سفارش تبلیغ
صبا ویژن

....ادامه نقد وبررسی معناگرای انحرافی در فیلم ماتریکس...

در فیلم ماتریکس انسان‌های زیادی اسیر در دنیای ذهنی و مجازی هستند که از طرف ماتریکس به آنها القاء می‌شود و شهر ماتریکسی، توده‌ای از توهمات تمامی انسان‌هایی است که آن را در ذهنشان ساخته‌اند و واقعیتی ندارد. در بودیسم هم رنج انسان‌ها بر پایة چرخه‌ای از امیال و آرزوهایی است که انسان را در دایرة تکراری مرگ و تولد دوباره (سمساره / تناسخ) محصور می‌کند و شرط نجات از این «زندان ذهنی» (به گفتة مورفیوس)‌ رسیدن به حقیقتِ این جهان از طریق تأمل و تمرکز است. نادانی دلیلِ گرفتاری انسان‌هاست. در سکانسی که نئو و مورفیوس و ترینیتی به دیدار اوراکل / پیشگو می‌روند و پسرک بودایی، با چشمش قاشق را کج می‌کند، تصریح تصویری و نوع پوشش پسرک و حرف‌های او، وابستگی بیش از حد فیلم به بودیسم را برملا می‌کند.

صحنه‌هایی که نئو برای اولین بار از جهان مجازی به جهان واقعی منتقل می‌شد، از درون لوله‌ای به استخر آبی افتاد و نور را دید و متولد شد، همچون بودا که نور را دید و تولدی دوباره یافت و تبدیل به منجی انسان‌ها از جهان و هم آلودشان شد و به روشنایی رسید. آب هم به صورت نمادین معنای پاکی را می‌رساند. نئو بدون مو و عریان و گیج متولد می‌شود با چشمانی که به گفته مورفیوس «پیش از آن هرگز ندیده‌اند.» در این سکانس نئو در فضای مجازی ماتریکس، مرد تا در دنیای دیگری دوباره متولد شود. (سمسارا یا تناسخ بودایی) البته اشارات بودایی این فیلم بسیار بیش از این است که در این مجال مکفی است.

در کنار ماتریکس نه انیمشن ماتریکس به نام کلی «انیماتریکس» ساخته شد که شش قسمت آن راکارگردانان ژاپنی و سه قسمت را برادران واچفسکی کارگردانی کردند.[9]  از این نه انیمیشن، دو قسمت مستقیماً با تصاویر و داستان‌هایی از کودکان و مردم ژاپن ساخته شد: «انیماتریکس (3) برنامه» که نبردی رزمی بین یک زن و مرد با لباس‌های سنتی رزمجویان ژاپنی را به تصویر می‌کشد که با تمرکز یک طرف،‌ رقیب قوی از میدان بیرون می‌شود و «انیماتریکس (5) فراسو» که داستان معلق ماندن چند پسر بچه و دختر بچه شرقی با تمرینات بودایی را به تصویر می‌کشد. در «انیماتریکس (4) داستان پسر بچه» هم پسرکی با راهنمایی نئو برای فرار از دست سیستم، خودکشی می‌کند و تازه طبق داستان فیلم روحش در تولدی دوباره به حقیقت رسیده است. در «انیماتریکس (1) تجدید حیات دوم، اپیزود یک»‌ و «انیماتریکس (2) تجدید حیات دوم، اپیزود دو» هم، به وضوح نقشه عربستان و قلب آن (حوالی مکه و مدینه) به عنوان شهر اصلی ربات‌های شیطانی تصویر می‌شود که نام صفر – یک را برخود نهاده است سپس نفوذ مسلمین به جنوب بصره و کشتن یک خرمگس جغدوار روی نقشه خاورمیانه توسط یک کارمند سازمان ملل (بخوانید آمریکا)‌ تصویر می‌شود. نکته جالب، پاشیده شدن خون آن خرمگس به صورت هلال (شیعی) روی ایران و عراق می‌باشد که واضح و گویاست. علاوه بر اینکه شهر «صفر – یک» محل تجمع روبات‌‌های شیطانی را هم در قلب شبه جزیره عربستان به تصویر می‌کشد. همچنین در همین قسمت‌های جنگ که شبیه صحنه های جنگ دوم جهانی است و سربازان غالباً غربی، علیه شیطان شریر ماتریکس و روبات‌ها (با مرکزیت عربستان ام القرای جهان اسلام) در حال جنگ هستند شاهدیم که کشیشان مسیحی و راهبان بودای تبتی (پیروان دالایی لاما) به سربازان روحیه می‌دهند تا بتوانند علیه شیطان ماشینی مبارزه کنند! در این فیلم دشمن واضح غربی‌ها بوداییان با مسلمانان نمایش داده می‌شود. بوداییان که در قرن 12 میلادی توسط مسلمین از هند رانده شدند امروز با کمک غربی‌ها علیه اسلام تلاش می‌کنند.

----------------------------------------------------------------------

(9) ماتریکسولوژی پارانویایی،جاناتان رامنی، مجله دنیای تصویر، شماره118، مرداد1382، ص 77 و همچنین: کابوس هفت لایه پرومته(کیش و مات در بیست حرکت به روش انیماتریکس)، حمید کُریلی، مجله دنیای تصویر، شماره 125، دی 1382، ص 68-73.


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/8ساعت  2:28 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

فیلم ماتریکس[1] و انیمیشن ماتریکس (انیما تریکس)، نماد غیر قابل انکاری برای اثبات ارتباط بودیسم و صهیونیسم

این سه گانه پر هیاهو را «برادران واچفسکی» کارگردانی کردند. این دو را زمانی که دو جوان کم تجربه بودند،  «جوئل سیلور» تهیه کننده با سابقه یهودی- صهیونیست، از شرکت یهودی – صهیونیستی «برادران وارنر» قبلاً کشف(؟) کرده بود و تهیه کندگی فیلم «قاتلین»‌ آنها را پذیرفت و سپس در 1999 میلادی باز آنان را برای ساخت پروژه عظیم سه قسمتی «ماتریکس» برگزید و آنان را از گم نامی و جوانی به اوج ثروت و شهرت رساند[2]؛ گرچه مهارت و تلاش پنج ساله آن دو برای کارگردانی سه گانه ماتریکس ستودنی است. فیلم ماتریکس با بودجه فراوانی که تهیه کننده و شرکت سازنده در اختیار کارگردادانانش قرار دادند و با دقت و مدیریت خوب، در جلوه‌های ویژه چندین سال از سایر رقیبان جلوتر بود و از لحاظی انقلابی در جلوه‌های ویژه محسوب می شود.[3]

