى و بىقیدى نسبت به ملزومات شریعت و عرفان حقیقى است، از سویى حکایت از عطش فطرى بشر به معنویت دارد و از سوى دیگر، انحراف و وارونگى معنویت در دوره جدید است که شیادانى از این عطش سوء استفاده مىکنند و جوانان را به سمت محفلهایى این چنینى مىکشانند که نتیجه آن جز خواب گران و دورى از هدف متعالى عرفان، چیزى نیست. آرى، انسان امروزى، تشنه هر چیزى است که بتواند او را از فضاى تنگ و خفقان آور مادهگرایى نجات دهد؛ اما صد افسوس که دغل بازان با استفاده از این عطش، عرفان دروغین و حیلهگرانه و وارونه را به خورد آنها مىدهند.
ایجاد دکان تصوف و درویشى از دیر زمان در جامعه ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقههاى متعدد دراویش و صوفى در جاى جاى جامعه ما رونق داشته است و چون رسیدن به عرفان ناب سخت است و نیاز به تمرین، تلاش شبانهروزى و التزام کامل به شریعت داشته است، تصوف حیلهگرانه از رونق بیشترى برخوردار شده است؛ زیرا با تنبلى و بیکارگى نسبتى تام داشته و سادهانگاران را به خود جلب کرده است و به تعبیر صاحب کتاب تبصرة العوام فى معرفة مقالات الانام که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم نگارش یافته است، «همت ایشان جز شکم نبود...از حرام احتراز نکنند و ایشان را نه علم باشد و نه دیانت...هیچ کس دون همتتر از ایشان نباشد».7
خواجه شیراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنین دکانهایى مىنالد و مىگوید:
نقد صوفى نه همین صافى بىغش باشد اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
در دوره ما که معنویتگرایى افراطى در تقابل با مادهگرایى افراطى در سراسر جهان رواج یافته است و با صفت غربزدگى و مد روز غربى و با الفاظى چون یوگا، ذن، عرفان سرخ پوستى، زرد پوستى و هندى و با مایههایى از اشعار مولوى، حافظ و عطار به جامعه ما سرایت کرده است، پاسخى به بحران معنویت و هویت مىباشد و در حقیقت نوعى نیهیلیسم منفعلانه است و بلکه نوعى قد علم کردن در برابر دین ناب و عرفان ناب است و این، صفتى شیطانى است که سکه تقلبى را به جاى اصل به جوامع بشرى عرضه مىکند تا عرفان دروغین را که در حقیقت ضد عرفان و معنویت حقیقى است، به جاى اسلام و شریعت محمدى و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:
این مدعیان در طلبش بىخبرانند آنان را که خبر شد، خبرى باز نیامد
آرى، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامى است که آن از بطن شریعت مىگذرد؛ یعنى تا زنده هستیم، دورى از همه محرمات، عمل به همه واجبات، دستورات الهى و تلاش در تحصیل اخلاص، با توجه تام به اصل ولایت و متابعت تام از امام معصوم؛ آن گاه است که توفیق الهى رفیق راه مىشود و راه را به همراه راهبر به ما مىنمایاند؛ «من جاهد فینا لنهدینّهم سبلنا»8 و در هر صورت مقدمه سیر و سلوک، شناخت دستورات الهى و متابعت همیشگى تا پایان عمر از آن است که در زبان عرفا به شریعت تعبیر مىشود. عارف نامى، سید حیدر آملى مىنویسد: «شریعت، اسم موضوع، براى راههاى الهى است که مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصتها و واجبات آن، و نیکویىها و نیکترهاى آن است...پس بدان شریعت، تصدیق افعال پیامبران قلباً و عمل به موجب آن است...».9 سیدسعید لواسانیlavasaniporseman.net
پىنوشت
1. سید جعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، ج: 2 ص: 77، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، چاپ نخست، تهران 1362.
2. سید یحیى پثربى، عرفان نظرى، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ نخست، قم 1372، ص 232.
