سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به گزارش خبرگزاری آینده روشن ، وبلاگ "آرماگدون"به برسی باورهای آخرالزمانی آثار سینمایی در چند سال گذشته پرداخته استبلاگر این وبلاگ که اکنون موسسه فرهنگی آرماگدون را نیز به راه انداخته است با ارائه ی مقالاتی جامع سعی در آشکار سازی توطئه های رسانه ای صهیونیسم علیه اسلام را دارد. بلاگر در چند پست از وبلاگش با ارائه مقاله ای جامع از جواد شمقدری کارگردان ایرانی با عنوان "قواعد شش‌گانه سینمای هالیوود" به برسی لایه های پنهان دنیای فیلم سازی هالیوود پرداخته است.  وی میگوید : نویسنده در این مقاله سعی کرده است با مرور قواعد مشترک آثار سینمایی که کارخانه رویاسازی هالیوود از بدو تاسیس تاکنون به مردم جهان عرضه کرده است، سرنخ هایی از اهداف پنهان و نهان گردانندگان آن به دست ذهن مخاطب بسپارد. در بخشی از این مقاله میخوانیم : هیچگاه سینمای هالیوود و دنیای رسانه‌ای غرب در ترسیم جایگاه خود در تضاد خیر و شر دچار تردید و شک، پنهان‌کاری، دوگانه عمل کردن و انحراف نمی‌شود یعنی همیشه خود را مظهر خیر و سفیدی و دیگران را مظهر شر و سیاهی قلمداد می‌کند. هالیوود تلاش میکند با استفاده از فیلم هایی مانند فیلم‌ «روز استقلال» و «آرماگدون» ترس و وحشت ناشناخته و هولناک و عظیمی را در دیدگان مخاطب ساده   و بی‌دفاع خود ماندگار سازد تا در زمان ضرورت با تنها اشاره‌ای او را غیرمستقیم در ایجاد یک سری حوادثی که باید همچون دومینو پشت سر هم روی دهد سهیم  کند. (همچون حوادثی که بعد از یازده سپتامبر و به دنبال وحشت و ترس حاصل از شوک انهدام برج‌های دوقلو رخ داد.) فیلمساز هالیوود به خود اجازه می‌دهد سالها ترس و وحشت و بیم از آینده‌ای تاریک و مرگ‌آفرین را در شهروند خود نهادینه کند تا به نتایج مافوق تصوری که اراده کرده‌اند که همانا تسلط بر تمامی سرمایه‌ها و میراث بشری است دست یابند.
به اعتقاد نگارنده هالیوود برای مبارزه با اسلام هر هیچ تلاشی فرو گذار نمیکند : هالیوود در ساخت فیلم‌های سینمایی علیه اسلام و مسلمانان تنها به یک ژانر یا تولید چند فیلم بسنده نمی‌کند، از همه ژانرها و گونه‌های مختلف سینمایی اعم از عاطفی، رمانتیک، کمدی، حماسی، حادثه‌ای، سیاسی، جنگی، تخیلی، کودک و در قالب انیمیشن، بازی رایانه‌‌ای و غیره سود می‌جوید، و از همة ظرفیت‌های انسانی نیز استفاده می‌کند. اگر بتواند، در کنار کارگردانهای هالیوود از کارگردانان دیگر و حتی کشور مقصد نیز سود می‌جوید.
در بخشی از مقاله با اشاره به اینکه آمریکا فیلم سازی را به عنوان ابزاری برای زمینه سازی سیاست هایش به کار گرفته است چنین میخوانیم : آمریکا قبل از حذف صدام و حمله به عراق فیلم‌های زیادی در این باب ساخته است که نگارنده با اینکه فرصت چندانی برای فیلم دیدن ندارد در دو ژانر کمدی (Hot shot) و جنگی (سه پادشاه) آثاری با این مضمون دیده است. در پایان نویسنده میگوید : این جریان رسانه‌ای و سینمای هالیوود است که بیش از دلار و بیش از ناوهای آمریکایی و هواپیماهای جنگی و بیش از سرویسهای مخفی و اطلاعاتی و توانایی فنی و تکنولوژی توانسته است آمریکای محدود در مرزهای جغرافیایی را به آمریکای جهانخوار تبدیل سازد.

برای دسترسی به این وبلاگ از لینک زیر میتوانید استفاده کنید :  http://www.armageddon.ir 


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  4:18 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

  تا به حال یادداشت‌های بسیاری به رشته تحریر درآمده‌اند که بر ارائه تصاویر مخدوش از اسلام و مسلمانان توسط هالیوود تاکید می‌کنند. اما اگر به این حقیقت توجه کنیم که صنعت فیلمسازی غرب به واسطه یهودیان اداره می‌شود، این شیوه عملکرد چندان جای تعجبی نخواهد داشت.
به گزارش خبرنگار سینمایی "مهر"، نیل گابر نویسنده یهودی‌تبار در کتابش تحت عنوان "امپراتوری از آن خودشان: چگونه یهودیان هالیوود را اختراع کردند" به سال 1988 نشان داد که بزرگترین استودیوهای هالیوود از جمله کلمبیا، مترو گلدوین مایر، برادران وارنر، پارامونت، یونیورسال و فاکس قرن بیستم توسط یهودیان تاسیس شده اند و به واسطه یهودیان اروپای شرقی اداره می شوند. زمانی که فیلم های ناطق پا به عرصه ظهور گذاشتند، هالیوود مورد تاخت و تاز نویسندگان یهودی قرار گرفت.
در گذشته مستعدترین آژانس‌های اطلاعاتی آمریکا توسط یهودیان اداره می شدند و نفوذ این قوم در اصنافی چون وکالت و پزشکی بسیار پررنگ بود. اما با تاسیس صنعت فیلمسازی غرب همگی به سمت هالیوود گسیل شدند. اسکات فیتزجرالد از تاسیس صنعت فیلمسازی غرب به منزله جشنی برای یهودیان یاد می کند و معتقد است که اداره هالیوود به واسطه یهودیان بیشتر شبیه یک تراژدی است.

احاطه هالیوود توسط یهودیان چنان سریع صورت گرفت که هنری فورد در کتاب "استقلال نازپرورده" به این نتیجه می‌رسد که یهودیان تنها بر 50 درصد از صنعت فیلمسازی احاطه ندارند بلکه تمامی آن را در اختیار دارند. اینگونه است که در حال حاضر جهان علیه تحقیرهای حاصل از صنعت سرگرمی سازی مسلح شده، چرا که با روی کارآمدن یهودیان در هالیوود مشکلاتی در زمینه ساخت فیلم های سینمایی بوجود آمده که عواقب آن در سال های آینده مشخص می شود.
نورمن اف کانتور، پرفسور دانشگاه نیویورک در مطالعاتی که به سال 1994 انجام داد به این نکته اشاره کرد که تولید فیلم در هالیوود و توزیع آن در 50 سال نخست حیات هالیوود، تحت سلطه یهودیان مهاجر صورت می گرفته است و در حال حاضر نیز قسمت اعظم فیلمسازی در آمریکا تحت کنترل یهودیان است. جدیدترین وجه این موضوع را می توان در قالب تاسیس استودیو دیسنی در دهه 1990 مشاهده کرد که مدیران آن همگی یهودی هستند.


جاناتان گولدبرگ، خبرنگار و تاریخدان یهودی، در تحقیقی که در سال 1996 انجام داد، نوشت: "سهم یهودیان در صنعت سرگرمی سازی بیش از جمعیت آنها در آمریکاست. یهودیان در پست های مدیریتی رسانه ها به ویژه در سمت مدیریت استودیوها حضور دارند و حضور آنها به گونه ای است که از آن نمی توان تنها به عنوان سلطه یهودیان بر هالیوود یاد کرد، چرا که بیش از این است."
به گزارش "مهر" ، تنها نگرشی به اظهارات یهودیان کافی است تا دریابیم چرا اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان، کارگردانها و تهیه‌کنندگان هالیوودی را یهودیان تشکیل می دهند. آماری که اخیراً ارائه شده نشان می دهد که 59 درصد از فیلم‌های مطرح هالیوود توسط یهودیان تولید شده‌اند. بی تردید نفوذ این قوم در یکی از تاثیرگذارترین صنایع آمریکا می تواند برای آنها قدرت سیاسی بسیاری به ارمغان آورد. آنها مهمترین منبع حمایت از نامزدهای دموکرات هستند و سیاست های آمریکا را به سمت و سوی مورد نظر خود هدایت می‌کنند.


تهیه‌کنندگان یهودی هالیوود در سال 1948 اسرائیل را پایه ریزی کردند و در این میان رابرت بلاموفی تلاش های بسیاری کرد. وی در این مورد می گوید: "ناگهان اسرائیل به خانه ما تبدیل شد و احساس کردیم که هویت داریم. این عامل به ما روحیه می داد."
با روی کار آمدن یهودیان رفته رفته تصویر مسلمانان در فیلم های هالیوودی به پنداره ای از افراد ظالم و بی فرهنگ تبدیل شد که این امر بیش از پیش نمایانگر حمایت هالیوود از اسرائیل و موضع گیری آن علیه مسلمانان و جهان اسلام بود. صنعت فیلمسازی غرب در حمایت از صهیونیسم اقدام به خلق یک ژانر جدید در سینما کرد که نزاع میان اعراب و اسرائیلی ها را در محوریت داشت.
هالیوود برای نیل به این هدف در طول 50 سال گذشته اقدام به ساخت فیلم‌های گوناگونی کرده که دربرگیرنده قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها بوده اند. به عبارت دیگر می توان گفت که در این آثار قهرمان‌ها یهودیان اسرائیلی و ضد قهرمان‌ها مسلمانان بوده‌اند. دهه 1960 به تنهایی شاهد ساخت 9 فیلم ضد اسلام بود که در زمره آثار مطرح سینمای آمریکا جای داشتند.

در این فیلم ها نقش یهودیان آمریکایی توسط هنرپیشگان آمریکایی ـ یهودی چون پل نیومن، تونی کورتیس و کرک داگلاس احیا می شد تا با به کارگیری بازیگران محبوب، میزان همذات پنداری مخاطبان با کاراکترهای آنها افزایش یابد. جین فوندا، هنرپیشه چپ گرای هالیوود در گفتگویی که به مناسبت نمایش فیلم "تجدید قرارداد" انجام داد مخالفتش را با مسلمانان و به ویژه اعراب به وضوح اعلام کرد و گفت: "اگر ما نسبت به اعراب هراسی نداریم بهتر است که در مورد سلامت مغزمان تردید کنیم. عرب‌ها قدرت استراتژیک بر ما دارند. آنها کوچکترین ثباتی ندارند و ضد زن، ضد آزادی بیان و افراط گرا هستند."
در این مجال نمی‌توان به تمامی فیلم‌های ضد اسلام و ضد عربی که توسط هالیوود ساخته شده اند، اشاره کرد اما ذکر نام برخی از آنها خالی از لطف نیست.
فیلم "خروج" یکی از این آثار است که در سال 1960 تولید شد. این اثر شرح حال مرد عربی را روایت می کند که یک دختر 15 ساله یهودی (با بازی جیل های‌ورث) را به قتل می‌رساند.
فیلم "به دنبال سایه غول" محصول سال 1966 اعراب را به عنوان انسان‌هایی معرفی می کند که به هنگام شلیک به یک زن اسرائیلی و قتل وی خنده سر می دهند و شادی می کنند.
فیلم "شبکه" محصول سال 1976 که چهار تندیس اسکار دریافت کرد، دربرگیرنده نمائی است که در آن اخبارگو از اعراب به عنوان افراط گرایان قدیمی یاد می کند که رفته رفته کنترل آمریکا را در دست می گیرند.
فیلم "یکشنبه سیاه" محصول سال 1977 از جمله فیلم‌هایی است که در آن اسرائیلی ها نقش قهرمان را بازی می کنند و اعراب نقش ضد قهرمان‌ها و تروریست‌ها را بر عهده دارند.
نمایی از فیلم "دروغ‌های حقیقی"

به گزارش "مهر" ، در این میان فیلم "دلتا فورس" محصول سال 1986 از مسلمانان به عنوان تروریست هایی یاد می کند که درصدد قتل رئیس جمهور آمریکا برمی آیند. هالیوود در فیلم های "عقاب آهنی" و "مرگ پیش از رسوایی" به مخاطبان نشان می دهد که چگونه باید با مسلمانان رفتار کنند و از اعراب به عنوان افرادی کثیف و بی ارزش یاد می‌کند.این در حالی است که هالیوود برای مخدوش کردن چهره مسلمانان حتی به گونه سینمایی انیمیشن و مخاطبان آن نیز رحم نکرد.
صنعت فیلمسازی غرب در سال 1994 فیلم "دروغ‌های حقیقی" را روانه سالن های سینما کرد. این فیلم شرح حال ماموری است که باید از اقدامات تروریستی یک مرد عرب جلوگیری به عمل بیاورد. از دیگر فیلم‌هایی که با رویکرد ضد عرب و ضد اسلام ساخته شد می توان به آثاری چون "تصمیم نهایی"، "کاظم"، "بدون دخترم هرگز" و "محاصره" اشاره کرد.با این وجود تنها گذر تاریخ است که نشان می دهند دروغ های حقیقی ریشه در کدامین کشور دارند و تا چه میزان در تشویش اذهان عمومی جهان تاثیرگذار بوده اند.