این فیلم داستانِ اسارت مضاعف انسان مدرن در زنجیرهای تکنولوژی خود می‌باشد. داستانِ فیلم مربوط به 200 سال جلوتر از 1999، سالِ اکرانِ اولین قسمت می‌باشد. یعنی 2199 میلادی در آن دوران، ابر رایانة خبیث و قدرتمندی به نام «ماتریکس / ماتریس» که زمانی ساختة دست بشر و در خدمت انسان بود، بر همة زمین مسلط شده است به جز شهر صهیون (Zion)! اهالی این شهر که از دیدِ ربات‌‌های ماتریکس در زیر زمین پنهان شده‌اند، سفینه‌هایی برای مبارزه با این شیطانِ تکنولوژیک و یارانِ آهنینش گسیل داشته‌اند. یکی از آن سفینه‌ها «نبوکو نزر / بخت النصر» می‌باشد که همنام پادشاه ظالم بابل می‌باشد که یهودیان را بنا به نقل تاریخ نگاری مسلط، آواره کرد. رئیس سفینه، مورفیوس، سیاهپوستی است که انسان‌های اسیر در چنگال ماتریکس را شناسایی می‌کند و هر کدام را که آمادگی دارند، از بند این اهریمن آهنین می‌رهاند. ماتریکس جسد انسان‌ها را در ظرف‌هایی وان مانند در ماده‌ای مغذی غوطه‌ور کرده است و با سیم‌ها و الکترودهایی تمام انرژی بدنِ انسان‌ها را به نفع خود مصادره می‌کند و با سیم‌هایی که به پشت سر اجسادِ بی‌حرکت و مرده‌وار متصل است به مغز آنان چنین القا می‌کند که زنده‌اند و متحرکند و پولدارند و مسلط بر تکنولوژی. در واقع زندگانی معمولی ما به توهم و پوچی و القای مجازی در این فیلم تعبیر می‌شود و فقط افرادی که با شهر صهیون که نماد بیت المقدسی / اورشلیم می‌باشد - در ارتباط باشند، به حقیقت رسیده‌اند. البته رسیدن به این حقیقت با رنج و مشقت زیادی همراه است. وظیفة سفینة مورفیوس این است که ششمین منجی صهیون را در میانِ اجساد بی‌تحرک اسیر در دست ماتریکس بیابد و او را با تأمل و تدققش پس از رنج‌های فراوان بیدار کند (بودا به معنای روشن و بیدار است) و به روشنای حقیقت برساند. مورفیوس، خوب وظیفه‌شناس است. او نئو / آقای اندرسون را که یک هکر کامپیوتری در فضای پوچ مجازی است می‌یابد و بیدارش می‌کند و نئو در راه نجات زایان / صهیون هرچه در توان دارد می‌گذارد؛ البته در ابتدا، خود باور ندارد که منجی است ولی در نهایت با کمک ترینیتی (به معنای تثلیث) که دستیار مؤنثش می‌باشد، به ایمان می‌رسد و حقیقت را با وجود خود می‌یابد و به هیچ و پوچ بودن جهانِ درون ماتریکس شناخت پیدا می‌کند (نیروانا) و در نبرد جانانه‌ای با «اسمیت» (سر دستة محافظان ماتریکس) با فدا شدن خود، شهر مقدس صهیون را نجات می‌دهد و از طرفی اسمیت را هم که در واقع ویروسی کامپیوتری بود، از بین می‌برد و جهانِ ماتریکسی را هم از شرِ اسمیت راحت می‌کند. این فیلم ترکیب عجیبی از عرفان‌های مسیحی و یهودی و بودایی و آخر الزمان صهیونیستی با محوریت شهر محبوب خدا (اورشلیم که در کنار کوه صهیون است) می‌باشد و در جای‌جای خود حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد؛ امّا آنچه در این مقال برای ما مهم است پیوند بسیار شدید بودیسم و صهیونیسم در این اثرِ قابل توجه می‌باشد. نئو هم می‌تواند نمادِ مسیح بن داوود، منجی شهر صهیون باشد و هم بودای ششم که طبق عقاید بودائیان قبل از آخرین بودا در پایان جهان است در فیلم هم اشاره می‌شود که ششمین ناجی می‌باشد. به علاوه این ناجی که برای نجات شهر صهیون (که نام جنبش صهیونیسم هم از آن گرفته شده است.)‌[4] جان خود را هم می‌گذارد، اصلاً نشانی از خدا و نبوت ابراهیمی و شریعت ندارد و با تأمل و فهم حقیقت جهان که کلیدی‌ترین آموزه‌های بودایی هستند، به این می‌رسد که جهانی که می‌پنداریم واقعی است جز پوچی و هیچ، چیزی نیست (مقام نیروانا). در الهیات زمینی شدة یهودی – صهیونیستی هم ناجیانی چون موسی و سلیمان و داوود (علیهم السلام) نه به دلیل خدایی بودن و نبوت الاهیشان، که به دلیلِ منجیِ قومِ یهود بودنشان، مورد تمجید قرار می‌گیرند[5] و اساساً الهیات یهودیت فریسی – حاخامی اکنون، الهیاتی زمینی شده بر محور قومیت و نژاد و سرزمین و تورات و تلمود می‌باشد و نه بر اساسِ توحید و نبوّت آسمانی.[6] به علاوه، طبق تعالیم بودا، فقط افرادی حقیقت جهان را درک می‌کنند که با مراقبه و ریاضت معتدل، به تمرکز درست حواس ره‌یابند تا بتوانند به مقام نیروانا برسند. همینطور طبق الهیات یهودیت ماده‌گرای امروز، فقط یهودیان قوم برگزیدة خدایند که بهشت مال آنهاست و سرزمین نیل تا فرات ملک آباء و اجدادی‌شان می‌باشد.

ماتریکس حقیقتا ابزار سینما را در اسطوره سازی پست مدرن و افسانه سرایی صهیونیستی به کار برد و با تبلیغات چند میلیونی و توزیع گسترده در شبکه های بین المللی توزیع و پخش فیلم، مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد، تبلیغات و توزیعی که به هر فیلمی در هالیوود اجازه آن را نمی دهند. 

برادران واچفسکی به اعتراف خود از علاقه‌مندان جدی بودیسم هستند.[7] این فیلم، معناگرایی هالیوودی را بسیار خوب به نمایش می‌گذارد. عرفان‌نمایی فیلم، با به کار بردن زبان کنایی معنوی و رازآمیز دو چندان می‌شود: مشکلات اصلی بشر با واژه‌هایی چون کوری، خواب، جهل، رؤیا و تاریکی و شب بیان می‌شوند و راه حل‌ها از طریق واژه‌های بینایی، برخاستن، دانش، نور، سفیدی و روز بیان می‌شوند.[8]


[1] . matrix وanimatrix ؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: سینما و فلسفه، شک گرایی و صهیون(نقد محتوایی فیلم ماتریکس)،مجله معرفت،شماره 85، دی ماه 1383، ص 28-8.

[2] . گفت و گو با جوئل سیلور، مجله دنیای تصویر، شماره 125، ص 64.

[3] . ر.ک: مجله دنیای تصویر، شماره 118، ص81 و مجله دنیای تصویر، ش 125(دی ماه 1382، ص 62 و همچنین: زندگی در دنیای شبکه: نگاهی به مراحل تولید فیلم و خلق جلوه های ویزه سه گانه ماتریکس، کتاب سال ماهنامه سینمایی فیلم، ضمیمه شماره 312، بهمن 1382، ص 240.

[4] . معادل صهیون در انگلیسی Zion و صهیونیسم Zionism می باشد.