3. خواجه عبدالله انصارى، منازل السائرین، با شرح کمال الدین عبدالرزاق قاسانى، تصحیح: محسن بیدارفر، انتشارات بیدار، چاپ دوم، قم 1381، ص 18 - 19؛ شارح در تعریف اخلاص مىگوید: «امتثال امر الهى به آن چه در شریعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشمداشت عوض و غرض، و تنها براى خدا و لوجه الله».
4. همان، ص 19؛ شارح دانشمند کتاب در تفاوت مراد و مرید مىگوید: «مراد اهل جذبه است و مرید اهل سیر و سلوک. مراد محبوب المراد است که بدون نیاز به سیر و سلوک، جذبه او را در مىرباید؛ همانند انبیا و ائمه سلام الله علیهم؛ اما مرید، اول سلوک مىکند و آن گاه جذبه او را مىرباید» (همان، ص 17).
5. سید حسین نصر، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتى، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، چاپ نخست، تهران 1380، ص 213.
6. صوفیان آپارتمانى، روزنامه شرق، جمعه 26 فروردین 1384.
7. سید مرتضى بن داعى حسنى رازى، تبصرة العوام فى معرفة امقالات الانام، تصحیح عباس اقبال: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، تهران 1364، ص 132 - 133.
8. عنکبوت(29)، آیه 69.
9. جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحیح هانرى کربن و عثمان یحى، انتشارات انستیتو ایران و فرانسه، ص 343 - 345.
منبع: مجله پرسمان: شماره 34 - تیر 1384 http://www.porseman.com/defaulte.aspx?namayesh=3
با نام او که حق است و تمام باطلیان ناحق
در مورد خطر فیلم های بودایی یعنی خطر فیلم های هندی و چینی و ژاپنی و کره ای و بعضا آمریکایی قبلا در مطلبی هشدار داده بودم که مثل اینکه لازم است یادآوری کنم:
با شناخت عرفان های تقلبی مواظب ترویج آنها در فیلم های داخلی و خارجی باشیم:در وبلاگی آمده بود: اخیرا در فیلم های هالیوودی به شدت عرفان های سکولار و بدون خدای شرقی تبلیغ می شود. خیلی برای خودم هم معلوم نبود که هالیوود صهیونیستی چرا اینقدر از بودیسم و هندوئیسم تبلیغ می کند تا اینکه این مقاله کاملا برایم واضح کرد. امید که شما هم از آن سود ببرید و نسبت به خطر فیلم های چینی( مبلغ کنفسیوس و بودایی گری) و ژاپنی (مبلغ شینتوئیسم و بودیسم) هندی (مبلغ هندوئیسم و بودیسم) هم هوشیار باشید: بی دلیل نیست که حتی فریاد نوکران آمریکا چون پرویز مشرف هم از ترویج فیلم های هندی در پاکستان در آمده است . امید که کارگزاران فرهنگی ما از نوکران آمریکا دلسوزتر باشند. وبنده اضافه میکنم در دیدن فیلم های ایرانی و برخی دیگر از کشور های اسلامی هم حواس خود را جمع کنیم که اسیر عرفان های هپروتی و سکولار و بی خدا و اومانیستی و ظلم پذیر مسیبحی و بودایی و یهودی و صوفیانه نشویم . با دقت مقالات زیر را بخوانید: ...ادامه مطلب....