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  4:14 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

 

وقتی هالیوود درگیر جنگ‌ها می‌شود، فیلم‌ها باید تاوان سنگینی بپردازند. قوانین هالیوود آشناست. حقیقت این است که در هالیوود فقط آدم‌های خوب برنده هستند و هنگامی که با فیلم‌های تولیدی آن سر و کار داشته باشیم، قطعاً «آدم‌های خوب» آمریکایی خواهند بود. وقایع تاریخی هرگز نمی‌توانند سد راه فیلم‌های پر فروش هالیوود قرار گیرند. برای مثال فیلم «نجات سرباز رایان بابازی بروس ویلس » را در نظر گیرید. در این فیلم گویا فراموش شده است که هفتادو دو هزار سرباز انگلیسی و کانادایی نیز در جنگ شرکت داشته‌اند. هالیوود از ما می‌خواهد باور کنیم که این نیروهای آمریکایی بودند که با رمزگشایی یک دستگاه ارسال پیام‌های رمز غنیمت گرفته شده از یک زیردریایی آلمانی، توانستند مسیر جنگ را هدایت کنند و اصلاً مهم نیست که نیروهای انگلیسی شش ماه قبل درگیر جنگ شده بودند.
اما حقایق هالیوود همیشه به این آسانی فاش نمی‌شود. برای مثال، درباره روابط عمیق میان پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) و هالیوود به ندرت سخنی گفته می‌شود. روابطی که نه تنها میلیون‌ها دلار درآمد به جیب فیلمسازان هالیوود سرازیر می‌کند و نیز ابزار تبلیغاتی مفیدی برای ارتش جهت جذب نیرو است، بلکه تاریخ را نیز در جهت اهداف واشینگتن تحریف می‌کند و در مجامع بین‌المللی چهره‌ای موجه از آن به نمایش می‌گذارد.
در برنامه‌ای تلویزیونی به نام «عملیات هالیوود» که از شبکه
SBS پخش شد، امیلیو پاکال فیلمساز به همراه دیو راب، روزنامه‌نگار و کارشناس سینما به نقد و بررسی مشاوره و کمک‌هایی که تهیه‌کنندگان فیلم‌ها از پنتاگون دریافت کرده‌اند، پرداختند.
راب که قبلاً برای مجلات «ورایتی» و «هالیوود ریپورتر» فعالیت می‌کرده در این برنامه گفت طی تحقیقات خود با پی بردن به جزئیات دسترسی آسان تهیه کنندگان و فیلمسازان به کشتی، تانک، تجهیزات، اطلاعات، پایگاه‌های نظامی، و نیز نیروها و مناطقی که جلوه‌ای بسیار واقعی به صحنه‌های فیلم‌ها می‌داد، حیرت زده شده است. گزارش او که بررسی صفحه به صفحه فیلمنامه‌هایی است که استودیوها به پنتاگون تحویل داده‌اند، به خوبی نشان دهنده نوعی تبانی براس سانسور و گنجاندن تبلیغات مورد نظر پنتاگون در فیلمنامه‌ها می‌باشد. پذیرش چنین سیستم نظارتی برای هالیوود به معنای برخورداری از کمک‌ها و همکاری پنتاگون است. و برای پنتاگون نیز به معنی نشان دادن چهره‌ای مطلوب از نیروهای خود و رفتار، دیدگاه‌ها و وطن دوستی آنها و در نتیجه توجیه وارد شدن به جنگ است.با این حال چرا پنتاگون بودجه خود را صرف صلح طلبی یا بهبود جنبه‌های نامطلوب زندگی سربازان خود نمی‌کند؟ چرا باید به فیلم «گروهان» کمک کند در حالی که فیلم «کلاه سبزها» خوشایندِ آنهاست؟
از جمله کسانی که در برنامه «عملیات هالیوود» اظهار نظر کرده‌اند، فیل‌نویس، کارگردان استرالیایی؛ فیل استراب از وزارت دفاع آمریکا؛ لارنس سویید، مورخ؛ و جوترنتو، نویسنده و رئیس «مرکز آموزش عمومی ضد جنگ» را می‌توان نام برد. همگی این افراد اتفاق نظر داشتند که در فیلم‌های مورد تایید پنتاگون دیالوگ، طرح داستان و ملیت قهرمان‌ها تغییر داده می‌شود تا تهیه کنندگان بتوانند به جنگ افزارهای پنتاگون دسترسی پیدا کنند.
برای مثال در سال 1995 در فیلمنامه اصلی و اولیه فیلم جمیزباندی «چشم طلایی» یک ژنرال نیروی دریایی آمریکا اسرار نظامی را فاش می‌کند. اما در نسخه اصلاح شده فیلم می‌بینیم که فرد خائن یک افسر نیروی دریایی فرانسه می‌باشد.
پاکال و راب به بررسی دقیق تغییرات صورت گرفته در فیلمنامه‌ها پرداخته‌اند. آنها فهرستی از اسامی فیلم‌ها و تهیه کنندگانی که با پنتاگون همکاری کرده‌اند، تهیه کرده و نشان دادند که ویراستاریان وزارت دفاع چگونه فیلمنامه‌ها را تغییر می‌دهند. جالب است که در این گزارش از فیلمسازانی که خود اقدام به سانسور فیلمنامه‌ها و همکاری با پنتاگون کرده‌اند، بیش از ویراستاران انتقاد شده است. به گفته راب او در مبارزه علیه این سیستم نظارتی دریافته است که تاثیر چنین تحریف‌هایی بر نسل کنونی جوانان آمریکایی هنوز مشخص نیست. چه تعداد از سربازان آمریکایی که در عراق کشته شدند، پس از تماشای این نوع فیلم‌ها تصمیم به حضور در جنگ گرفتند؟ چه تعداد از جوانان بر اثر تبلیغاتی که برای جذب نیرو در این فیلم انجام شده، جان خود را از دست دادند؟
ظاهراً تنها کاری که تهیه کنندگان برای برخوردار شدن از کمک‌های پنتاگون باید انجام دهند این است که پنج نسخه از فیلمنامه را برای تایید به آنجا تحویل دهند و سپس کلیه تغییرات پیشنهادی پنتاگون را در فیلمنامه اعمال کنند. آنگاه دقیقاً مطابق با فیلمنامه شروع به ساخت فیلم کنند و محصول نهایی را قبل از نمایش عمومی آن در اختیار پنتاگون قرار دهند. به گفته راب بسیاری از فیلمسازان هالیوود از قبیل جری براک هایمر، تام گلدنبرگ، جان وو و سایر تهیه کنندگان و کارگردانان با کمال رغبت چنین همکاری را با پنتاگون دارند. «راز کثیف هالیوود» همین است.
اما فقط فیلم‌های سینمایی هدف این سیستم قرار ندارند. سریال‌های کارتونی کودکان نیز از سانسورها و تغییرات پنتاگون در امان نیستند. اخیراً صحنه‌ای از یک کارتون که در آن هواپیمایی جنگی آتش می‌گیرد و سقوط می‌کند، پنتاگون را نگران کرده بود. از این رو خواستار تغییر فیلمنامه آن شد چرا که آنها نمی‌خواهد کودکان- سربازان آینده- ببینند که ارتش آمریکا جنگ افزارهای ناکارآمد تولید می‌کند.
جای تعجب نیست که دولت آمریکا نیز از هر آنچه پیامی مثبت از آمریکا را نشان دهد پشتیبانی می‌کند و به فیلم‌هایی چون «طولانی‌ترین روز»، «اسلحه برتر» یا «پرل هاربر» علاقه زیادی دارد. اما فیلم‌هایی از قبیل «اکنون آخر الزمان»، «گروهان» یا «دکتر استرنج لاو» به مذاقش خوش نمی‌آید. همینطور فیلم‌هایی که در آنها سربازان زخمی و مجروح، قربانیان جنگ، اردوگاه‌های اسرا یا تلفات غیر نظامیان به تصویر کشیده می‌شوند، ... این فیلم‌ها هیچ ارتباطی به آنها ندارد! اما کافیست فیلمساز با استفاده از قوه تخیل خود قهرمان فیلم را ژنرالی چهار ستاره قرار دهد. در آن صورت با مدال‌ها و جوایز متعدد بمباران خواهد شد. شاید نوشتن این در صحیح نباشد اما کارتونهای پر تبلیغی چون {دیو و دلبر وشاه زاده در خواب و غیره }از کارتون های مورد علاقه کودکان است که دارای صحنه های بسیار مستحجنانند.
برای پیمودن جاده شهرت و محبوبیت نزد سردمداران دولت آمریکا راه های دیگری نیز وجود دارد. برای مثال نشان دادن واکنش‌های عاطفی پنتاگون در زمان جنگ برای آنها بسیار جالب خواهد بود (تلویزیون انگلیس از این شیوه بسیار استفاده می‌کند.) مثلاً پیام فیلم «جنگ فویل» حول محور فداکاری و تفاهم می‌چرخد. فویل، رئیس پلیس پیر وعاقلی است که از تعقل، شکیبایی و بردباری خود برای مبارزه با خرابکاری و جنایت استفاده می‌کند. این فیلم به جای نمایش کشتار و خونریزی در میادین جنگ، ارزش‌های اصیلی را که انسان‌ها برای حفظ آنها مبارزه می‌کنند، به نمایش می‌گذارد.