[5] . برای مثال به این فقرات عهد قدیم (تورات) مراجعه بفرمائید: سفر اول پادشاهان در جاهای متعددش از جمله باب هفتم که در باره کاخ سلیمان و خصوصیات مادراش می باشد و باب دهم که در مورد ثروت و شهرت سلیمان است و باب یازدهم که در باره دور شدن سلیمان توراتی از خداست! همچنین در بابهای آخر کتاب دوم سموئیل در باب داوود هم نوشته هایی وجود دارد.

[6] . اساساً در فقرات تحریف شده فعلی کتاب مقدس یهود خدا از اتحاد انسانها می ترسد(پیدایش، باب 11، فقره 1-9) و جسمانی است مانند بشر (خروج، باب 29) و دست و پا دارد( خروج، باب24، فقره9-11) و می خنددو گریه می کند و پشیمان می شود(اول سموئیل-فقره11-10) پیامبران خدا هم ضعیف النفس و شهوتران ( دوم سموئیل، باب 11 و پیدایش باب29 و باب 9) و بعضاً بت پرست( اول پادشاهان، باب 11،سفر خروج باب 32) و مقام پرست و زورگو نسبت به خدا(داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا در باب 32 سفر پیدایش) تصویر شده اند. از طرفی معاد هم کاملاً مادی و نژاد پرستانه تصویر می شود که فقط یهودیان در بهشت زمینی محفوظ می شوند.(آشنایی با ادیان بزرگ،ص111-110) تصویر معاد در تثنیه 16:8 و مراش ارمیا18:4 هم کاملاً این جهانی است. در تلمود هم رستاخیز مردگان و جاودانگی روح را به فریسیان نسبت می دهد و صریحاً می گوید صدوقیان آن را قبول نداشتند و کاملاً نژاد پرستانه و یهودمحورانه پیش می رود.ر.ک: گنجینه ای از تلمود، راب دکتر ابراهام کهن(یهودی) ترجمه از انگلیسی امیر فریدون گرگانی، ترجمه و تطبیق با متون عبری: یهوشوع نتن الی، به اهتمام امیر حسین صدر ی پور، زیر نظر یهوداحی، نشر اساطیر، چاپ اول، 1382، تهران،ص 362، بخش رستاخیز مردگان. درباره نزاد پرستی یهودیان و صهیونیست ها و وعده سرزمین موعود هم مراجعه کنید به:« تاریخ یک ارتداد( اسطوره های بنیانگذار سیاست اسرائیل)»، پرفسور روژه گارودی، ترجمه حمید رضا آژیر و حمید رضا شیخی، نشر گوهرشاد، چاپ اول، 1377، تهران. در فرازهای متعدد این کتاب که این دو اسطوره را مستنداً نقد و بررسی کرده است.

[7] . ماتریکسولوژی پارانویایی، جاناتان رامنی درباره ماتریکس، مجله دنیای تصویر، شماره 118،ص 76. همچنین: انجیل به روایت بندگی، باش بیورک، ترجمه مهدی فروتن، مجله نقد سینما(حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی) دوره تازه، شماره8،ص 33.

[8] . در این قسمت استفاده زیادی از این منبع برده ام: « برخیزید! عرفان و بودیسم در فیلم سینمایی ماتریکس»، فرانسیس فلانری و دیلی و راشل واگند، ترجمه مسعود بخشی، مجله سوره، شماره14 در آدرس اینترنتی:  www.rahpouyan.com/article/showart.asp?sid=688&aid=1387

بقیه این مقاله را در پست بعدی بخوانید....


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/8ساعت  2:17 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

در حاشیه پخش "دروازه آتش" از سیما:
آب سرد سیما بر دروازه آتش

 مهدی نیرومنش(مستند ساز) 

شب جمعه 30/1/87 فیلم سینمایی "دروازه آتش" از شبکه دو سیما پخش شد. این فیلم که محصول کشور آلمان بود، داستان افشاگری یکی از مقامات پارلمان آلمان علیه کمپانی هایی بود که در تسلیح شیمیایی کشورهای خاورمیانه(!) شرکت داشته اند. پخش این فیلم با دوبله فارسی و بدون دخل وتصرف و بدون نقد و بررسی و توضیحات کارشناسانه، شگفتی برانگیز بود. اجمالاً به برخی نکات موجود در فیلم اشاره می شود: 

1- قهرمان فیلم که در اثنای کار ترور می شود و به سختی زنده می ماند، فقط تأکید دارد شرکت هایی در ارسال مواد شیمیایی مورد نیاز برای تولید خردل به خاورمیانه متهم اند. 

باید یادآور شد: اولاً تولید گاز خردل نیازمند هیچ ماده ممنوعه یا تکنولوژی پیشرفته  ای نیست و معروف است که در آشپزخانه هم قابل تهیه است. آنچه کمک غرب به شمار می رود، تکنولوژی پیشرفته علمی و نظامی برای تولید بمب هایی در عراق بود که مایع چسبنده خردل را به گاز تبدیل کند تا در اعماق ریه ها فرو برود. این کار با ذرات میکروسکوپی سیلیکون میسر شد. 

در ثانی، اتهام غرب برای فروش مواد سمی ممنوعه ای بود که برای تولید گازهای اعصاب، خفه کننده و عامل خون به عراق ارسال شد و از مکانیسم پیچیده ای بهره می برد. اتهام دیگر غرب، ارسال مواد سمی غیرممنوعه در حجمی بسیار زیاد به عراق بود. در یک ادعا وزارت کشاورزی امریکا موادی با عنوان تولید حشره کش به عراق فرستاد که مجانی بود و تحت عنوان کمک به کشورهای جهان سوم برای تولید مواد دفع آفات نباتی ارسال می شد. اما با این میزان ماده، برای 200 سال دنیا امکان تولید حشره کش وجود داشت. 

نکته سوم اینکه این فیلم نه تنها عنوان خردل را برگزیده بلکه ارسال آن به عراق را اعتراف نمی کند و فقط ارسال به خاورمیانه را مطرح می کند که می تواند به معنی ارسال به ایران هم باشد. در حالی که از اواسط جنگ تحمیلی مأموران سازمان ملل هرگز نتوانستند ادعای دروغین ریم صدام مبنی بر تولید سلاح شیمیایی در ایران را ثابت کنند. 