تشکیل گروه ضدصهیونی توسط یهودیان انگلیس |
سایت موعود ??بهمن ???? | |
بیش از 100 نفر از یهودیان برجسته انگلیسی به منظور شکستن تعصبات رایج در یهودیان این کشور در حمایت از صهیونیسم، گروه جداگانهای تشکیل دادند. به گزارش فارس، روزنامه "ایندیپندنت" در شماره امروز خود در این باره گزارش داد که در اساسنامه گروه "نوای مستقل یهودی" (IJV) آمده است: «آنهایی که از جانب یهودیان انگلیس و دیگر کشورها سخن میگویند همواره از سیاستهای یک قدرت اشغالگر دفاع کردهاند بدون این که به حقوق مردمان تحت اشغال توجه کنند.» گزارش روزنامه گاردین نیز در این باره حاکی است، از میان کسانی که این اساسنامه را امضاء کردهاند به نام شخصیتهای برجستهای چون "هارولد پینتر" نمایشنامه نویس و برنده جایزه نوبل، "اریک هابسبوم" مورخ برجسته، "مایک لی" کارگردان سینما، "جفری بایندمن" فعال برجسته حقوق بشر، "استفن فری" بازیگر مشهور انگلیسی میتوان اشاره کرد. هاریک هابسبوم، مورخ یهودی به ایندیپندنت گفت: «برای غیریهودیان مهم است بدانند در میان یهودیان کسانی هستند به این شعار عقیده نداشته باشند که یهودی خوب کسی است که از اسرائیل حمایت کند.» یکی از سخنگویان زن این گروه نیز به این روزنامه انگلیسی گفت که این گروه امیدوار است که برای یهودیان این فرصت به وجود آید که بدون احساس خیانت به آئین خویش عقیده خود را بیان کند. وی ادامه داد: «این ایده، بستر لازم را برای مباحث لازم درباره اوضاع خاورمیانه که تاکنون امکان آن وجود نداشته، فراهم آورده است.» جمعیت یهودیان انگلیس هماکنون 300 هزار نفر است که دارای افراد برجستهای در سیاست، هنر، رسانه، پزشکی و دانشگاهی این کشور هستند. |
وقتی هرتزل و ابومازن فیلم پیانیست را می بینند!
من در گوشه ای از سالن انتظار هتل (لابی هتل!!) نشسته بودم . از دور دو نفر نزدیک می شدند . دو نفر با موهایش ژولیده و آشفته، صورتهایی چنگ خورده، چشمانی گریان و ورم کرده، صورتهای زرد و لباسهایی به همریخته و نا منظم … فضا نشان از آوردن خبر تاسف آوری می داشت. به نظر می رسید فاجعه ای بس عظیم رخ داده است و من در خواب بوده ام … نزدیکتر که آمدند گویا چهره هایشان را می شناختم … آری خودشان بودند : تئودر هرتزل(?) و محمود عباس(?) (مشهور به ابومازن) . بعد از شناختنشان بر شگفتی ام افزود شد . چه شده است؟ این دو با هم؟ با این سر و وضع ، اینجا؟ چرا صحبت نمی کنند؟
من پرسیدم : چه شده است؟ چرا این وضعی هستید؟ چرا گریه می کنید؟
اما مگر گریه امانشان می داد… چنان از ته دل گریه و فغان می کردند که اگر کس دیگری آن اطراف می بود حتما با گریه او من غرق می شدم!
بعد از یک ربع که به همان منوال گذشت آخر سر تئودر زبان گشود:«صبحی من و محمود طبق معمول رفته بودیم سینما! فیلمی را به ما معرفی کرده بودند که علاوه بر تازه بودن خیلی هم تعریفش را می کردند . کلی جایزه اسکار برده است. ما هم رفتیم دیدن فیلم“پیانیست”! فیلم غریبی بود و بس عجیب ! خدا سازندگان، هنرپیشگان، کارگردانان و تمامی دست اندرکاران این فیلم را با ”موسی و سلیمان” محشور کند. عجب فیلم تاثیر گذاری ساخته بودند . این فیلم رو دیدی؟ الان داریم از سینما می آییم …»
- آره من دیدم …
محمود عباس : « فیلم واقعا مستند و تاثیر گذاری بود . من که دیگه کاملا به مظلومیت یهود معتقد شدم …»
هرتزل با گریه : « یعنی واقعا این بلاها را در جنگ جهانی سر نوادگان من آورده اند ؟ نوادگان گرانقدر عزیزم این همه رنج و عذاب کشیده اند ؟ خدا کاش دو چشم ابومازن را کور می کرد و من این روزگارها را برای قوم برگزیده خداوند نمی دیدم ! از همان ابتدا نیز قوم یهود مظلوم بوده است . همیشه مورد ستم بوده است … دیدی ابو مازن چه بر سر قوم مظلوم من آوردند … » و با صدای بلند مشغول گریه شد.
ابو مازن هم با بغض می گفت : «تئودر من توبه میکنم از تمام کارهایی که در این مدت علیه صهیونیزم انجام دادم(?) قول میدهم از این به بعد مانند گذشته در راستای تحقق آرمان اسرائیل بزرگ – سرزمین نیل تا فرات – تلاش کنم . و میثاق خود را همینجا و در حضور این عجم (یعنی من) با خون در حضور تو ای هرتزل کبیر امضا میکنم !! خدا ما را هدایت کند .»