منبع:http://s-m-zorro.blogfa.com/post-23.aspx


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  4:10 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

پشت پرده این ناتو فرهنگی برای مقابله با تمدن اسلام،"مسیحیت صهیونیسم" و "یهودیت صهیونیسم" قرار دارد

مسیحیت صهیونیسم آن را آغاز جنگهای جدید صلیبی می‌داند.وی، ساختن فیلم ضد ایرانی ۳۰۰از سوی هالیوود نیز در راستای تحقق نظریه "ساموئل هانتینگتون" ، مبنی بر نابودی تمدن شرق انجام شده است. مشاور مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری و مرکز پژوهشهای صدا وسیما گفت: هم‌اکنون ۳۷کانال و شبکه ماهواره‌ای تخریب فرهنگ اسلامی را در دستور کار خود قرار داده و ماموریت آنها تخریب تمدن اسلامی است. دکتر "سیدهادی سیدافقهی" روز دوشنبه در جمع دانشجویان دانشگاه شهرکرد افزود: وظیفه این شبکه‌ها گسترش ابتذال، تبلیغ مصرف گرایی، تبلیغ سکولاریسم و ترویج و گسترش بی‌بندوباری و فساد در بین کشورهای اسلامی است. وی گفت: ماموریت اصلی این شبکه‌های ماهواره‌ای، در راستای اجرای قطعه‌ای از پازل "ناتو فرهنگی" علیه جهان اسلام است و به جای ارایه تصویر تمدن و فرهنگ و علم غرب ، تنها به مسایل ابتذال می‌پردازند.
مشاور مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری و مرکزپژوهشهای اسلامی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران یادآور شد: این ناتو فرهنگی از زمان ارایه
۱۲ قطعه کاریکاتور موهن اهانت‌کننده به پیامبر اسلام (ص) ، نوشتن کتاب آیات شیطانی، اهانت پاپ بندیکت شانزدهم و اهانت به ساحت پیامبراسلام(ص) در مسجد خلیل آغاز شده است. وی گفت: پشت پرده این ناتو فرهنگی برای مقابله با تمدن اسلام،"مسِحیت صهیونیسم" و "یهودیت صهیونیسم" قرار دارد و مسیحیت صهیونیسم آن را آغاز جنگهای جدید صلیبی می‌داند. به‌گفته وی، ساختن فیلم ضد ایرانی ۳۰۰از سوی هالیوود نیز در راستای تحقق نظریه "ساموئل هانتینگتون" ، مبنی بر نابودی تمدن شرق انجام شده است.
این کارشناس مسایل خاورمیانه اظهار داشت: مسیحیت صهیونیسم برای برپایی " مملکت داوودی" در آخرالزمان، کشته شدن دو سوم جمعیت یهودیان دنیا و کشتن
۴۰۰میلیون مسلمان را لازم و واجب الاجرا می‌داند و تنها راه بازگشت مسیح(ص) برای آغاز حکومت یک هزار ساله در معبد سلیمان را ، کشته شدن این تعداد از مسلمانان و یهودیان می‌داند. وی گفت: مبلغان و مبشران مذهبی یهودی و مسیحی نظیر کشیش "آندره واید" انگلیسی هندی‌الاصل هم‌اکنون برای ترویج فرهنگ غرب و مسیحیت در عراق ماموریت یافته‌اند و این سرآغاز ناتو فرهنگی در کنار ناتو نظامی در کشور عراق است. به گفته وی، یهودیان صهیونیسم و مسیحیت صهیونیسم با راه‌اندازی اتاق‌های جنگ در اسرائیل و حمایت‌های آمریکا و غرب، برای تحقق این نظریه حمله به لبنان را در جنگهای ۳۳روزه تابستان سال گذشته آغاز کرد.
افقهی تصریح کرد: رژیم نامشروع صهیونیسم اسرائیل و مسیحت صهیونیسم برای تحقق آرمانهای خود، هشت جنگ با نام "جنگهای مقدس" را در لبنان، سوریه، ایران (پارس)، عراق ( بابل ) و روسیه پیش بینی کرده‌اند. مشاور مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری افزود: در نبرد جنگ
۳۳روزه مقاومت حزب الله لبنان درس بزرگی به جنگ افروزان تا بن دندان مسلح غربی و اسرائیل داد وباپیروزی دراین نبرد نابرابر تمامی معادلات جغرافیای سیاسی جهان را به هم ریخت.
به گفته وی، حمله رژیم اشغالگر اسرائیل به جنوب لبنان در حالی صورت گرفت که در این منطقه بیش از
۹هزار و ۷۰۰سرباز صلح بان سازمان ملل متحد مستقر شدند.افقهی یادآور شد:آمریکا در این جنگ انواع بمب‌های خوشه‌ای و بمبهای سه تنی لیرزی و هوشمند را برای کشتار مردم بی‌دفاع جنوب لبنان در اختیار صهیونیسم اسرائیل قرار داد. به گفته وی، پیش از در این نبرد نابرابر، نشست چهار جانبه عرب با حضور عربستان، امارات، مصر و اردن با همراهی اسرائیل، برای ضربه زدن به هلال مقاومت در فلسطین و جنوب لبنان، برگزار شد. این استاد دانشگاه، تشکیل " دپارتمانهای اسرائیل شناسی " و "صهیونیسم شناسی "را در دانشگاههای کشور ضروری وحتمی دانست‌و گفت:در برخی از دانشگاههای کشور این دپارتمانها برای شناسایی ریشه‌چالشهای اسرائیل علیه جهان اسلام تشکیل و دایر شده است. این کارشناس مسایل سیاسی و تحولات خاورمیانه، به نشست اخیر همسایگان عراق در ۲۳و ۱۴اردیبهشت ماه امسال در منطقه " شرم‌الشیخ " مصر اشاره کرد و گفت:برگزاری این نشست درمصردر حالی که همسایه عراق نیست، تعجب برانگیز و سوال برانگیز است.

http://www.anti300.ir/?lang=fa&state=showbody_pic&row_id=24


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  4:7 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

گریمور ایرانی هالیوود: هالیوود در انحصار صهیونیست‌هاست و هم راستا با سیاست‌های پنتاگون و سیا حرکت می‌کند.


«حسن لطفی» درباره چگونگی گریم شخصیت‌های شرقی و مسلمان در فیلم‌های هالیوود گفت: هالیوود در زمینه چهره‌سازی انسان‌ها، را براساس پیشینه تاریخی، مذهبی و جغرافیایی طبقه بندی می‌کند و از آنجاییکه تا حد زیادی ماشین تبلیغاتی وزارت خارجه آمریکا و پنتاگون است، هم‌ راستا با سیاست‌های آنها حرکت می‌کند و از آنجاییکه روابط سیاسی آمریکا در حال حاضر با کشورهای مسلمان مطلوب نیست همواره در فیلم‌های هالیوودی شاهد آن هستیم که مسلمانان را با چهره‌هایی خشن و ناآراسته و به عنوان بدمن‌ها (شخصیت‌ منفی) معرفی می‌کنند.
لطفی گفت: هالیوود کاملا در انجصار یهودی‌ها است، یهودی‌ها هم از هر چه که بگذرند حتی شده از منافع آمریکایی‌ها بگذرند از منافع خودشان نمی‌گذرند، ولی چون خودشان را با سیاست‌های آمریکا هم سو می‌بینند بنابراین در مجموع کار تبلوری از دیدگاه‌های استعمارگرانه
CIA و پنتاگون و منافع لابی صهیونیست‌هاست، اگرچه بحث یهود از صهیونیست متفاوت است و برخی از یهودی‌ها از صهیونیست‌ها متنفرند، ولی زمانیکه پای منافعشان پیش می‌آید، یهودی بودن را به هر چیزی ترجیح می‌دهند.
او درباره وجود همیشگی شخصیت‌های منفی در فیلم‌های هالیوودی گفت: همیشه مشکل بدمن‌ (شخصیت منفی) در فیلم‌های آمریکایی وجود دارد، بگونه‌ای که همیشه و در همه حال سفیدپوست‌‌ها انسان‌های خوبی هستند و بقیه انسان‌ها چندان قابل اعتماد نیستند، در این میان مشکل تنها مسلمانان نیست، بلکه موسیاه‌ها همیشه در فیلم‌ها بد هستند.
وی افزود: قبل از آمدن اسرائیل نگاه به مسلمانان است که بطور ویژه عرب‌ها هستند، نگاه خوبی است، در این دوره اعراب به عنوان شیوخی بسیار پولدار و متمول معرفی می‌شوند، شیوخ مخصوصا طی دوره صامت سینما سمبل پول و اشرافیت هستند و شاهد بازی بازیگران خوش‌تیپ در قالب این نقش‌ها هستیم، ولی بعد از جنگ جهانی دوم که اسرائیل بوجود آمد به مرور عرب‌ها بد شدند بطوریکه از این پس عرب‌ها در این فیلم‌ها به عنوان اشخاصی بسیار عقب‌مانده که فقط پول نفت دارند مطرح می‌شوند و بس.
لطفی گفت: در آمریکا و در هالیوود همیشه وجود یک دشمن فرضی لازم است که با توجه به زمان و موقعیت سیاسی، این دشمن فرق می‌کند، همانگونه که در زمان جنگ سرد این دشمن روسیه معرفی می‌شود،اساسا سیاست خارجی آمریکا بر این اساس است که برای آنکه همواره خود را منجی بشریت معرفی کند در هر دوره برای خود دشمن خاصی خلق می‌کند که در نهایت نیز خود او، این دشمن را مغلوب می‌کند.
وی افزود: بطور کلی سیستم موجود در هالیوود سیستم بسیار پیچیده‌ای است، آنها اول از همه دشمن و سوپرقهرمان‌های خود را از طریق کمیک بوک‌ها (کتاب‌های مصور) در قالب داستان‌های تخیلی تعریف می‌کنند. این کتاب‌ها در فرهنگ آمریکا بسیار حائز اهمییت است، زیرا همه فکر می‌کنند که این فقط یک افسانه است و هیچ کس به آنها چندان اهمییتی نمی‌دهد و مردم از کودکی نیز با این کمیک‌بوک‌ها در ارتباط هستند و آرزو دارند که شخصیت این کمیک‌بوک‌ها را از نزدیک درک کنند و این آرزو باعث می‌شود تا فیلم‌ها اقتباسی ساخته شده و به این شخصیت‌ها شکل جدی‌تری داده شود. دشمنان فرضی اغلب اوقات در مرحله اول در این کمیک‌بوک‌ها هستند، در مرحله بعد بر پرده سینما می‌روند و در آنجا شکل جدی‌تری به خود می‌گیرند، ولی بازهم چون افسانه هستند کسی چندان قضیه را جدی نمی‌گیرد و بدین‌ترتیب افکار عمومی را برای خلق دشمنی جدید در دنیای واقعییت آماده می‌کنند.
گریمور ایرانی هالیوود گفت: بطور کلی سیاست آمریکا بر محور ضرب‌المثل معروف: «اول بحران را بوجود بیاور سپس تصمیم بگیر» حرکت می‌کند، بگونه‌ای که آنها سینما را بستر آزمایش خود کرده‌اند، یعنی در ابتدا از طریق سینما مسئله‌ای را مطرح کرده و بحرانی غیرواقعی را بوجود آورده و سپس با توجه به عکس‌العمل مردم نسبت‌ به آن مسئله تصمیم نهایی خود را می‌گیرند.
لطفی در ادامه افزود: آنها که مدتی روس‌ها و آدم فضایی‌ها را به عنوان دشمن معرفی می‌کردند اکنون با توجه به روابط سیاسی نامطلوب خود با افغانستان، عراق و ایران افکار خود را روی مسلمانان متمرکز کرده‌‌اند و اخیرا در فیلم‌هایشان می‌بینیم که مسلمانان با چهره‌ای خشن، ابروهای در هم فرورفته، گونه‌های برجسته و چشمان نافذ بعنوان افرادی تروریست، در واقع دشمن معرفی می‌شوند.
وی افزود: هر چند هالیوود پس از حادثه 11 سپتامبر به مراتب گستاخ‌تر شده است ولی در واکنش‌های اخیری که مسلمانان نسبت به توهین‌های جهان غرب نسبت به اسلام داشته‌اند، هالیوود کمی ترسیده و بیشتر ملیت‌های کوچکی چون چچنی‌ها، آلبانیایی‌ها و .... را بعنوان دشمنان خود معرفی می‌کنند، که البته در چنین جریان سازی، هالیوود تنها نبوده و مطبوعات نیز به ابزاری در دست کاخ سفید و سیاستمداران آمریکایی تبدیل شده است.
حسن لطفى، گریمور ایرانی هالیوود که گریم را در آمریکا با همکارى آژانس کوتى‌یر،
cloutier، معتبرترین آژانس گریم در شهر لس آنجلس آغاز کرد فیلم‌هایی چون، فیلم آستین پاورز(2) با اجراى گریم بر مایک مایرز، چهره آرایى براى تبلیغات: براى فیلم سیاره میمون‌ها «به کارگردانى تیم برتون»، کاندیداى جایزه اسکار به خاطر گریم و ... را در کارنامه کاری خود دارد. آخرین کار لطفى پروژه «گیلگمش»، ساخته «راجر کریستین»، برنده دوبار جایزه اسکار و با بازی «عمر شریف»، «پیتر اتول» و «کریستوف رلى» است که هم‌اکنون در حال ساخت است.  

 http://www.arnet.ir/?lang=fa&state=showbody_pic&row_id=6123 سایت عملیات روانی


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  4:2 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