2- حرف اصلی فیلم دروازه آتش آن بود که اگر شرکتی در ارسال مواد شیمایی در آلمان خطایی کرده (البته آلمان شرقی و کمونیست ها)، اکنون ننگ ترور این مقام آلمانی و بقیه جنایت ها بر پیشانی عوامل آلمان شرقی سابق است. این ادعا مرا یاد مصاحبه پروفسور هندریکس بلژیکی انداخت که در مصاحبه تلویزیونی با من اصرار داشت کمک آلمان به عراق در تسلیح شیمایی را به کمونیست ها منعطف کند و می گفت ای کاش دیوار برلین برچیده نمی شد! زیرا الآن کمونیست ها در تمام اروپا پخش شده اند. به فرض اینکه ادعای ایشان درست باشد و جرم تسلیح شیمایی عراق بر عهده بلوک شرق باشد، پس دادگاه شهر دارمشتاد آلمان علیه شرکت کارل کورب در فرانکفورت چه می شود، رسوایی دولت بوش پدر و سخنرانی نماینده کنگره امریکا، هنری گونزالس و دادگاه محکومیت شرکت انگلیسی امریکایی ماتریکس  چرچیل و کمک مالی امریکا از طریق بانک و کتابهای افشاگرانه کنت تیمرسن و  لرد نلسون در مورد استاد کمک غرب به تسلیح شیمیایی رژیم صدام چه می شود و انبوه مقاله وپژوهش و مصاحبه و سند که در اینترنت وجود دارد و تیتر روزنامه گاردین که می نویسد: چه کسی صدام را تسلیح شیمایی کرد؟ خود ما! چیست؟ و آیا اگر یک سند دال بر کمک شوروی سابق در تسلیح شیمایی صدام وجود داشت؛ غرب از ارائه خودداری می کرد؟ جز این نیست که دنیای غرب برای تطهیر خود از این ننگ بزرگ انگشت اتهام را سمت دشمن دیرینه می گیرد؟ پاکترین و منزه ترین شخصیت فیلم، رئیس پلیس آلمان است که دائم می پرسد: "دروازه آتش" یعنی چه؟ گویی در آن سالها که شرکتهای آلمانی و غربی برخلاف قوانین بین المللی، مواد اولیه و تکنولوژی تولید سلاح کشتار جمعی و شیمایی به عراق می فروختند، ایشان نبوده اند و رسوایی دخالت، اطلاع و مشارکت مقامات سیاسی آلمانی غربی در این رسوایی به فراموشی سپرده شده است. 

3- قهرمان فیلم "دروازه آتش" در انتهای فیلم می گوید: "ارسال مواد شیمایی ممنوعه به خاورمیانه با دموکراسی غربی سازگار نیست." عجیب است که غرب و آلمان برای? تطهیر خود چنین فعالیت وسیع رسانه ای راه انداخته و در حالی که اخبار اینترنت و مستندان مکتوب مالامال از اسناد و کمک غرب به تسلیح شیمایی صدام است به قالب فیلم داستانی روی می آورد و کشور ما که بزرگترین قربانی سلاح شیمایی در جهان و در طول تاریخ است، حتی یک گام برای اعلام مظلومیت خود بر نمی دارد. 

سال گذشته مصاحبه ای را که هنری گونزالس، نماینده سابق کنگره امریکا در آن به افشاگری علیه بوش پدر به جرم کمک به تسلیح شیمایی رژیم صدام و کمک مالی فراوان و ارسال تکنولوژی ممنوعه به عراق، پرداخته بود را با هزینه شخصی ترجمه و تنظیم کردم، اما هیچ روزنامه ای حاضر به چاپ آن نشد. جای شگفتی و تأسف است که رسانه های داخلی چنین در خواب زمستانی سر زیر برف دارند و رسانه های غربی، چه جسورانه به دنبال تطهیر چهره خود از ننگ جنایت بشری هستند.  منبع:http://www.rajanews.com/News/?27579


نوشته شده در  یکشنبه 87/2/8ساعت  2:11 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

سریال روزگارقریب منهای نگاه مذهبی دکتر قریب در زندگی واقعی اش

سریال دکتر قریب منهای نگاه ایدئولوژی

"شاهدسلطانی" نویسنده و کارگردان تلویزیون گفته است: نخستین کسی که فیلم‌نامه سریال روزگار قریب (زندگی دکترقریب، پدر طب کودکان ایران) را نوشت من بودم که به خواست سیما فیلم در سال 1357 اقدام به نگارش آن کردم.  بیش از یک سال و نیم برای نگارش آن پژوهش و تحقیقات کرده و هشت قسمت کامل فیلم‌نامه را نوشته بودم که به من اطلاع داده شد که کارگردانی این مجموعه را کیانوش عیاری بر عهده گرفته است مشروط بر آن‌که به محتوای آن کاری نداشته باشد. من در این فیلم‌نامه به گونه‌ای به ریشه و خانواده مذهبی قریب اشاره کرده بودم که در این سریال حذف شده‌است.  از همان ابتدا کیانوش عیاری به من گفت که چرا تو به زندگی قریب با دید ایدئولوژیک نگاه کرده‌ای؟!؟ من به گونه‌ای فیلم‌نامه را نوشته بودم که ضعف‌ها و مشکلات زمان دکتر قریب بنیادین حل نمی‌شد مگر وقوع با وقوع یک انقلاب ؛ وقتی دکتر قریب می‌خواست برای ادامه تحصیل به خارج اعزام شود، پدرش نزد مرجع تقلیدشان رفته و از او کسب تکلیف کرده بود.   آن مرجع پرسیده بود ؛ آیا قریب دینش را شناخته است یا خیر؟ وقتی در می‌یابد که دکتر قریب آشنا به مبانی دین است، آن وقت اجازه رفتن به قریب می‌دهد. سلطانی معتقد است هم‌اکنون سریال به سمت و سویی می‌رود که گویا شخصیت‌های اصلی برای زنده بودن و زیست خود یا به قولی بودن یا نبودن خود با طبیعت و بیماری می‌جنگند. حال آن‌که جریان فکری دیگری را در فیلم‌نامه پیگیری می‌کردند. کیانوش عیاری که مسئولین تلویزیون تصور می‌کردند او فقط باید کارگردانی کند، اکنون نه تنها کارگردانی پروژه را انجام داده بلکه در محتوا نیز دست برده و آن را از مسیر اصلی اسلامی، انقلابی منحرف کرده‌است. منبع:http://www.sepehrnews.org/?p,13719


نوشته شده در  جمعه 87/1/16ساعت  1:45 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

رویکرد هزارچهره صداوسیما در قبال طرح امنیت اجتماعی 

بنابر گزارش‌های غیر رسمی، سریال «مرد هزار چهره» از شبکه سوم سیما، پرمخاطب‌ترین مجموعه تلویزیونی در تعطیلات نوروزی بوده است و البته بنابر آنچه که تا امروز در فضای خبری مشهود است، باید آن را بیش سایر برنامه‌های ارائه شده در کانون توجه، نقد و تحلیل دانست. 

بسیاری منتظر بودند تا پس از مدتها کم‌کاری سیما در ارائه‌ی طنز مخاطب‌پسند، نتیجه همکاری مهران مدیری را با نویسندگان مطرح مجموعه‌های طنز از جمله برادران قاسم‌خانی تماشا کنند. رسالت این نوشته، تحلیل نقاط قوت یا ضعف ساختاری و محتوایی این مجموعه طنز نیست گو اینکه نباید از جذابیت مورد اذعان اکثریت مخاطبان چشم‌پوشی کرد؛ ولی به هر تقدیر در این میان شیوه نقد هنرمندانه‌ی گرایشهای سانتی‌مانتال به هنر و بویژه گرایش روبه تزاید قشر مرفه و به اصطلاح «بالای شهری» به معنویت‌های سکولار مدرن و انواع هندی عرفانهای نوظهور در این سریال قابل توجه و ارجمند به نظر می‌آید. 