هرتزل : «ممنون ابومازن ! درست است تو غیریهودی هستی و از خوک کثیف تری ولی واقعا از آن خوک های نجیبی هستی ! باید به شارون و برو بچ توصیه کنم یه چند تا مانند تو در مسند های قدرت در جهان بگذارند ! اما تو ای ایرانی بگو تو چه خواهی کرد ؟»
من مانده بودم که چه بگویم که ناگهان جمعی عظیم وارد سالن شدند . عده ای ایرانی بودند که چند نفری به عنوان رهبر پیشاپیش آنان شعار گویان به سمت ما حرکت می کردند . برخی از شعارهایشان این بود : «ای شارون قهرمان ، حمایتت می کنیم » ، «تا ایران اسرائیلی ، یک یا هرتزل دیگر … » ، « شارون هرتزل دیگر است جنایتش رحمت ایزد است » و …
یکی شان آمد جلو و از روی کاغذ شروع به خواندن مطلبی کرد :
«با درود بر هرتزل کبیر و اعلام همبستگی به آرمان حکومت جهانی یهود،
ما روشنفکران قوم ایران که پیامبران مدرنیته رسالت هدایت این ایرانیان در جهالت را بر دوش ما گذاشته اند ، اعلام می داریم که این حق مسلم یهود مظلوم است که به خاطر قتل و عامی که آلمانی های نازی از این قوم شریف به عمل آورد ، نسل مردمان عرب و تروریست را ریشه کن کرده و رویای نیل تا فرات را به حقیقت تبدیل نمایند ! این جزء حقوق هر بشری است که کشور داشته باشد لذا باید این “ملت بی سرزمین” –مراد قوم یهود است- را در “سرزمین بی ملت” - مراد فلسطین است- اسکان داد و در همین جا به جای مردم ایران قول می دهیم نه تنها برای تحقق این رویا تلاش خواهیم کرد بلکه تمام خاک ایران را نیز به عنوان تحفه ای تقدیم شما برگزیده شدگانان “یهو” (?) می کنیم . و از گذشته خود –از ???? تا حالا - برای یاری نرساندن به شما قوم مظلوم توبه کرده و معذرت می خواهیم !
به امید قبول این تحفه نا قابل توسط رهبران فرزانه صهیونیسم بین الملل
روشنفکران همیشه پا در رکاب »
و در این هنگام بود که مادرم مرا از خواب بیدار کرد و گفت : چی شده پسرم کابوس می دیدی ؟
و من مبهوت این توهماتی که دیدم نمی دانستم چه بگویم …
پا ورقی:
هرتزل در اواخر قرن ?? با نوشتن کتاب “دولت یهودی” و تشکیل اولین کنگره صهیونیسم ، به عنوان بنیانگذار کبیر صهیونیزم شناخته می شود .
محمود عباس ، رئیس فعلی تشکیلات خودگردان است (همان پلیس عرب در خدمت یهود)
لازم به یاد آوری است که این جمله یک شوخی بود . چرا که ابومازن تا حالا هیچ کاری بدون اذن دولت یهود و به ضرر آنها انجام نداده است.
مراد از یهو همان خدا است . در تورات از خدا به این نام یاد می شود.
منبع:وبلاگ ایلیا
Harry Potter is Jewish!
(A Useful Metaphor)
by Rabbi Jack Abramowitz
No, sorry to say, the character of Harry Potter is not Jewish. I think the books are quite clear on that, what with Christmas being a major plot point what seems like every six weeks. But I think the theme of the Harry Potter series is quite Jewish.
Some religious people of different faiths, including Judaism and Christianity, have opposed the Harry Potter series. (I wouldn’t be surprised to find that Moslems, Hindus and others have objected, as well.) After all, it does appear to glorify a lifestyle quite at odds with the one they espouse. But I think they’re missing the point. Harry Potter doesn’t advocate witchcraft as a lifestyle choice any more than the Terminator movies advocate the killer android from the future lifestyle. Harry Potter is about a boy who just happens to be a wizard.