مقامات سازمان سیا در نشست اخیر خود با کمپانی‌های هالیوودی، «پل باری»، یکی از کارکنان پیشکسوت سازمان سیا، را بعنوان رابط این سازمان با هالیوود معرفی کردند...؟!؟!؟

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری آمریکایی «یونایتد پرس اینترنشنال»، در این نشست سیا از هالیوود خواست تا با تعریف کارکنان این سازمان بعنوان افراد بسیار ماهر، کارآمد و باشهامت، به این سازمان در رسیدن به اهدافش هرچه بیشتر کمک نماید. «پل گیمیج‌لیانو»، سخنگوی سازمان سیا در این نشست، بیانیه‌ این سازمان را خواند.مقامات سیا در این بیانیه اعلام کردند، برنامه نظارت مستقیم سازمان سیا بر عملکرد هالیوود و دیگر رسانه‌های آمریکا همچنان ادامه خواهد داشت. در این بیانیه‌ آمده است: برای سالیان متمادی، سازمان سیا با شرکت دادن نیروهای بااستعداد و خلاق خود در سینما، نشریات و دیگر رسانه‌ها، باعث شد تا در پروژه‌ این رسانه‌ها احساس مقبولیت و اعتبار بوجود آید و البته این برنامه تحت ریاست «مایکل هایدن» همچنان ادامه خواهد یافت تا این رسانه‌ها بالاخص هالیوود بتواند هر چه بیشتر دلاوری‌، شهامت و مهارت‌های کارکنان سازمان سیا را تعریف بنمایند. همچنین در این بیانیه آمده است که «باری» بعنوان نماینده سازمان سیا می‌تواند در عین نظارت بر فیلمنامه‌ها، ترتیب ملاقات و مصاحبه با کارکنان و روسای سازمان سیاه را بدهد تا بدین‌ترتیب فیلمسازها بتواند به راحتی به اطلاعات لازم برای ساخت فیلم خود دست یابند. «گیمیج‌لیانو»، سخنگوی سازمان سیا، در پایان درباره دلیل انتخاب «باری» برای چنین سمتی گفت: او سازمان سیا را از بالاترین تا پایین‌ترین مقام می‌شناسد، باتفکرات حاکم بر این سازمان به اندازه کافی آشنایی دارد و در عین حال از انرژی و تیزبینی خارق‌العاده‌ای برخوردار است.

 منبع: http://www.armageddon.ir/modules.php?name=News&file=article&sid=148   سایت آرماگدون کد مطلب : 100145


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  3:58 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

مشکل بی سوادی منتقدان پر ادعایی که نقد محتوایی را بلد نیستند...

خیلی جالب است همین الان شبکه خبر دارد در مورد فیلمهای سینمائی صحبت میکنند. امیدوارم نام ایشان را درست نوشته باشم بهر حال برایم بسیار جالب بود که معیار ایشان در مورد فیلمها فقط پول بود که فلان فیلم چند میلیون در اورده و .............چقدر پول در اورده اند.متاسفانه در مورد محتوای فیلم ها در نقد فیلم های معمول سخنی در کار نیست. درست به سبک امریکائی ها که معیار انها هم محتوایی نیست. هنر سینما نیست. هنر بازیگر نیست. فقط دلار است و من هر روز بیشتر همه فرهنگ امریکا را در ایران میبینم. در بسیاری موارد نه فقط سینما.

 شعار غلط شبکه خبر...

من نمیگویم که مردم باید بگویند مرگ بر این یا ان ولی شما نمیتوانید مرتب از مردم بخواهید بگویند مرگ بر امریکا ولی تمام سیستم و راه و روش توسط مسئولان در مملکت مو به مو کپی شده از امریکا باشد! به این میگویند ریا کاری مردم را سرگرم کاری کردند و خود مشغول کاری دگر شدن جالب است که شبکه خبر در این تقلید تا جائی رفته بود که مرتب این جمله را برای تبلبغ تکرار می کرد .این شبکه خبر است این درست ترجمه جمله ای است که سی ان ان مرتب میگوید. بدین شکل دیس ایز سی ان ان!؟  و واقعا خجالت اور بود که کسانی به این شکل تقلید کنند و حتی نقطه ائی را هم عوض نکنند که ما بسیار اعتراض کردیم مدتی است که خدا را شکر دست ازخود را مسخره کردن بر داشته اند.

ضعف بیش از حد برخی سریال ها....

سریال های صدا وسیما بعضا بدتر و بی محتواتر شده است. من نمیدانم به چه مناسبت در اکثر فیلمها و سریالها مردان ایرانی را احمق وتنبل و فرومایه ومفت خور معرفی میکنند اگر قرار است حق زنان گرفته شود این کار با کوبیدن مرد ایرانی برای زنان گرفته نمیشود این مسئله بسیار عمدی وبا جدیت صورت می گیرد. چرا من نمی دانم. امیدوارم سینمای ما به بدبختی زمان قبل از انقلاب کشیده نشود که شاهکارش فیلمهای شوهر پاستوریزه ویا سه نخاله و عروس فرنگی بود که حالت تهوع به انسان دست میداد که عکسهای انها را ببیند. چه برسد به اینکه برود و انها را نگاه کند. من که قبل از انقلاب پای خود را به سینما برای دیدن قیلم های اعلاحضرتی نگذاشتم.باید کاری کرد که به فضاحت گذشته بر نگردیم ما نگران هستیم چون انگار سینمای ما در ان مسیر گام بر میدارد وکسانی دارند ما را دوباره به دیدن فیلمهای نکبت هالیودی ارام ارام عادت میدهند .به قول اقای دکتر عباسی روش فرانسوی پختن قورباقه را دارند در مورد ما اجرا می کنند .

• در نقد فیلم باید هشیار بود. کسانی را که شمشیر را از رو می بندند با آنها مشکلی نمی توان داشت اما در فیلم هایی که به اشکال مختلف می خواهند آبرو و حیثیت برای آمریکا بخرند آنها باید نقد شوند. برجم آمریکا برجم تجاوز و استعمار است . هر ستاره آن نشان دهنده نابودی ملت و کشوری است . اگر کسی هنرمند باشد و شرافتمند باشد باید اول از همه لگد به این برچم بزند و آن را زیر سیوال ببرد. ما نباید فراموش کنیم هر کسی از زوایه خودش به مخالفت می بردازند و تحلیل این مسیله بسیار مهم است که معیار اصلی جه باید باشد . بقول حافط ای خوشا گرمحک تجربه آید به میان      تا سیه روی شود هر که در او غل باشد. با این فرمول تمام کسانیکه دم از انسانیت و شرافت می زنند با حمایت و یا حمایت نکردن به موقع خود سیاه روی میشوند. کاملا مشخص میشود چه کسانی به فکر زحمتکشان هستند و چه کسانی فقط می خواهند از محرومین دنیا برای هویت کاذب خود نقابی درست کنند. !!!!!!


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  3:54 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

گروه فرهنگ و هنر- نادر طالب زاده، هالیوود را نمونه بارز استفاده از محبوب ترین، جذاب ترین و جوانمرد ترین چهره ها برای بیان ناجوانمردانه ترین حرف ها خواند.به گزارش پایگاه خبری "مبارزین" ،در نهمین نشست از سلسله نشست های تحلیلی فیلم های جنگی ایران و جهان با عنوان «سینما، جنگ ،دفاع» سه شنبه شب فیلم سینمایی «میهن پرست» در سینما کانون تهران مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

نادر طالب زاده کارگردان و مستند ساز در این جلسه گفت: ما در دوره ای زندگی می کنیم که هرکس پرچم آمریکا را بگرداند به او کمک می شود و باج می گیرد، فیلم 300 هم به نوعی پرچم چرخاندن است. وی افزود: اگرچه ایران دارای صنعت سینمایی چندانی نیست و جمعیت قابل توجه ندارد اما آنگونه که بارها آمریکاییIها گفته اند، روی دشمنی این کشور تنها با ایران است و این فیلم و نظایر آن برای تقویت بنیه جنگی جامعه آمریکاست که پول آنها تمام و کمال از سرمایه های صهیونیست ها تامین می شود. وی اظهار داشت: انقلاب آمریکا را آدم های بزرگی رقم زدند که جایشان در این فیلم خالی بود، امیدوارم روزی چهره واقعی انقلاب در این کشور نمایش داده شود.

طالب زاده در بخشی از سخنان خود به مقایسه کار قبلی رولند امریچ کارگردان این فیلم (روز استقلال) پرداخت و افزود: "روز استقلال" اثر کاملا تبلیغاتی برای یهودیان است که به خاطر سیاسی بودنش پس از مدتی، اکران آن در لبنان به دستور حزب الله ممنوع شد. وی در ادامه  به شخصیت ضد یهودی مل گیبسون  بازیگر نقش اول این فیلم اشاره و او را با دیگر بازیگر هالیوودی هم عقیده اش مارلن براندو مقایسه کرد و گفت: نوع اعتراض او به یهودیان به نظر یک نوع رندی می آید که در حال مستی تمام مشکلات آمریکا و مردم دنیا را به صهیونیست ها نسبت می دهد و البته نسبت به براندو که پس از اعتراض از صحنه سینما حذف شد با هوشیاری عمل می کند . وی  به حذف قسمتی از فیلم مصائب مسیح اثر این بازیگر و کارگردان اشاره می کند و شخصیت او را کمی خارج از پرده می داند که جذاب است و در فیلم هایش اعتراض خود را بیان می کند.این کارگردان از رنگبندی و لوکیشن های فیلم تقدیر کرد و گفت: میهن پرست با وجود تمام ترفند های تصویری به شدت غیرواقعی ساخته شده است. 

در این جلسه مسعود فراستی منتقد سینما نیز با انتقاد از صدا و سیما گفت: مدتی است دوستان شروع  به پخش فیلم های جدید آمریکا کرده اند به گمان اینکه این آثار مانند فیلم های قبلی مخرب نیستند در صورتی که این یک اشتباه خطرناک است.فراستی نقش پرچم و به اهتزاز در آمدن  آن در فیلم های چون« میهن پرست» و حتی « پرچم های پدران ما» را نوعی تاثیر غیرمستقیم روی مخاطب می داند که در دراز مدت به شخصیت و ابهت آمریکا کمک می کند اگرچه ساختار اثر بسیار سطحی و خام باشد.  منبع: http://www.mobarezin.com/index.php?dir=news&id=2488


نوشته شده در  شنبه 86/4/2ساعت  3:44 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()


عملیات سیاه رسانه ای با منتقدان سینما کلید خورد مکتب منتقدان سیاه!
پدرام ملک بهار
با تاویل سینمایی و برابرگذاری نشانه شناسی، باورها و امیدهای مردم و دغدغه های اجتماعی را به بازی گرفتن، یک «شیادی فرهنگی» است؛ یک نیمه پنهان از مظاهر شبح سیاه «ناتوی فرهنگی» که حتی خود را به پاره ای از برنامه های نقد و تحلیل سینمایی «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» نیز تحمیل کرده است.
این رویه دیری است که منتقدان مصلح و ناظران فرهنگی را آزرده است. همین ابتدا بگویم که در نگاه نگارنده، اینجا «مشت نمونه خروار» نیست.تلویزیون در حیطه سینمای حرفه ای، نسبت سینما با سیاست، معنویت و قس علیهذا برنامه های متنوع و پرمایه ای را ساخته و پخش کرده است؛ اما پس از آنکه برنامه «سینما چهار» فرقه صهیونیستی کابالیسم را به مثابه مکتبی عرفانی ستود، نویسندگان برنامه تلویزیونی «سینما یک» هم که نسب از نظریه پردازان فرهنگی روزنامه های زنجیره ای می برند، بار دیگر به بهانه نقد یک فیلم آمریکایی، رویکردهای سیاسی خود را در رسانه ملی تبلیغ کردند. در این گفتار می کوشیم با برگزیدن و تحلیل نمونه های مستند، چرایی شکل گیری «مکتب منتقدان سیاه» را از زوایای تحلیلی متفاوت بجوئیم.
ساعت 22 پنجشنبه شبی که گذشت (24 خرداد ماه)، «سینما یک» با نمایش فیلم «The Kingصs Men» یا «همه مردان شاه» - در صدا و سیما به «همه مردان دلیر» ترجمه شده -که اقتباسی ادبی از کتاب «رابرت پن وارن» براساس داستان زندگی سیاسی فرماندار مشهور ایالت لوئیزیانای آمریکا، ویلی استارک، به کارگردانی استیو زیلیان در سال 2006 ساخته شده، کوشید تا شناسه های سیاسی این سیاستمدار آمریکایی را که برای عدالت اجتماعی، فقر، محو تبعیض نژادی، رویارویی با تراست های مخوف اقتصادی و ... مبارزه می کرد، به یک عوامفریبی ماکیاولیستی تقلیل دهد.