به‌خصوص به سخره گرفتن برخی گرایش‌های سست سیاسی نظیر کمونیسم که در حد تشابهات ظاهری و حرف و شعار باقی می‌ماند و بیشتر با مصرف مواد مخدر و شب‌نشینی تلازم دارد تا آرمان‌گرایی عملگرا، در نوع خود در این سریال قابل تقدیر است. 

ولی شاید آنچه بیش از همه قابل بحث است، پرداخت به طرح امنیت اجتماعی است که تا حد یک بیانیه‌ی تند رسانه‌ای تنزل یافت. این مساله از آن حیث نیز حائز اهمیت است که تلویزیون در موارد بسیاری حمایت خود را از طرح امنیت اجتماعی اعلام کرده و نشان داده است اما چنین مواجهه‌ی اثرگذار و قابل تأملی، نشانگر این است که مسئولین سازمان، چندان هم به نگاه انتقادآمیز نسبت به این طرح، بی‌علاقه نیستند.

 در قسمتهای میانی این سریال مقارن با ورود ناخواسته‌ی مرد هزار چهره به عنوان رییس یک کلانتری به مجموعه‌ی نیروی انتظامی، با مجموعه‌ای از نشانه‌های گویا و شفاف از طرح امنیت اجتماعی مواجه می‌شویم. در این قسمت، با صراحت، تقریباً مجموعه‌ی کاملی از نقدهای روشنفکرانه به این طرح مطرح می‌شود. هر سکانس از این بخش، به‌طور روشن، یک پاراگراف از حملات روزنامه‌ها و نشریات منتقد را در قالب تصویر عرضه کرد. 

تداخل در مأموریت نهادهای رسمی و تضییع حقوق شهروندی را می‌توان شاه‌بیت این بیانیه‌ی منتقدانه دانست؛ یکی از مهمترین انتقادات چند سال اخیر که با حذف نهاد دادسرا در ایران به اوج خود رسیده بود، تداخل وظایف نهادهای رسمی به‌خصوص ضابطین قضایی و نهاد قضاست که در این سریال با تأکید فراوان مورد توجه قرار گرفت. 

داستان مرد هزار چهره تلاش دارد تا عملکرد طرح امنیت اجتماعی را در همین راستا به عنوان فرآیندی ناعادلانه که حقوق مسلم شهروندی را زیر پا می‌گذارد، تحلیل کند. سرهنگ غفاری با خودسری و بدون طی کردن مراحل قانونی از طرفی آزادی‌های مدنی افراد محله را با سوءظن‌های مداوم نقض می‌کند و از طرفی با نادیده گرفتن تشریفات قانونی مربوط به بازپرسی و بازداشت موقت، حقوق متهمین را تضییع می‌نماید.

 مدیری در سریال خود اصرار دارد که طرح امنیت اجتماعی را از طرفی با فساد و جاه‌طلبی و از طرفی با جهل مأمورین نیروی انتظامی پیوند بزند. اتفاقی که در نهایت نه تنها رضایت شهروندان را در پی ندارد بلکه موجب اغتشاش و بی‌نظمی بیشتر می‌شود.

 شیوه‌ی نقد مدیری، همخوانی ویژه‌ای با نگرانی‌های روشنفکرانه‌ی برخی حقوقدانان در سال‌های اخیر ایران دارد. نگرانی‌هایی برآمده از میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و کنوانسیون اروپایی حقوق بشر که مشمول حقوق تضمین شده‌ی متهمین، رسیدگی منصفانه و ترافعی و شیوه‌های بازپرسی عادلانه است. بسیاری از این حقوقدانان بدون توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی و ویژگی‌های تاریخی ایران، بدنبال اجرای فرآیندی مشابه آیین دادرسی کشورهایی نظیر ایتالیا و فرانسه هستند؛ عمده‌ی انتقادات وارده به طرح امنیت اجتماعی از طرف این دسته از حقوقدانان نوعی بررسی تطبیقی میان عملکرد ضابطین قضایی ایران با قوانین کشورهای مذکور است. این در حالیست که بسیاری از حقوقدانان و بویژه جرم‌شناسان، قائل به رهگیری یک سیاست جنایی متفاوت نسبت به «مجرمین خطرناک» می‌باشند. بخش مهمی ازمجرمین خطرناک کسانی هستند که با ارتکاب جرایم خیابانی و جرایم علیه امنیت و آسایش عمومی، به‌طور شاخصی نظم عمومی را مخدوش می کنند. این دسته دقیقاً گروه هدف طرح امنیت اجتماعی نیروی انتظامی ایران بوده‌اند.

 صرف نظر از انتقادات علمی، به هر تقدیر به نظر می‌رسد چشم بر اثرات مثبت یک طرح بستن و تمسخر آن، -خصوصاً با توجه به رضایت عمومی شهروندان از دستگیری اوباش و کاهش محسوس فعالیت‌های مجرمانه ی آنان- غیرمنصفانه باشد. هر چند سیمای جمهوری اسلامی چندی پیش نیز در یک نمایش سؤال برانگیز در برنامه کوله پشتی، با طرح مطالب توهین آمیز به نیروی انتظامی موجبات کدورت خاطر مخاطبان را فراهم آورد.

 همچنین رویکرد های متناقض صداوسیما در قبال طرح امنیت اجتماعی طی یک سال اخیر، نمایی از آشفتگی و هزارچهرگی سیاستگذاری را نشان می‌دهد. به‌طوری‌که حمایت و انتقاد از این طرح حائز توازن لازم نبوده و مطلق‌انگاری در آن، پیداست. منبع:http://www.rajanews.com/News/?26260


نوشته شده در  جمعه 87/1/16ساعت  1:41 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

شایدفکرکنیدکه چندصباحی ازاتمام سریال کره ای یانگوم می گذرد و این مقاله دیر در این وبلاگ گذاشته شده است، اما فکر کنم نگاه دقیقی که این مقاله به آن فیلم مشهور دارد،ارزش خواندنش را دارد.ترویج بودیسم پنهان وسکولار وهمچنین همیاری بودیسم و زرسالاران معاصر یهودی و مسیحی نکته ای است که ازدیدخیلیها پنهان مانده است وبنده به جدبرآن اصرار می ورزم.البته خواندن متن کامل مقاله عرفان یا حرمان که مجله پویا حدودیک سوم ان را چاپ کرد و بنده تمام ان را خوانده ام، بسیار جذاب است که به زودی در کتابی از نویسنده همین مقاله منتشر خواهد شد....

نقد محتوایی سریال جواهری در قصر (یانگوم بزرگ)

این سریال توسط «چانووک پارک» کاگردان کره‌ای در سال 2004 – 2003 برای شبکه اِم.بی.سی ساخته شد و تولیدش یک سال طول کشید. این اثر 54 قسمتی در بسیاری از کشورهای دنیا به نمایش گذاشته شده است و محبوبیت زیادی یافته است. در سایت معروف سینمای  www.imbd.comاز ده امتیاز، 8/9 امتیاز مثبت گرفته است، در حالی که محبوب‌ترین فیلم در این سایت 9/1 امتیاز از ده امتیاز را گرفته است. دایره المعارف اینترنتی ویکی پدیا، لقب «محبوب‌ترین درام کره‌ای تمام دوران»‌ را به این فیلم داده است.[1] این سریال از نظر جشنواره‌های کن و لوکارنو، لایق گرفتن جایزه تشخیص داده شد و جوایزی گرفت.