Personally, I think the Harry Potter story may be a perfect metaphor for what many Jewish teens encounter in their quest for religious growth. You see, Hogwarts isn’t a school of wizardry. It’s a yeshiva. It’s Yarchei Kallah. It’s a Shabbaton. It’s wherever you want to go to grow in Torah observance and get closer to G-d. We’ll talk more about Hogwarts specifically soon enough.
All about Harry
Harry is Jewish. His parents died so that he might survive and carry on their legacy. Voldemort isn’t an evil wizard, but he does represent the forces of evil. He is Egyptian slavery. He is the Syrian-Greeks. He is Haman. He is the Roman persecution. He is the Spanish Inquisition. He is pogroms and Crusades and the Holocaust and the Intifada. He thought he had destroyed the Potter family, but you know what? They survived in Harry, much the same way the Jewish people lives on in you.
Harry didn’t know the gifts he had. He knew that talking to snakes at the zoo was a little strange, but he didn’t understand the power he had inside. Maybe you’ve sometimes felt different from your peers. Maybe you’ve felt that spark inside you, but not known what it was. That’s your Jewish soul, baby! It’s looking to get out and express itself!
So, like you, Harry got his wake-up call. His came by owl post. Yours probably didn’t. But if you’re reading this, somehow or some way G-d sent you an invitation. It didn’t say “Hogwarts” on it, but it said “Torah.” G-d invited you to come claim your heritage.
Dealing with the Dursleys
Harry had the Dursleys, his aunt and uncle, who tried to stand in his way. They were scared of witchcraft. They said it was because it wasn’t “normal,” but that wasn’t the real reason. It was because Mrs. Dursley was jealous of her sister, Harry’s mother, who was a witch. Lily Potter had something special that Petunia Dursley lacked and she hated her for it. Historically, a lot of people have hated the Jews for exactly the same reason: G-d gave us something special that they don’t have.
You probably have Dursleys in your life, too. In America in the 21st Century, your Dursleys probably aren’t overt anti-Semitism (thank G-d), but there are plenty of others. People who belittle your interest in Torah can be Dursleys. But Dursleys can also come from within. The yetzer hara can be a big Dursley. (“Yetzer hara” is usually translated “the evil inclination. If you were a cartoon, the yetzer hara would be a little guy in a red suit who sits on your shoulder and tells you to keep a wallet instead of turning it in.) Laziness, fear of change, peer pressure – Dursleys all. Harry overcame his Dursleys. You can beat yours, too.
(But you have to be careful! Harry goes home every summer and has to outwit the Dursleys again and again. Your Dursleys will never stop trying to deter you from growing in your “magic,” so you must be ever-vigilant!)
Harry and his Friends at Hogwarts
Harry finally made it to Hogwarts. While he was there, he met other witches and wizards from all different types of backgrounds. Ron Weasley’s family is all-wizard. He doesn’t know any other lifestyle. He takes for granted so much of what is new and magical to Harry. Hermione Granger’s family is all-muggle (non-wizard), but unlike the Dursleys, Hermione’s family appreciates what being a witch has done for their daughter and they encourage her growth. Harry is a little jealous of this positive relationship. After all, Hermione can bring her muggle relatives to Diagon Alley (sort of like inviting them to your Shabbos table), something Harry can never do with his family.
At Hogwarts, Harry studies magic. His course of studies includes such varied courses as the History of Magic, Potions and Care of Magical Creatures. This is like our study of Torah. (This gets a huge lehavdil, which is what we say when we compare two things that really aren’t alike.) The Torah is not just a book of laws. It’s the history of our people. It’s self-improvement. It’s how to treat other people. Harry’s course of study is diverse and so is ours.
Casting Spells
Harry and his friends cast spells, but the charms they cast don’t always turn out as intended. Hermione didn’t mean to turn herself into a cat with the polyjuice potion. Ron didn’t want slugs pouring out of his mouth. Gilderoy Lockhart didn’t intend to remove all the bones in Harry’s broken arm. To a degree this can be compared to davening. (No, really.) I’ll explain.