«همه مردان دلیر» رودرروی کیست؟
«ویلی استارک» که یک کارمند خزانه داری آمریکا بود، در اوایل دهه پنجاه میلادی با تکیه بر قدرت ضعفا، فقرا و اعتقادات مذهبی در انتخابات فرمانداری لوئیز یانا به پیروزی رسید. پیش از پیروزی در انتخابات، اگرچه نظام بورژوازی و نژاد پرست حاکم بر ایالات متحده کوشید تا صداقت و سادگی «استارک» را ابزاری برای بازی های پنهان قدرت کند، اما روزنامه نگاری به نام «جک بوردن» او را از پشت صحنه بازی بزرگان ایالتی آگاه کرد.
ادبیات و نگاه درونی «ویلی استارک» به دغدغه های شهروندان لوئیزیانا در نیمه قرن بیستم، چنان مقبول افتاد که او توانست در قامت نامزدی مستقل هم به جذب آراء رای دهندگان امیدوار باشد. تنها به مجامع کارگری، زمین های کشاورزی و کارخانه ها می رفت و با سخنرانی های آتشین خود پرده از وقایعی برمی داشت که سبب تبعیضی ساختاری در جامعه ایالات متحده آمریکا بود.
او پس از پیروزی در انتخابات، بر مقابله با کانون های فساد سیاسی و اقتصادی پافشاری کرد و اگرچه از لغزش های سیاسی عرف سیاست مصون نبود، اما بر اساس چیدمان سینمایی «همه مردان دلیر» به ورطه هولناک عوامفریبی و شیادی هم سقوط نکرد. تا پایان کار «ویلی استارک» یک فرماندار مبارز با تبعیض ساختاری علیه سیاه پوستان ماند. شخصیتی جنجالی که با اتکاء به ژورنالیستی جوان وجسور (جک بوردن) در پی یافتن اسنادی از زد و بندهای سیاسی و فجایعی بود که سررشته آن به سیستم قضایی ایالات متحده هم می رسید.
همین رویه بود که محافظه کاران وقت (جمهوری خواهان)، «استارک» را برنتابیدند ودر پایان هنگامی که او توانست از استیضاح مجلس سنای ایالتی بگریزد و رأی اعتماد دوباره به دست آورد، در حلقه خبرنگاران، در حال خروج از سنا، در واقعه ای غریب، کشته شد. چند سال پس از مرگ او، میثاق حقوق مدنی و سیاسی آمریکا تصویب شد و رگه های تبعیض نژادی در لوئیزیانا کم رنگ گشت.
این ها، بیشتر آن چیزی است که روایت «استیو زیلیان» در «همه مردان دلیر» به ما می گوید، گرچه سی دقیقه از فیلم در نسخه نمایش داده شده، حذف گشته و رقابت دموکرات ها و جمهوری خواهان د رعرصه انتخابات از چشم مخاطب پنهان مانده است. با این حال زیر پوست فیلم پر است از نقطه دید زیباشناسی، از فاصله گذاری های کانونی میان رئالیسم و ایده آلیسم وروایتگر کوشیده است به مبانی شخصیتی «ویلی استارک» بپردازد. در این میان، منافذ و روزنه هایی هم گشوده، اما با نماد و نشانه.
این نمادها که بیشتر بصری است گاه با حرکت دایره وار دوربین بر زمین منقوش مجلس سنای لوئیزیانا به نقاشی «لوئوناردو داوینچی» در آغاز و پایان فیلم (مثلاً سکانس مرگ فرماندار و نمایش جسد او در دایره منقوش) متجلی می شود و گاه صبغه متنی- در دیالوگ ها- می یابد، به فلسفه زندگی پهلو می زند و در تعریف «ویلی استارک» از آن که می پندارد «زندگی گذاری است میان بوی پوشک بچه تا تعفن جسد» هویدا می شود.

چرا به مردم گرایی آلرژی دارند؟
به نقد فرمال یا مضمونی اثر نمی پردازیم. در مقام ارزشگذاری بر شخصیت واقعی یا سینمایی «ویلی استارک» هم نیستیم. له یا علیه او هم موضع نداریم. مانند خیلی ها هم دلباخته آثار «استیو زیلیان» هم نیستیم که فیلمنامه نویس «استیون اسپیلبرگ» برای فیلم صهیونیستی «فهرست شیندلر» بوده است. خودمان هم دلبسته فاش گویی پشت پرده سینمای هالیوود و مناسباتی هستیم که بسیاری از فیلم ها، چون «همه مردان دلیر»، بر مبنای آن ساخته می شود. بر مبنای همین متدولوژی است که پیوندهای «منتقدان سیاه» با «عملیات سیاه» ایالات متحده در ایران را هم جستجو می کنیم. دغدغه تحریف حقیقت یک واقعه و سپس دل نگرانی تسری آن به فضای سیاسی جامعه ایران را داریم.
نویسندگان برنامه «سینما یک» در صداوسیما، «استارک» را در حد سیاستمداری شیاد که به ورطه پوپولیسم و ماکیاولیسم سقوط کرد، پائین کشاندند، لعن و نفرینش کردند و تا توانستند در نکوهش نطق های سیاسی برآمده از ادبیات مردم سخن گفتند. آن را به رفتاری پوپولیستی تعبیر نمودند. اتکاء او به قدرت ضعفا و فقرا را به سخره گرفتند و اینکه با اندیشه اصلاح گری گفت: «خدا با ماست» را عوامفریبی نامیدند.
البته جنس نگاه نویسندگان این برنامه گویای آن است که آنها نه در کسوت دلبسته ای به سینما، بلکه برای انتقام از اندیشه های ضدامپریالیستی (که ایران پرچم دار جهانی آن است) نگاهی را که ریشه در زخم های درونی مردم دارد، تکفیر می کنند. از قضا، جستند و «ویلی استارک» را پیدا کردند که با طعنه به منش و روش او بتوانند، عتاب هایی خشم آلود را علیه انگاره های مصلحانه رئیس جمهور ایران در برنامه «سینما یک» باز گویند؛ البته به زبانی شبه سینمایی و در حاشیه امن «نقد سینما»ی هالیوود! برای این است که می گوئیم: «منتقدان سیاه» و «شیادی فرهنگی» درست همین جاست.
پس از اتمام نمایش فیلم «همه مردان دلیر»، برنامه با نریشن و یک تحلیل ادامه یافت. متنی که از حیث برابر گذاری نشانه شناسی و قرینه سازی در انطباق کامل با حملاتی است که مدعیان اصلاح طلبی به رفتار رئیس جمهور ایران اسلامی می کنند و عصاره حملات آنان در آن نریشن ظاهر شد. این منتقدان سینمایی که بیشتر وابسته به ارگان های رسانه ای احزاب «کارگزاران» و «مشارکت» هستند، به سان تئوری پردازان آن احزاب، همواره اصولگرایی رئیس جمهور و شعارهای عدالت اجتماعی و انقلابی وی را به پوپولیسم و عوامفریبی تعبیر می کنند.
برای همین در این نریشن به جای تحلیل زیباشناسی و نقد مضمونی اثر، روشنفکر می شوند و در باب پوپولیسم نظریه پردازی می کنند؛ دقیقاً هم داوری شان بر پایه مبانی معرفت شناختی تفکر معاصر غرب استوار است. انگار نه انگار که می توان براساس مدل های اندیشه و روش شناسی اسلامی به نقد هنری پرداخت و از نقطه دید آن، پدیده ها را دید. همین مبانی معرفت شناختی به خورد آنها داده که اگر دیدید کسی در جایی حرف از زخم های توده های مردم در برابر اشرافیت پنهان غرب زد، یا کمونیست است یا پوپولیست؛ اگر دیدید کسی در مقامی حکومتی «شرافت» را به «شان» ترجیح داد و «انسانیت» را به «اشرافیت»، عوامفریبی است شیاد.   «ویلی استارک» هر که بود، ظاهر بر این است که رویاروی این تفکر بود. در دوران قدرتش، وقتی بر صندلی فرمانداری لوئیزیانا تکیه کرده، دو دیالوگ ماندنی دارد:
- من کاری می کنم که مطابق شرافتم است، نه شانم (خطاب به جک بوردن، مشاور خود)
- ارزش هیچ کاری به اندازه کاری که مرد برای شرافتش انجام می دهد، نیست (نقل به مضمون)
این ها در نظر ما، همان ارزش های جهانی است که برادری جهانی می آفریند، اما دایره ارزشگذاری «منتقدان سیاه» تنگ تر از آن است که چنین رویکردهایی را بی حب و بغض ببینند، چون یک مشت واژه پر از ایسم یادشان داده اند که فکر می کنند نقطه ثقل سنجش آدم ها و دنیاست.
اگر ایسم ها را از «منتقدان سیاه» بگیرید، نه تنها نمی توانند نقد فیلم بنویسند، بلکه نمی توانند دنیا را ببینند، دیگر نمی توانند زندگی کنند. اینگونه بارشان آورده اند، با زیباشناسی غربی که همه نمادها و نشان های اندیشه های پوچ گرای آن دیار را در خود نهادینه کرده است. تازه مدعی پژوهش در هنر و سینما هم هستند، اما تنها ابتکارشان این است که بیایند آن نشانه شناسی را قرینه سازی کنند و در پس ایهام و تاویل، بزنند توی سر ما که دلخوش نباشید، ببینید: رئیس جمهور شما، «ویلی استارک» بیش نیست! نه آقایان، همین کار را هم بلد نیستید. دستتان زود در «سینما یک» رو شد.