یانگوم نام دخترکی است که برای آشپزی در قصر یکی از پادشاهان سلسله Joseon به نام «جیانگ یونگ» وارد قصر می‌شود و رنج‌ها و مشکلات فراوانی را تحمل می‌کند و در نهایت به مقام «یانگوم بزرگ» می‌رسد که سومین مقام برتر درباری (پزشک پادشاه) می‌باشد.

یک انیمیشن هم به همین نام و معروف به یانگوم ساخته شده که مورد استقبال کودکان و بزرگسالان قرار گرفته است. بازیگر نقش اول فیلم، «لی یونگ آئی» اکنون به یک فوق ستاره کره‌ای تبدیل شده است و مانند بسیاری دیگر از این فوق ستاره‌های سینما، تبدیل به عروسکی گیشه پسند و مانکنی برای تبلیغ محصولات شرکت زرسالار «اِل.جی» شده است و از این راه ثروت سرشاری برای خود انباشته است. او در سال 2006 و 2007 به عنوان «مدل سخنگو» برای تمام محصولات «ال.جی الکترونیکس» شد و در ژانویه 2007 لوح تقدیری به خاطر تلاش و موفقیت او در ارتقای محصولات ال.جی (و البته عاملی در افزایش ثروت کمپانی زرسالار ال.جی) گرفت. او قبل از بازی در این سریال پرآوازه هم به عنوانِ زینت بخش مؤنثی برای فروشِ محصولات تجاری به عنوان «بانوی اکسیژن» لقب یافته بود. [2] زندگی او در راه افزایش سرمایه شرکت ها گذشته است و در این فیلم هم مبلغ مکتبی است که با سرمایه داران عالم سر سازش دارد. متاسفانه او در برخی جاها الگوی نسل جدید دختران شده است. تلویزیون در این الگوپردازی نقش به سزایی داشته است. در کشور ما هم این سریال با محذوفات بسیار کم و متاسفانه بدون هیچگونه نقد و تحلیل محتوایی جدی پخش شد.

کره جنوبی، کشوری بودایی حساب می‌شود و با حمایت های بی قید و شرط آمریکا، یکی از مهم ترین پایگاه های آمریکا در جنوب شرق آسیا در کنار چین، رقیب آمریکا و کره شمالی، دشمن امریکا می باشد، به همین جهت سرمایه گذاری مالی و فرهنگی امریکا در این کشور زیاد بوده است. کره، در کنار چین به شدت تحت تأثیر مکاتب عرفانی شرقی قرار دارد. در این سریال تاثیر مکاتب شرقی، خصوصا بودیسم به وضوح نمایان است.

نظام پادشاهی و ارباب رعیتی حاکم در فیلم، مخاطب را بین منفعل بودن و فرمانبرداری یانگوم معلّق می‌گذارد که یانگوم فرمانبرداری و فعال بودن را برمی‌گزیند.[3] او هیچگاه به فکر اصلاح بنیادی سیستم حاکم بر کشورش نیست. او نظام ظالمانه پادشاهی فردی را پذیرفته و در نهایت به اصلاحاتی جزئی در آن رضایت می دهد.  همانطور که بودا نظام سیاسی خاصی ندارد. او با پذیرش نظام ناعادلانه حکومت فردی بر کشورش در فکر انتقام گرفتن از گروه بانو چویی (قاتل مادر و استادش بانو هن) می‌باشد؛ گرچه در نهایت، انتقام فردی نمی‌گیرد و آنها را رسوا می‌کند و پادشاهی را نجات می‌دهد. مادر عالیجناب و تسلط شدیدش بر دربار، نمادی از ظالمانه بودن نظام حکومت خاندان پادشاه بر مردم فقیر است. مادر عالیجناب با دخالت های دائم خود، عرصه را حتی بر یانگوم و عالیجناب تنگ می کند. بارها در این فیلم، فقر ورنج مردم هم در کنار شکوه دربار تصویر می شود، اما یانگم اسطوره ای اصلا به فکر نظام جایگزین نیست و با انگیزه انتقام، سالها رنج را تحمل می کند.

عنصر رنجبار بودن زندگی و همسانی زندگی با رنج دائمی که از آموزه‌های اصلی بودایی است، در این فیلم نمود شاخصی دارد و یانگوم با داشتن یک شخصیت اسطوره‌ای با از خود گذشتگی و پرهیز از بدگویی و دروغ و خودخواهی و دشمنی که از اصول بودیسم محسوب می‌شوند، مشکلات را پشت سر می‌گذارد و کار درست و کوشش درست و سخن درست و کردار درست و عزم درست و ایمان به اینکه درستی راهنمای انسان است، سرلوحه کارهای یانگوم هستند. تمام این موارد  هفت راه اصلی بودا برای داشتن زندگی سعادتمند شناخته می شوند[4] که بدون خدا و معاد و نبوت و راه الهی محال است که بتواند انسان را به سعادت برساند. 

این سریال در ترویج طب سورنی و فرهنگ آسیای شرقی بسیار موفق بود. در این فیلم اکثر غذاهای استفاده شده، گیاهی هستند که تأکیدی بر آموزه‌های بوداست و یانگوم به دنبال قدرت نیست بلکه به دور از نظام طبقاتی دوست دارد در منطقه‌ای در کنار طبیعت با مردم فقیر باشد و به درمان آنها بپردازد. همین ویژگی ها در کنار فداکاری و ایثار و وفاداری که مفاهیمی کاملا دینی هستند، باعث محبوبیت فوق العاده یانگوم شدند. گرچه بحث تناسخ در این فیلم به طور مستقیم نیامده است، امّا فلاش بک ها به گذشته و یادآوری رنج مادر و استاد یانگوم در کنار پردازش خوب رنج های دائمی یانگوم، تاکیدی بر چرخه رنج در این جهان است. اعتقاد به شفا بخشی مجسمة بودا در قسمت چهل و دوم، تصریح شده است؛ آنجا که داگو و زنش (پدرخوانده و مادرخوانده یانگوم) برای اینکه یونسنگ همسر دوم پادشاه -که دوست یانگوم هم می‌باشد- زایمان راحتی داشته باشد، به زحمت تکه‌ای از دماغ مجسمة بودا را از طریق «بانو مین» به «یونسنگ» می‌دهند تا در کنار خود داشته باشد و بتواند زایمان راحتی داشته باشد (این صحنه در تلویزیون ایران سانسور شد.) در این فیلم بودیسم، با ظرافت القا می شد.

در مجموع سبک زندگی و رفتار و افکار این فیلم به مانند مکتب بودایی، هیچ خطری برای سران قدرت سالار جهانی ندارد و حتی فرمانبرداری وفادارانه یانگوم به نظام ظالمانه حکومتی، در مسیر خواسته‌های آنها برای تربیت شهروندان جهانی است. قطعا اگر سریالی قوی تر از این درباره مبارزات ضدآمریکایی مردم کره ساخته می شد، هیچ گاه اجازه چنین تبلیغات جهانی نمی یافت و اینچنین با پخش جهانی روبرو نمی شد.