We “cast our spells” (a big lehavdil, again) and ask Hashem to do certain things for us. Sometimes He does as we ask. But, like a spell gone awry, sometimes G-d says no. Not because He’s capricious, but because He knows what’s best for us. (It’s like when you refuse to stuff a three-year-old with candy until they get sick. They think you’re “mean,” but you know that you’re doing them a big favor.)
It’s not a perfect parallel. Spells will probably succeed or fail based on the wizard’s proficiency, which is not the case with our prayers. But, as with the spells, when our prayers don’t get the results we asked for, that doesn’t mean they dissipate in the atmosphere. They still have an effect. No, they won’t make slugs come out of your mouth. The effect of prayer is invariably positive, even when G-d says no.
Voldemort Returns
But all is not perfect in Harry’s world. Voldemort returns and he’s out for blood. Yet, even with his meager abilities, Harry manages to defeat him. A little magic can go a long way, but after each year at Hogwarts, Harry becomes much more proficient! Similarly, whatever Torah we have is what we need to defeat the forces of evil. Even a little is powerful stuff, but every step brings us much more “power.”
Harry would not have been safer back on Privet Drive, never knowing he was a wizard. Voldemort still would have come after him, because he considered Harry’s very existence a threat. Without Hogwart’s, however, Harry never would have had the tools to survive.
It’s the same with you and Torah. Those who would oppose you because you are a Jew don’t care whether you are learned or ignorant, observant or assimilated. They consider you a threat simply because you’re a Jew. Without Torah, you lack the basic tools to defend yourself and banish the darkness. Refusing to take up your arms, i.e. the Torah, is what they want you to do.
I could go on, but I won’t. You can draw your own parallels. A metaphor is just a metaphor. (Or, as I like to put it, “A metaphor is like a simile.”) Harry Potter is just a book. It may be well-written and critically-acclaimed, but at the end of the day it’s the product of human hands and imagination. Like all humans, J.K. Rowling is just dust and ashes. She may have her five Harry Potter books, but we have the five Books that G-d gave to Moses on Mount Sinai. (And we saw special effects far greater than anything ever shown on the silver screen!) Those are the books that count. As much as we can learn from Harry, Ron and Hermione, there is so much more we can learn from the examples of Avraham, Yitzchak and Yaakov (our forefathers Abraham, Isaac and Jacob). May we merit to spend as much effort analyzing the Torah, the true source of our real Jewish “magic.”
منبع:http://www.ou.org/ncsy/projects/5764/oct31-64/harry_potter_is_jewish.htm
آنان پسرند یا دختر ؟
دهه 1960، جنگلهای آمازون شاهد آزمایش کثیفی است. یک روانشناس یهودی بر 80 کودک بی نوا، پسر بچه هایی که می بایست در آینده مردان قوی و جنگ جوی قبیله بخت برگشته خود می شدند، لباس دخترانه می پوشاند ، بر آنها نام های دخترانه می نهد ، اسباب بازی های دخترانه در اختیار آنان قرار می دهد و بر صورتشان آرایش های دخترانه می نشاند. بنابر تئوری یهودی ها هر آزمایشی که بر روی یک قبیله ی کوچک انجام شود، بر روی یک ملت و یک دنیا هم قابل اجرا است. روزها، هفته ها و ماه ها از عمر کودکان بی پناه می گذشت، اکنون آنان 15-16 ساله هستند. لحظاتی که با خود خلوت می کنند، نزاعی را در روح و روان خود شاهدند. آنان پسرند یا دختر؟
آگاهی از دوگانگی ای که در جنسیت آنان ایجاد شده برایشان زجرآور است. گروهی از این کودکان که اکنون نوجوانان قبیله خود هستند آنچنان سر خورده شده اند که دست به خودکشی می زنند. این ماجرا بنیان صنعت فیلم سازی صهیونیستی هالیوود را با تغییر و تحول شگرفی مواجه ساخت و شروعی شد برای پیاده کردن اهداف صهیونیست ها در جوامع مختلف. آنها متوجه شدند که با حمله به ریشه شخصیت یک انسان، می توان در تمام خواص شخصیتی و انسانی او تردید ایجاد کرد. این که در آیین دینی ما پوشیدن لباس زنانه برای مردان و لباس مردانه برای زنان با ممنوعیت مواجه است، بی حکمت نیست.