کلید «سینما یک» در دست چه کسی است؟
برای این قرینه سازی ها هم، پیش و پس از آن، فضا سازی بسیار کردند. روزنامه «هم میهن» که ارگان «مکتب منتقدان سیاه» و رسانه ای برای حزب «کارگزاران» است، روز پنجشنبه (24 خرداد 1386) با اختصاص عکس اول ویژه نامه روزنامه خود به شان پن (بازیگر نقش ویلی استارک در فیلم) تیتر زد: «همه مردان شاه، امشب در تلویزیون». روزنامه ای که سایه صدا وسیما را با تیر می زند، چرا برای یک فیلم سینمایی چنین تبلیغاتی راه می اندازد؟! وقتی به بخش راهنمای فیلم روزنامه (صفحه 11) می رویم، پاسخ این پرسش در تیتر، خود را به رخ می کشد: «وقتی سیاست تراژدی می آفریند» و بعد متن، آن را روشن تر می کند؛ برنامه ای سینمایی قرار است با جعل و تزویر، امیدهای مردم را به بازی ناصوابی بگیرد و روان آنها را پریشان کند.
همه راهها به «کارگزاران» ختم می شود؛ البته در این واقعه که «همه مردان دلیر» را بازیچه خود کرده است. هنوز یک روز از پخش برنامه «سینما یک» نگذشته که «مرجان توحیدی» خبرنگار روزنامه «کارگزاران» در وبلاگ خود «ویلی استارک» را با «محمود احمدی نژاد» مقایسه می کند و با اظهار تعجب از اجازه نمایش این فیلم، می گوید:
«فضای دهه 20 میلادی ایالت لوییزیانای آمریکا و استارک بیش از حد به فضای کنونی جامعه ایران شباهت دارد. احمدی نژاد که با کمک از خداوند آمده تا رفاه عمومی و عدالت را باز تعریف کند و به توزیع ثروت در بین فقرا بپردازد. احمدی نژادی که برای فرار ازوعده هایی که داده و عمل نکرده مدام به نبش قبر گذشته می پردازد و به اتهام پراکنی علیه مدیران سابق می پردازد...»
نگاه کنید! چقدر اطلاعات غلط در یک پاراگراف است. باورتان می شود؟! مثلاً، فیلم فضای دهه بیست قرن گذشته را تصویر می کند؟! روایت در اواخر دهه چهل تا میانه دهه پنجاه صورت می بندد و بعد دانای کل کارگزارانی، خیلی مظلومانه می نویسد که فضای دهه بیست میلادی(!)- منظورش احتمالاً دهه بیست قرن بیستم میلادی است- بیش از حد، توجه کنید «بیش ازحد»، به فضای کنونی جامعه ایران شباهت دارد. این آدم ها، که توانایی نوشتن یک پاراگراف خبری- تحلیلی درست را ندارند، داعیه روزنامه نگاری هم دارند و ادعایشان گوش فلک را کر می کند.
با تحلیل این فضاسازی های رسانه ای که راه به ارگان های رسمی و روزنامه نگاران حزب «کارگزاران» می برد، این داوری عاری از حقیقت نیست که بگوئیم کلید طراحی برنامه تلویزیونی «سینما یک» را که رو در روی باورهای مردم ایستاده، باید در دستان منتقدان سیاه اردوگاه فکری «کارگزاران» یافت./منبع: http://www.kayhannews.ir/860331/8.htm#other800
نیمه پنهان منتقدان سیاه در سینما عملیات سیاه رسانه ای بامنتقدان سینمای ایران کلید خورد (بخش دوم وپایانی)
جهانبینی مکتب منتقدان سیاه
لب لباب دیدگاهم را پیرامون عملیات سیاهی که با منتقدان سینمای ایران کلید خورده است، گفتم. بگذارید رادیکال تر- به معنای ریشه ای تر- به چرایی تکرار این رخدادها در برنامه سازی های سینمایی تلویزیون بپردازیم.
این در و دیوار زدن های نویسندگان برنامه تلویزیونی «سینما یک» و بسیاری دیگر از منتقدان سینما، وجهه ای درونی و سزاوارتر هم البته دارد. خیلی طبیعی است که آن ها به شعارها و برنامه های حامی ضعفا و فقرا، عدالت اجتماعی، رفاه عمومی و ظهور امر قدسی در فرآیند تدبیر جامعه (سیاست) آلرژی داشته باشند. خیلی طبیعی است، چراکه خاستگاه فکری آنها، فرهنگی که در آن تنفس کرده اند و حتی طبقه ای که از آن برآمده اند، در هزارتوی نهان خود، حامی بورژوازی و تبعیض مردن آمریکایی است.
چرا چنین قضاوت می کنیم؟ چون نوشته ها و تحلیل هایشان را که نگاه کنید پر است از ستایش و ناله، به مناسبت های گوناگون، برای اسطوره های هالیوودی و حتی بالیوودی. به در و دیوار خانه هایشان عکس هایی از «اینگرید برگمن» تا «جیمز استوارت»، از «آلن دلون» تا «جولیا رابرتز»، از «آمیتاباچان» تا «جیم کری» نقش بسته است. بامزه است که ریختشان را هم شبیه همین عکس هایی که قاب گرفته اند، درست می کنند. گاه هیپی وار و «پوریا»وار هم در برنامه های تلویزیونی ظاهر می شوند. همه فخر و فضیلتشان ارتشی است از نام های بازیگران و فیلمسازان سینمای اروپا و آمریکا که در مخ شان کرده اند. عشق می کنند، تنها با لحظاتی که سیاه مست و سرخوش با سیلان تداعی و خیال آنها، در فیلم و واقعیت زندگی کرده اند. حالا به من بگوئید «بدبختی» یعنی چه؟!
نشریاتشان را ببینید؛ همین ماهنامه «فیلم» و «دنیای تصویر» را که همچنان منتشر می شوند. ناگهان به بهانه ویژه نامه ای برای «اسکار»، هفتاد عکس نیم تنه و تمام تنه از قدیسان زندگی شان مانند «میشل فایفر» و «اسکارلت جو هانسن» را در یک مجلد می دهند دست مخاطبان جوان و نوجوان. در مقدمه آغازین مجله شان هم اقرار می کنند که:
«این آدم های جالب و جذاب دست ما را بازگذاشته اند تا با انتخاب عکس ها و تیترهایی که دوست داریم بخشی از وجود خودمان را افشا کنیم!»
البته صادق هستند که چنین خودافشایی می کنند. متن هایشان را در ستایش مثلا «وودی آلن» و «مایکل جکسون» و... بخوانید. کسی که صبغه درونی زندگی اش با شخصیت های ساخته و پرداخته سازمان سیا در هالیوود عجین است که نمی تواند (نمی تواند منطقی، نه نمی تواند فیزیکی) با رویکردهای ضدامپریالیستی همذات پنداری کند.
اگر بخواهند قدمی پدیدارشناسانه در دنیا بزنند و به شکوه هستی بیندیشند، آن را در فیلم های «مارتین اسکورسیزی» و تمثیل های سینمایی و سکانس های اروتیکال «استنلی کوبریک» می جویند، یا دست بالا اگر حوصله به خرج دهند آثار کسالت بار «اینگمار برگمن» و «روبربرسون» را برای کشف امر قدسی تحمل می کنند، یا «انجیل به روایت متی» را از زبان فیلمساز همجنس بازی چون «پیر پائولو پازولینی» می خوانند، با این حساب البته حرجی بر این جماعت نیست. الحمدالله که انگار آن روزگار که «علی افصحی» (روحانی نمای خلع لباس شده و مسئول سینمای دینی حوزه هنری در دوران محمد علی زم) از فیلم هایی مثل «لولیتا» و «غریزه اصلی» و... در ماهنامه «فیلم» تعابیر دینی می کرد، گذشته است.
اغتشاش شخصیتی و توهمی پست تر از روانگردی، مقتضای ذات آنهاست. همین است که حس جاودانگی شان در «دنیای تصویر» به «فیلیپ نواره» تقلیل می یابد و اگر دم از عرفان هم بزنند، خدایشان می شود خدای کابالا! خدای فرقه عرفانی صهیونیست ها.
یک نما از سرنوشت تراژیک مکتب
مشکل در منابع تغذیه فکری و ارجاعات ذهنی ای است که «مکتب منتقدان سیاه» را ساخته است. مدام فیلم دیده اند و در این کورس فیلم دیدن، دلباخته اند به قهرمانان خیالی. فکر می کنند حقیقت و واقعیت کل هستی هم در سینماست.
این را هم بگویم که با این جهان ذهن، وقتی ناگهان در خلوتی با خود، عریان روبرو می شوند، چون ذخیره فکری و معنوی از جنس فطری و بومی خود ندارند، خاکستر می شوند. نمونه اش «کامبیز کاهه»، یکی از تئوریسین های مشهور ماهنامه «فیلم» که در رویارویی با واقعیت زندگی چنان خرد شد و در چالش ها، ذهن شبه رمانتیکش فرو ریخت که عطای نوشتن را به لقایش بخشد. «مسعود بهاری» هم وقتی سال ها نظریه پردازی اش در «گزارش فیلم» را ذبح شده در چندر غازی دید که از «هوشنگ اسدی» با التماس و نسیه می گرفت، با سیگاری بر لب، جرعه پایانی قهوه اش را در ایوان خانه سر کشید و خود را از بام به پائین پرت کرد، تا با اقتباس از خودکشی ای سینمایی، هالیوودی مرده باشد. عجب سرنوشت تراژیکی دارد زندگی این جنس از منتقدان سینمایی ایران.
آیا نباید فیلم دید؟!
پژوهشگر، نویسنده و منتقد سینمای ما باید ببیند و بشناسد؛ حتی آثار اروتیک را، تا بتواند عقلی نقاد و ذهنی خلاق بیابد و بر بام جهان هنر، پر مایه از اندوخته های ملل گوناگون، بایستد، تا بتواند اصیل را از بدیل بازیابد و تفاله ها را از عصاره ها تمایز بخشد. این کار ناظران مصلح بر هنر است. باید به مبانی شخصیت های فیلم، به زندگی و حرفه هنرمندان نزدیک شوند، لمسشان کنند، با وسواس قدمگاه های آنان را بجویند، برای اینکه نقدشان کنند، نه آنکه فریفته شان شوند.
وقتی می گوئیم «منتقدان سیاه»، این ها که از شکم مادر تاریک اندیش نبوده اند، دل باختند، فریفته شدند و دست آخر خودشان شدند عوامفریبان سیاه هنری که به صد مرتبت پست تر و بدتر از شیادی سیاسی است.
مکتب خانه منتقدان سیاه کجاست؟
برای اینکه از حیث ادله اثبات اقناع شوید و نسب «مکتب منتقدان سیاه» در سینمای ایران را بشناسید، مامن و محفل رسانه ای آنان را، به اجمال، بازمی کاوم. اینکه چه کسانی اینان را پرورش داده اند، بسیار مهم است. چه می شود که گرایش غالب حوزه نقد فیلم به زیباشناسی غربی (گاه با استیلای اندیشه های هرمنوتیک اروپایی و گاه با تسلط موتیف های آمریکایی) سقوط می کند و نشانی از زیباشناسی دینی در نقطه دید اینان نمی توان دید.
هر مکتبی برای خود فلسفه زیباشناسی منحصرش را دارد. مارکسیست ها با آلمان های زیباشناسی پرولتاریایی نقد می کردند. لیبرال های مسیحی معاصر به نشانه شناسی مذهبی توجه دارند. سکولارها هم آغوش با لائیک ها، جهان فارغ از مذهب را می ستایند و چشمشان به درگاه اروتیزم و لمپنیسم در انتظار است. در مقام تئوری که تعمد می کنند، این ها همه محترم است و مکتب هایشان گرچه بر حق نیست، اما خلاصه سخنی حق را در خود دارد. اما التقاطی از این ها چه؟ آن التقاط چه سخن حقی در خود، هر چند اندک و کم مایه؟
نویسندگان برنامه «سینما یک» در صدا و سیما که حاصل جمع فکری «مکتب منتقدان سیاه» هستند یا از مجله «فیلم» سر برآورده اند، یا از «گزارش فیلم و یا از «دنیای تصویر»؛ خلاصه پای ثابت این نشریات از دهه گذشته بوده و هستند.