در این سریال بدون حضور خدا، یانگوم به تنهایی و با تکیه بر قوای بشری خود،‌ عزم جزم کرد و به مقام والای پزشک مخصوص عالیجناب رسید. همین اسوه بی خدا مورد پسند رسانه های مسلط جهان است، الگویی بدون هیچ خدای حقیقی و بدون حضور هر پیامبری و بدون داشتن محتوایی غنی در مقابل نظام های ناعادلانه اجتکاعی که در زندگی موفق است و خیرخواه و فداکار و همنوع دوست هم می‌باشد. دقیقاً همان معنویت و عرفان و سلوک سکولار و عرفی شده و بدون حضور عوامل وحیانی. پروژه‌ای که در تقابل با اسلام پیشرو، بسیار ظریف و بدون ایجاد حساسیت عمل خواهد کرد و قطعاً تأثیرات خود را بر مخاطبان خواهد گذاشت؛ این نوع زندگی نه در تقابل با نظام امپریالیستی و ظالمانه جهانی که در راستای آن می‌باشد. متاسفانه این سریال بدون هیچ نقد محتوایی با دو نوبت پخش در تلویزیون ایران نمایش داده شد.[5]



[1] . www.en.wikipedia.org/wiki/jewel_in_the_palace  با عنوان Dae Jang Geum.

[2] . همکاری مشترک ال جی و «یانگوم»، مجله دنیای تصویر، شماره 175، شهریور 1386، ص17؛ نقد کلی سریال محبوب جواهری در قصر: www.dl4u2010.blogfa.com/post-65.aspx

[3] . نقد تفسیری سریال تلویزیونی جواهری در قصر، سعید عبدالملکی:www.pafa.blogfa.com/post-378.aspx

[4] . آشنایی با ادیان بزرگ، ص 48.

[5] . متاسفانه در فضای سایت ها و وبلاگ ها و نشریات زرد، که امروزه طیف وسیعی از مخاطبان خام را به دنبال خود می کشند، عکس های زننده و مصاحبه های خیالی و حتی اشعاری در رثای این مانکن کره ای منتشر شد. مستی غفلت و بی هویتی و از خودبیگانگی یکی از مهم ترین خصوصیات جهان پس از مدرنیته می باشد که با این سریال روح دوباره ای در جهان و در کشور ما گرفت. حتی برخی مجلات تیترهایی درباره شماره تلفن خصوصی یانگوم و شایعه آمدن او به ایران پخش کردند که نگران کننده بود. باز با تاسف فراوان، تحت تاثیر جو کاذب و فراگیری که «تب یانگوم» فراگیر شده بود،  مسئولان تلویزیون، با خرج زیاد، گروهی را به کره فرستادند و مصاحبه هایی از این شخصیت و سریال یانگوم تهیه و پخش کردند.

منبع: قسمتی از مقاله قسمتی ازمقاله مفصل عرفان یا حرمان(زرسالاری معاصرو رواج معناگرایی شرقی درفیلمهای غربی)، به نقل از مجله فرهنگ پویا، فصلنامه دفتر پژوهش های فرهنگی قم، شماره ششم، زمستان 1386، با اندکی تغییرات تکمیلی.


نوشته شده در  یکشنبه 87/1/4ساعت  2:10 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