اولین سوال پدر و مادر به هنگام تولد نوزاد این است که، دختر است یا پسر؟ چرا ؟ به خاطر اینکه این سوال هویت ما را تشکیل می دهد. از اساسی ترین نشانه های هویت ما، جنسیت ماست. اما پر واضح است که تنها گوشت و پوست و استخوان نمی تواند تفاوت های جنسی را منعکس کند. به عبارت دیگر بخش عمده مذکر بودن و مونث بودن جعلی است، ساخته عرف است. یعنی صفات مردانه و زنانه قابل تنظیم اند. یعنی می شود مرد را جور دیگری تعریف کرد و زن را جور دیگر. یهود از طریق اشاعه فیلم و نمایش و با استفاده از هنر پیشگانی که با تدبیر مدبران یهودی به ستارگان محبوبی تبدیل می شوند، تصمیم گرفت که: در مردانگی و زنانگی دختران و پسران تردید ایجاد کند.
منبع: وبلاگ انجمن تفکر مبانی: http://atm.parsiblog.com
درگذشت سرسختترین خبرنگار ایتالیایی طرفدار فلسطینیان |
سرسختترین خبرنگار ایتالیایی طرفدار فلسطینیان و مخالف سیاستها و جنایتهای رژیم صهیونیستی درگذشت. به گزارش فارس به نقل از شماره امروز فرامنطقهای الشرق الاوسط، رسانههای ایتالیا اعلام کردند استفانو کارنی از طرفداران سرسخت فلسطینیان و مخالفان سیاستهای رژیم صهیونیستی دیروز در اثر سکته قلبی شدید در گذشت. کارنی که هنگام مرگ 55 سال داشت خبرنگار روزنامه «ال مانفیستو» در فلسطین بود و از زمان ترور وائل زعیتر به دست دستگاه جاسوسی اسرائیل (موساد) در سال 1972 در رم، به مخالفت با سیاستهای این رژیم پرداخت. وی در تاسیس موسسه صبرا و شتیلا شرکت داشت و با تلاش و سخنان بسیار برای رسوایی و محاکمه آریل شارون نخستوزیر اسرائیل در زمان کشتار صبرا و شتیلا و مسوول این کشتار فعالیت کرد. منبع: موعود ?? بهمن ???? |
کمپانی هالیوودی «برادران وارنر» فیلم جدیدی با نام 300 ساخته که در آن تلاش کرده تا تمدن ایرانیان را در غالب روایت تاریخی جنگ ایران و یونان در 480 سال پیش از میلاد بگونهای زیر سوال برد.
به گزارش خبرنگار فارس، «زاک اسنایدر»، کارگردان هالیوودی در فیلم جنگی، تاریخی «300» تلاش کرده تا روایت تاریخی مبارزه خشایارشاه اول، پادشاه ایران با «لئونیداس»، شاه اسپارت را به تصویر بکشد.
در این واقعه تاریخی خشایار شاه با هزاران هزار نیروی تا دندان مسلح به اسپارت حمله میکند و «لئونیداس» با 300 سرباز دلاور در صدد دفاع از مرز و بوم خود بر میآید.
«زاک» در این فیلم اگرچه یک واقعیت تاریخ به تصویر میکشد ولی آنچه که مهم است این است که این کارگردان هالیوودی ایرانیان افرادی خونریز، غیرمتمدن و بسیار وحشی معرفی کرده و در مقابل «یونیان» افرادی بسیار غیور، شریف و دلاور معرفی کرده است.
در این فیلم که قرار است در تاریخ 9 مارس سال 2007 میلادی اکران شود، بازیگرانی چون «جرارد باتلر»، «لنا هیدی»، «مایکل فسنبدر»، «وینسنت ریگان» و «دومنیک وست» ایفای نقش میکنند.
فیلم «300» به تهیهکنندگی «فرانک میلر»، «دبوراه اسنایدر» و «کرایج.جی.فلورس» و توسط کمپانی فیلمسازی «برادران وارنر» ساخته شده است. منبع: سایت الف