ماهنامه فیلم؛گنگی خواب دیده
«هوشنگ گلمکانی»، دبیر شورای نویسندگان ماهنامه «فیلم»، درهنگامه انقلاب اسلامی ایران، عضو شورای سردبیر روزنامه صهیونیستی «آیندگان» بوده است. برکسی پوشیده نبوده و نیست که این روزنامه با حمایت های مادی و معنوی سرویس امنیتی اسرائیل در ایران منتشر می شد و «داریوش همایون»، وزیر اطلاعات رژیم ستم شاهی که از مهره های مقبول سازمان جاسوسی موساد بود، مدیریت آن را برعهده داشت.
همین آقای گلمکانی درکنار مدیر مسئول ماهنامه «فیلم» که کاریکاتوریست روزنامه «رستاخیز» (ارگان حزب رسمی شاه معدوم) بود، بیمارترین جریان سینمایی پس ازانقلاب را تبلیغ وحمایت کردند. جریانی که تلفیقی از اروتیزم و نهیلیسم اروپایی و خشونت آمریکایی بود. فیلمسازان اردوگاه هنر سیاه چون«عباس کیارستمی»، «بهمن فرمان آراء»، «بهمن قبادی» و «جعفر پناهی» را ستودند و فیلم های ضعیف و کپی برداری شده آنان را از دهه ها قبل، شاهکارهایی بی بدیل خواندند. ببینید دنیای این ها چقدر کوچک است. چه خودی وغیر خودی سازی را حتی در درونی ترین لایه های هنری که با احساس و ذهن می آمیزد، پیش بردند و با وقاحت تمام، تازه ما را متهم به احیاء جهانبینی سفید وسیاه می کنند. درجاهای دیگر نیز چنین کردند، مثل همین «خانه هنرمندان ایران» که خانه ای است سیاه و آن را در یادداشتی دیگر بازکاویدم.
باز هم همچنین آقای گلمکانی با نشر کتاب و فیلم «گنگ خواب دیده» نقش کلیدی را در بریدن «محسن مخملباف» از ارزش های دینی ای که روزگاری به آن اعتقاد داشت، ایفا کرد و سرمنشاء استحاله دینی عده ای از فیلمسازان و هنرمندان در سینمای ایران بود.
در کنار مجله «فیلم» «امید روحانی» و «سیامک پورزند»، همواره به مثابه مشاورین عالی حضور داشتند.»
«امید روحانی» که نسب از کانونی می برد رویاروی دین، همان جایی که «بهرام بیضایی» در آن ریشه دارد، مدرس نقد فیلم دانش پژوهان جوان شد. بساطش بعدها گسترده تر گشت و کلاس های نقد فیلم را برای بسط «مکتب منتقدان سیاه» درموسسه ای وابسته به ماهنامه ادبی و توقیف شده «کارنامه» برگزار کرد.
«سیامک پورزند» هم که جاسوسی اش ابتدای دهه هشتاد در دادگاه اثبات شد و به زندان رفت، تامین نیروی انسانی حلقه فکری این ماهنامه را برعهده داشت. بسیاری از همین منتقدان پیرو مکتب سیاه از صفحه «نقد خوانندگان» ماهنامه «فیلم» و کلاس های «امید روحانی» بیرون آمدند و شکار آقایان شدند؛ مثل همین آقایی که از مشهد مقدس آمده و امروز برای «دنیای تصویر» ویژه نامه اسکار با عکس های نیم تنه و تمام تنه قدیسان هالیوودی اش در می آورد.
گل سرسبد تحلیلگران ماهنامه «فیلم» و دبیربخش سینمای جهان آن هم «امیر عزتی» بود که شد ناشر فارسی کتاب «آیات شیطانی» سلمان رشدی مرتد. منتقدی که توزیع کننده قاچاق انواع و اقسام کتب ضاله و فیلم های پرنو گرافیک هم بود. از قضاء همین موجود از پایه گذاران نخستین برنامه تلویزیونی «سینما یک» در عصر اصلاحات به شمار می آید و بعدها از ایران گریخت و اکنون هم نویسنده روزنامه الکترونیک «روز آن لاین» است که با بودجه براندازی نرم پارلمان هلند اداره می شود.
گزارش فیلم؛ پاتوقی برای همه کژ اندیشان
«گزارش فیلم» هم آشوبی لجن تر بود. هنگامی که «هوشنگ اسدی» درپس نام زنانه و مستعارش، «بهار ایرانی» بر صندلی سردبیری این نشریه سینمایی تکیه زد، می شد ساده و سهل، ظهور نویسندگانی از مشرب توده ای، ساواکی، امریکایی را انتظار کشید.
سردبیر«گزارش فیلم» که عضو کمیته مرکزی حزب منحله توده بود، برای سازمان اطلاعات و امنیت ستم شاهی جاسوسی می کرد، سرو سری بسیار با سرویس های جاسوسی شوروی سابق و سپس ایالات متحده داشت ودارد، چند سال پس از آنکه از دوران محکومیتش در زندان گذشت، در مقام تئوریسین هنری نشست.
همسرش؛ نوشابه امیری، هم کنارش بود که دست کمی از او نداشت؛ یک ورسیون زنانه از همان شوهر! از «گزارش فیلم» هم منتقدانی برخاستند که قبله عالمشان در فلسفه دین، کژاندیشی های «عبدالکریم سروش» بود و برای آن ویژه نامه ها در آوردند. همان ها که باز هم با همکاری «امید روحانی» برای فیلمسازان عصر پهلوی و تطهیر آنان، یادنامه منتشر کردند.
جشن سینمایی ماهانه راه انداختند تا بر مبنای زیباشناسی التقاطی شان از کمونیسم و لیبرالیسم و اروتیزم بود، فرهنگ مطلوب خود را در زیر پوست ذهن مخاطبان، درونی کنند. نویسندگان معاندی چون« صدرالدین الهی» (حامی سلمان رشدی مرتد و از هتاکان به امام راحل) هم به لطف سر دبیر ساواکی، توده ای، آمریکایی «گزارش فیلم» می شوند منتقدان پیشروی سینمای ایران! با این همه، باز هم می توان گفت که نشانی مطبوعات «پایگاه دشمن» را گم کرده ایم؟!
«گزارش فیلم» اگر چه در آستانه بهمن ماه 1380 به همراه هفته نامه «سینما جهان» توقیف شد، اما اعضاء تحریریه آن به روزنامه های زنجیره ای رفتند و تا سال 1383 هم مدیریت هفته نامه «سینما» را برعهده داشتند. طبق یک برآورد آماری تا سه سال پیش از توقیف «گزارش فیلم»، شاگردان «هوشنگ اسدی» هدایت سرویس های فرهنگی و هنری بیش از چهارده روزنامه، هفته نامه و ماهنامه را در اختیار خود گرفتند و حتی به روزنامه دولتی «ایران» هم در عصر اصلاحات نفوذ کردند.
دلایل گستردگی این نفوذ را باید در شیوه ساماندهی تشکیلاتی توده ای های از شرق بریده و به غرب پیوسته، جستجو کرد.«هوشنگ اسدی» و همکارانش نزدیک به یک دهه مدیریت در «گزارش فیلم»، براساس آموزه های سیاسی شان، روزنامه نگارانی وفادار به خود را تربیت کردند که حتی اجازه نداشتند برای رقبای فکری «گزارش فیلم» مطلب بنویسند. حتی این مجله مانند یک سازمان بسته سیاسی اداره می شد که راهیابی به آن مشمول گزینش های خاص و طی فرآیندی دشوار بود.
نویسندگان «گزارش فیلم» با این شاخصه ها اکنون بخشی از «مکتب منتقدان سیاه» سینمای ایران را می سازند و به کانون های رسانه های رسمی و دولتی نیز راه دارند. سردبیرشان هم درکنار «امیر عزتی» (دبیر سینمای جهان ماهنامه «فیلم» و ناشر فارسی آیات شیطانی) برای روزنامه اینترنتی «روز آن لاین» سیاستگذاری می کند و مطلب می نویسد!
شما را پریشان کردند، اما چه باید کرد؟
نظریه پردازان «مکتب منتقدان سیاه» از مطبوعات وابسته عصر استبداد پهلوی دوم برخاسته اند. رسانه های سابق و لاحق آنان نیز همچنان سر در همان آخورها دارد. «دنیای تصویر» هم که بیشتر دنبال التذاذ از صورت و اندام زنانه و مردانه بازیگران سینماست و نویسندگانش غرق جهانبینی مبتذل خود، فارغ از دین و دنیا هستند. با این اوصاف، بی سبب نیست اگر عمق اباحه و استحاله را در آراء اینان دید. بی دلیل نیست اگر وابستگی شان به زیباشناسی غرب که روزگار سینمای ایران را سیاه کرده، ذهن شما را هم پریشان می کند.
چه باید کرد؟ پرسش دشواری است. آیا می توان این مکتب را که در سینمای مکتوب ریشه دوانده، از صحنه رقابت با منتقدان مصلح و متعهد حذف کرد؟ اگر هم بتوان چنین کرد و حداقل دسترسی آنان را به رسانه ملی و نشریات دولتی محدود نمود، آیا این محدودیت ها درمان دردی است که «مکتب منتقدان سیاه» در سینمای ایران پدید آورده است؟
شاید این راهکار، درمان کامل درد نباشد، اما شک نداشته باشید که باید تأثیر و تأثر این حلقه فکری را بر اندیشه سینمای ایران کم رنگ کرد. صدا و سیما با این سیستم عریض و طویل گزینشی خود، چه می کند که هواداران و شاگردان این مکتب، نفوذی مؤثر در آن دارند؟! نویسندگی متون که هیچ؛ چرا باید اجرای برنامه «سینما یک» در دست «شاهرخ دولکو» باشد که به قول خودش «نه تنها داماد که شاگرد خلف جمشید ارجمند» است؟!
«ارجمند»ی که حقوق بگیر پنهان «امیر عباس هویدا»، نخست وزیر معدوم رژیم ستم شاهی، بود و در گروهک آمریکایی «خلق مسلمان» فعالیت داشت. نویسنده ای که تمام مباهاتش به حضور در نشریات سینمایی مبتذل دهه چهل و پنجاه است؛ نشریاتی که می کوشیدند الگوهای فساد آمریکایی را در ایران تئوریزه کنند و اخلاق را و تمام ارزشهای دینی را از صحنه جامعه بزدایند. مگر چه اتفاق مبارکی در وجود آقای «ارجمند» افتاده است که از او به عنوان «منتقد پیشکسوت» در برنامه های صدا و سیما دعوت می شود؟! این ها پیشکسوتان هرزه گردی فکری هستند، همین و بس.
دیر جنبیده ایم، دیرتر بجنبیم همین سینمای نیم بند دینی مان هم از کف می رود؛ اگرچه در این سالها چنان به مرگ گرفتند که ما به سینمای انسانی هم راضی و دلخوشیم. باید در دروس زیباشناسی رشته های هنری مان تجدیدنظر جدی کنیم. باید در برنامه سازی های رسانه ای مان، مفاهیم هنر ملی و دینی را بازآفرینی کنیم. منتقد مصلح و متعهد هم داریم. قحط الرجال هنوز سینمای ایران را کویر نکرده است. باید به مدد آنان ادبیات سینمایی را غنی کنیم. پژوهشکده ای مستقل بسازیم که بتواند مانیفستی جامع برای سینمای ایران، در همه حوزه ها، بنویسد. کار منتقد و محقق این است. سمینارهای کاربردی را در همه جای ایران برگزار کنیم. اهل تجلیل نه اینکه نباشیم، اما بیشتر اهل تحلیل شویم.
باید پروبالی دیگر به مصلحان هنری دهیم. نقاط کانونی فرهنگ و هنر را از مساجد تا فرهنگسراها تقویت کنیم. کارگاههای آموزشی کوتاه مدت در همه جای ایران به پا کنیم. در آن ها به آسیب شناسی سینما و نقد هنری پس از انقلاب بپردازیم، بی تعارف و با دانش. اشتباهاتمان، بی خیالی هایمان و خبط هایی که کرده ایم را یکبار برای همیشه در معرض داوری بگذاریم و اکنون؛ در میان مردم و جوانان از رنجی که می بریم، بگوئیم. رنج ها را در جلسات گفت وشنود مکرر بازگوئیم و مدلی نو ارائه دهیم. مدلی که بتوان از دریچه آن جهان هنر را دین مدارانه ببینیم. / منبع:
http://www.kayhannews.ir/860402/8.htm#other800


نوشته شده در  پنج شنبه 86/3/31ساعت  2:10 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

 

»جوان وقتی به دوستش میرسد میگوید :  دیروز جلوی آینه ایستاده بودم و سیگار می کشیدم که متوجه شدم چقدر شبیه همفری بوگارت در کازابلانکا سیگار می کشم !

این اگر مطلب تکان دهنده ای نباشد هشداری است که متوجه این نکته باشیم که متاسفانه بررسی های انجام شده درسینمای ایران بیانگر این مطلب است که سیگار کشیدن دراین وسیله فرهنگی به یک تفنن و ابزاری برای آموختن به نوجوانان وجوانان تبدیل شده است .
منصفانه اگر بگوئیم ، سیگار چیز خوبی نیست و یکی از جدی ترین عوامل اصلی سرطان در میان مردم شناخته می شود ، دیگر شاید کارایی خود را ازدست داده باشد و دیگر دوران آن گذشت که شخصیت های بد سینما سیگار روشن کنند ، چرا که امروزه سیگار به سبد خرید روزانه و هفتگانه خیلی ها  وارد شده است ، اما بدون شک تاثیر آن بر روی روح و روان تا حدی است که پایش را سالیان سال است ، به حوزه هنر و بالاخص سینما وارد کرده است.
سیگار کشیدن در شخصیت های سینمای ایران به دو دسته تقسیم می شود :دسته اول شامل افرادی است که علاوه بر سیگار با مواد مخدر دیگر نیز میانه بدی ندارند و دسته دوم خود به سه بخش ، کشیدن سیگار به عنوان واکنش نسبت به یک مسئله ،کشیدن سیگار به عنوان عادت همیشگی و سرآخر کشیدن سیگار از روی هوس خلاصه می شود.
ذیلاً به مواردی اشاره می شود که در میان صحبت میان من و رضا یاد شد و مطمئناً ممکن است موردی باشد که یا از قلم افتاده و یا مشاهده نشده است. خسرو شکیبائی ، یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران بعد از انقلاب است و یکی از تاثیر گذارترین سیگارها را او در فیلم "هامون" می کشد و آن همان صحنه ایست که حمید هامون در ابتدای فیلم پس از بیدار شدن از کابوس خود از حمام بیرون می آید و سیگاری آتش می زند و به سراغ بازنویسی تز دکترایش می رود ، به جرات می گویم که پس از دیدن هرباره این صحنه باید سیگاری بر روی لب بگذارم و آتش اش کنم !
این سیگار صرفا سیگاری است از سر هوس که بعضاً به بیننده نیز منتقل میشود ، خسرو شکیبائی در "ازدواج صورتی" سیگار اشنو را تا فیلتر می سوزاند و در "میکس" برای نشان دادن واکنش های عصبی کارگردان و در "اتوبوس شب" به علت مقتضای نقش اش و در "کاغذ بی خط "، پس از سلاخی کوسه ای که با خود به سوغات آورده به کنار زنش می رود تا از روی میز کار او یک نخ سیگار را با دستان خونی بردارد!

شکیبائی با این پنج صحنه که شرح شد ماندگارترین سیگار کشیدن های تاریخ سینما را به نام خود ثبت کرد و جا دارد سیگار طلائی را به او اهدا کنیم! جمشید هاشم پور در "یک بوس کوچولو" وقتی که در درون گورستان تاریک به نبش قبر پدرزنش مشغول است ، از فرط خستگی در نیمه کار حفر خود ، از درون قبر بیرون می آید و سیگاری روشن می کند ، سیگاری که ظاهرا بعد از خستگیِ کندن قبر بدجوری می چسبد !
وی در فیلم " آواز قو" نیز در نقش پلیس سیگارهای از روی عادتش و استفاده بجا از آن را در ذهن مخاطب جای می دهد. داریوش ارجمند در "ناخدا خورشید " بایک دست کبریت می کشد ، تا این فعل را در سینمای ایران به نام خود ثبت کند و در "اعتراض" شاید سیگارهای از سرعادتش را به رخ می کشد.حمید فرخ نژاد بازیگر شیرین سینمای ایران در دو فیلم "عروس آتش" و "چهارشنبه سوری" به نوعی می توان گفت به یک شکل سیگار می کشد و سیگارش صرفا از روی عادت است و این خصوصیت به کاراکتر کمک چندانی نمی کند .
مسعود رایگان در "خیلی دور ، خیلی نزدیک" با شیوه چرخاندن سیگار در میان دستانش ، استفاده ای بهینه از سیگار می کند تا با کشیدن آن هم واکنش عصبی اش را نسبت به پیدا نکردن پسرش در کاروانسرا و هم تلاطم درونی اش به نمایش گذارد. فرامرز قریبیان در "رقص در غبار" گوئی آنقدر خوب سیگار کشیده که رضا ، آن را به عنوان اولین گزینه خود معرفی می کند ، هرچند که من متاسفانه رقص در غبار را ندیده ام! بهمن فرمان آرا در "بوی کافور عطر یاس" ، درست در زمانی که تازه از مطب پزشک بیرون آمده و پزشک موکداً سفارش کرده که دیگر سیگار نکشد ، نسخه را مچاله می کند و سیگاری روشن می کند که در نوع خود بی نظیر است.
جمشید مشایخی در "خانه ای روی آب" در حین تعریف کردن آن کابوس وحشتناکی که دیده ، سیگاری روشن می کند که به اندازه خواب و کابوسش تلخ و مرگبار است. پدربزرگ فیلم "خانه دوست کجاست؟"نوه اش را به سمت خود می خواند و به او می گوید که برای او سیگار بخرد ، پس از آنکه بچه می رود ، به سمت دوستش روی بر می گرداند و می گوید ؛ من در جیب خود سیگار داشتم ، اما به آن بچه گفتم تا برود برای من سیگار بخرد تا درست تحویل اجتماع بشود!
هدایت هاشمی در "یک بوس کوچولو" پس از آنکه محمد رضا سعدی را به سر مزار پسرش رساند ، در آنجا آنقدر منتظر می شود تا فرشته مرگ در چهره یک پیرزن زشت به سراغ او بیاید و جانش را بگیرد ، هدایت هاشمی در قالب یک فرشته ماموریتش را با یک سیگار به پایان میبرد . پارسا پیروز فر در "مهمان مامان" یکی از مهربان ترین معتادان سینمای ایران را خلق می کند که سیگار کشیدن اش نیز جالب است. حسین یاری در "میم مثل مادر "وقتی متوجه می شود که فرزندش نارسائی ریوی و احتمالا نقص عضو دارد ، به بیرون بیمارستان می رود و تمام فکر و ذکر و عصبانیت اش را با یک نخ سیگار خالی می کند.
همایون ارشادی در نقش نویسنده فیلم "درخت گلابی" وقتی که می گوید همه اسباب برای نوشتن موجود است.... ، دوربین فیلمبرداری مهرجوئی بر روی پاکت کنت او تکیه بیشتری می کند تا سیگار را به عنوان یکی از ابزار مهم – مثل قلم – برای اهالی هنر معرفی سازد.ترانه علیدوستی در "شهر زیبا" آنقدر خوب سیگار می کشد که آدم شک می کند که واقعا انگار صد ساله با آن آشنا است ، البته این به نوبه خود بسیار خوب است که بازیگر برای باور پذیر شدن نقشش دست به هرکاری بزند!
ارژنگ امیر فضلی در "اخراجی ها "با دیالوگ ؛ بیا بکش ، نترس سیگار نیست! کاراکترش را به خوبی معرفی می کند.آتیلا پسیانی در "نسل سوخته" یکی از معدود سیگارکش هایی است که تیپ خاصی را نیز به شخصیت افزوده است ، او با تیغ سیگارهایش را نصف می کند که عملش ریشه در فقر و تنگدستی و ترک و خیلی چیزهای دیگر دارد.
پرویز پرستوئی در "آدم برفی" وقتی قرار است خودش را به عباس – اکبر عبدی – معرفی کند ، در پایان صحبت خودش را عاشق یک نخ سیگار می داند.حامد بهداد در "بوتیک" آنقدر عصبی سیگار می کشد که تن تماشاگر پس از آنکه وی با لقد میز مقابلش را می شکاند به لرزه می افتد.کامران فیلم "نفس عمیق" فقط سیگار می کشد به قصد مردن ، اتفاقی که رقم می خورد تا وی پوچ ترین شخصیت سینما را – به اعتقاد نویسنده – از آن خود کند.
اندیشه فولادوند در "سربازهای جمعه" با دستانی لرزان ، در قالب یک دختر معتادِ به انتهای خط رسیده ، یکی از چندش آور ترین سیگارهای سینمای ایران را می دوداند.محمد علی کشاورز در فیلم "مادر" ، وقتی روی تخت و دور حوض نشسته سیگار می کشد تا بسته به ادبیات عامی – رفتاری همان سالها بزرگی و کمال را با سیگار کشیدنش نشان دهد.
باران کوثری در "خون بازی" سیگار را بخوبی می کشد و از نحوه دست گرفتن و کشیدن اش می توان فهمید که او برای رسیدن به حالت دخترک معتاد تحقیق و تفحص بسیاری نموده است.بیتا فرهی در " هامون" در نقش مهشید ، نماد زنان سیگاری ای است که صرفا از آن به عنوان یک نوع وسیله تزئینی – کلاس کاری – استتفاده می کنند.
سیگار کشیدن نیکی کریمی در "سارا "بیش از اندازه ما را با روحیه محافظه کارانه و مخفی گرانه او آشنا می کند که شخصیت سارا با تمام رنج هایش باور پذیر تر شود. ثریا قاسمی در "شام آخر" برای نشان دادن پررویی کلفت خانه و یا خانه زاد بودنش بخوبی سیگار می کشد تا صحنه درگیر شدن لفظی اش با آتیلا پسیانی بدرستی جا بیفتد.
بهرام رادان در "سنتوری" تصویر جدیدی از اعتیاد را به سینمای ایران نشان می دهد که نشانگر آن است که مهارت علی را در تزریق و کشیدن سیگار بخوبی شناخته است. مژده شمسایی در "سگ کشی" با صورت زخم بر اثر شکنجه و تجاوز انگار که تمام درد های درونی اش را با دود سیگار به بیرون می ریزد. سعید راد در "دوئل" سیگارش را در کف دست خاموش می کند که بیش از هرچیز دیگر ، آدم را یاد سینمای هالیوود می اندازد.صحبت من و رضا در ساعت 11 شب به پایان رسید ، رضا بلند شد و رفت ، آخرین سیگار شبانه اش را روشن کرد و من در طول مسیر به آن فکر می کردم که او واقعاً چقدر شبیه همفری بوگارت سیگار می کشد!

شماره             نام بازیگر /           کاراکتر            نام فیلم             علت سیگار کشیدن
01                 خسروشکیبائی                              هامون                هوس
02                 خسرو شکیبائی                         ازدواج صورتی       عادت
03                  خسرو شکیبائی                          میکس                  واکنش
04                  خسرو شکیبائی                        کاغذ بی خط عادت     هوس
05                  خسرو شکیبائی                      اتوبوس شب               عادت
06                 جمشید هاشم پور                  یک بوس کوچولو هوس     عادت
07                 جمشید هاشم پور                      آواز قو                     عادت
08                 داریوش ارجمند                        اعتراض                  عادت
09                 داریوش ارجمند                       ناخدا خورشید           عادت
10                  حمید فرخ نژاد                       عروس آتش               عادت
11                 حمید فرخ نژاد                  چهارشنبه سوری واکنش     عادت
12                 مسعود رایگان                 خیلی دور خیلی نزدیک         واکنش
13                   فرامرز قریبیان              رقص در غبار                  عادت
14                    بهمن فرمان آرا               بوی کافورعطر یاس        عادت
15                     جمشید مشایخی               خانه ای روی آب            واکنش
16                        پیرمرد                      خانه دوست کجاست؟       عادت
17                       هدایت هاشمی             یک بوس کوچولو واکنش     عادت
18                      پارسا پیروز فر                مهمان مامان               اعتیاد
19                      حسین یاری                    میم مثل مادر               واکنش
20                       همایون ارشادی             درخت گلابی                عادت
21                        ترانه علیدوستی             شهر زیبا                   هوس
22                      ارژنگ امیر فضلی          اخراجی ها                اعتیاد
23                      آتیلا پسیانی                  نسل سوخته                 عادت
24                      پرویز پرستوئی                 آدم برفی                عادت
25                     حامد بهداد                         بوتیک                    اعتیاد
26                      اندیشه فولادوند                 سربازان جمعه         اعتیاد
27                      محمد علی کشاورز                 مادر                  عادت
28                      باران کوثری                   خون بازی                اعتیاد
29                       بیتا فرهی                        هامون                    هوس
30                      نیکی کریمی                      سارا                     هوس
31                       ثریا قاسمی                    شام آخر                     عادت
32                      بهرام رادان                    سنتوری                      اعتیاد
33                     مژده شمسائی                سگ کشی                     واکنش
34                        سعید راد                       دوئل                         عادت
 

منبع: http://www.alborznews.net/shownews.asp?u=11683
نوشته شده در  پنج شنبه 86/3/31ساعت  2:6 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<   <<   36   37   38   39      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]