               شیطان در رسانه های غرب!
 در روایات نیز آمده است که شیاطین تا قبل از بعثت حضرت عیسی تا آسمان هفتم بالا می رفتند و استراق سمع می کردند. همین که آن بزرگوار مبعوث شد، حرکت آنها از آسمان چهارم به بالا ممنوع شد و سپس وقتی پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث شد از همه آسمانها ممنوع گردیدند و هدف تیرهای شهاب قرار گرفتند
 1- شیطان وجود دارد
این جمله همانقدر که صحیح است، می تواند گمراه کننده نیز باشد. اساسا شیطان کیست و وجود او چگونه است؟
آیا او وجود مطلق دارد یا دستخوش نوعی صیرورت و سنت تاریخی است. اساسا فهم مفاهیم غیبی و ظهورات آنها از جن و فرشته و شیطان گرفته تا معجزات و عذاب ها ممکن نیست مگر آنکه آنها را در بستر ربوبیت حضرت حق بر جریان و حرکت تاریخ ببینیم. تأملی اندک بر تحول و تطورات تاریخی روشن می سازد که ظهور مفاهیم غیبی از ابتدای تاریخ به صورت کاملا معناداری به مرور کاهش می یابد که سیر معجزات و عذاب ها روشن ترین وجه آن است. از معجزات حضرت نوح(ع) و موسی(ع) که سیل عالم گیر و شکافتن رود نیل و یدنورانی و... است، به شفای مریضان و نهایتا به یک کتاب (قرآن) به عنوان آخرین معجزه تاریخ انبیا می رسیم و از سنگ شدن و مسخ شدن انسانها به صورت خوک و میمون به عصری می رسیم که پیامبرش هیچگاه نفرین نمی کند و اگر نفرینی هم وجود دارد اثرش خارج از روابط طبیعی عالم شهود نیست.
در روایات نیز آمده است که شیاطین تا قبل از بعثت حضرت عیسی تا آسمان هفتم بالا می رفتند و استراق سمع می کردند. همین که آن بزرگوار مبعوث شد، حرکت آنها از آسمان چهارم به بالا ممنوع شد و سپس وقتی پیامبر گرامی اسلام(ص) مبعوث شد از همه آسمانها ممنوع گردیدند و هدف تیرهای شهاب قرار گرفتند (به نقل از ترجمه تفسیر المیزان، جلد 1 صفحه 216) این را اضافه کنید به حذف جنیان از مراوده و دخالت در امور انسانها بویژه در عصر قرآن باز اضافه کنید این را که بزرگترین گناهان که بعضاً در مقیاس جوامع بزرگ اتفاق می افتد ولی هیچ کس ظاهرا نه خوک می شود و نه میمون و نه سنگ می شود و نه سنگ از آسمان می بارد، نه یأجوج و مأجوجی می آیند نه هاروت و ماروتی فرستاده می شوند. اینها به معنای حذف عوالم ملکوتی نیست بلکه به معنای سعه صدر در کفر و ایمان است و نشان از مرحله جدیدی از تربیت انسان در بستر سنتهای الهی است که تقدیر انسان را در ابعاد عقلانی و روحانی می جوید.
 شاید با همین رویکرد است که برخی اندیشه ورزان شیعی تاریخ را به 3 دوره عین (قبل از بعثت)، عقل (از بعثت تا ظهور) و روح (بعداز ظهور) تقسیم کرده اند. انسان دوره عینیات نیازمند کمک بیشتر و دستگیری بیشتری بوده است و لذا برای هدایت او مفاهیم غیبی اعم از شیطانی و الهی به صورت عینی و شهودی تجلی می کرده اند. تا به امروز می رسیم که «عصر غیبت» به مفهوم عام برای همه تاریخ و بشریت و به معنای خاص در قلمرو حیات شیعی است.
این مقدمه بیان شد تا مقداری روشن شود که تاریخ بویژه در مورد ظهورات عوالم غیبی هیچگاه عیناً تکرار نمی شود و لذا برخی ظهورات و توانایی های ظاهری و بصری باستانی ابلیس دلیلی برای وقوع در زمان حاضر نمی شود و حتی به نوعی خلاف حکمت تاریخی است. یا اگر در دوره ای از تاریخ شیطان امکانی در استراق سمع و در نتیجه پیشگویی برخی وقایع داشته که فرع بر امکان حضور او در طبقات بالای آسمان بوده دلیلی بر امتداد این جواز نیست بلکه بعکس اندیشه حکمی خلاف آنرا اقتضا می کند.
نکته مهم دیگر این است که به موازات و علی رغم غیبت ظهورات ابلیس، بستر اندیشه و سیستمها و مکاتب شیطانی به مرور شکل می گیرد و به عنوان نمونه اگر روزی شیطان خود را به شکل نوجوانی زیبا ظاهر می ساخت تا عملی شنیع را به قوم لوط بیاموزد، امروز اقوامی آمده اند که همجنس گرایی را علمی، قانونی و حتی مشروع!! جلوه می دهند، یا اگر تلاش های ابلیس روزگاری صرف این می شد که یک قارون رباخوار تربیت کند، ثمره اش تمدنی است که شریان های نظام اقتصادی آن، بانکداری ربوی است.
 نکته آن است که وقتی چنین نظم و سیستمی شکل گرفت و انسان هایی برای آن تربیت شدند، ابلیس جنی و فرزندان و لشگریانش به غایت تبلور و ظهور در فرایندهای شهودی و عادی بدل می شوند و ظهورات باستانی آنها نه ضرورتی دارد و نه شاید امکان.
عصر ما، عصر فترت و احتضار شیطان و درعین حال عصر بسط و گسترش امور و مجاری تمدنی شیطانی است و این پارادایم دوگانه روشنگر بخشی از پیچیدگی های زمانه ماست. با این مقدمه تا حدودی روشن می شود که اگر دستگاه تبلیغاتی «شیطان بزرگ»! نمایشهایی کریه و خوفناک و درعین حال قدرتمندانه از یک صورت شیطانی  ارائه می دهد، از سر دلسوزی و خیرخواهی و توجه به عالم غیب نیست. بلکه نمایش جلوه ای از ابلیس است که وجود خارجی ندارد و مخاطب را دچار حیرت می کند و به تدریج به انفعال می کشاند.
2- یکی از زمینه های به تصویر کشیدن شیطان در رسانه های غربی و بویژه هالیوود را باید در قرائت های جدید از کتاب مقدس و بویژه بخش استعادی و غامض مکاشفات یوحنا جستجو کرد آنجا که می گوید «...فرشته ای را دیدم که از آسمان پایین آمد... او اژدها (شیطان) را گرفت و به زنجیر کشید و برای مدت هزار سال به چاه بی انتها افکند.» پس از پایان هزار سال، شیطان از زندان آزاد خواهد شد...» (عهد جدید، مکاشفه، باب بیستم)
  همین موضوع مورد توجه اربابان رسانه ای قرار گرفت و در پایان هزاره دوم و اوایل هزاره سوم محصولات فراوانی وارد بازار رسانه ای و بویژه سینمایی شد آثاری همچون: بچه رزماری، طالع نحس، جن گیر، کنستانتین، پایان روزها، دروازه نهم و حتی فیلمی همچون «ون هلسینگ» و یا «دراکولا ساخته ی برام استوکر» و...
نمادهای شیطان
فارغ از انتقادات عقلی، کلامی و تاریخی در باب صحت و سقم مکاشفات یوحنا و پارامترهای موضوعی و محتوایی چنین فیلمهایی، می توان وجوه مشترکی از نمایش شیطان در این آثار را برشمرد: 
الف- «شیطان ظهور می کند» و در واقع از یک غیبت هزار ساله بازمی گردد و این ظهور چه در سطح فردی و چه در مقیاس اجتماعی و سیاسی در بافت فرهنگی و ذهنیت کنترل شده غربی معنا می یابد و تعبیر می شود. وجوه بارز آن در حوزه گرایشات سیاسی غرب فیلمهایی همچون فاینال فانتزی (نهایت خیال) و یا «سرزمین بهشت» است که سال بازگشت و حمله شیطان به بشر را سال 1979 معرفی می کند یعنی سال ظهور انقلاب اسلامی ایران و حتی در فیلم فاینال فانتزی محل خروج شیطان را دره کاسپین (دریای مازندران) به تصویر می کشد و قس علی هذا.
ب- شیطان نوظهور غربی قدرت تصرف و تسخیر و حلول دارد و از کششی رازگونه بهره می برد. این شیطان آنگونه است که اگر روح خود را به او بفروشی قدرتهایی ویژه می یابی (آنچنان که «دکتر فاستوس» در نمایشنامه معرفی به همین نام به قلم کریستوفر مارلو این راه را در پیش می گیرد) همین راز وارگی و منشأ حقیقی قدرت دانستن شیطان یکی از زمینه های شیطان گرایی نوین است.
ج- کسانی که سر راه شیطان و یا حتی مسیح قرار می گیرند، معمولاً تناسب درونی و شخصیتی با این واقعه ندارند بدین معنا که شخص تصرف شده توسط شیطان و یا مورد توجه قرار گرفته توسط مسیح لزوماً انسانهای به ترتیب پست و شریفی نیستند و حتی به نظر می رسد به عمد عکس این مطلب اتفاق می افتد، یعنی انسانهای بی گناه (همچون در جن گیر، طالع نحس، محسور و...) تصرف شیطانی می شوند و از آن طرف در فیلمی مثل استیگماتا گویا روح مسیح در کالبد زن بدکاره ای حلول می کند. و این انحراف ذهن از ویژگی های باطنی و درونی و اصلاح آنها به سمت یک واقعه صرفاً اتفاقی است.
3- ویژگی های شیطان هالیوودی به علاوه نکات فراوانی که در کتابها، رمانها و شبه فلسفه های نوپدید و بطور کلی نظام رؤیاپردازی و رسانه ای غرب وجود دارد، تأثیراتی تدریجی در بلندمدت برجای گذاشته است. اتفاقی که در تاریخ 2006.6.6 اتفاق می افتد شاید نمونه گویایی باشد، در این تاریخ نسخه بازسازی شده «طالع شیطانی 666» و به بهانه قرار گرفتن سه 6 در شمارش تاریخ درکنار هم که نشانه شیطان است، به نمایش درمی آید، در این تاریخ دو طیف از مردم ظهور می کنند، گروهی که از ترس نحوست، قدرت و شرور شیطان از خانه ها بیرون نمی آیند و گروهی که به عکس این تاریخ را برای جشنها و عروسی های خود انتخاب می کنند. این دو گروه به نوعی مغلوب و منفعل شیطان دست پرورده همین نظام فرهنگی هستند. این دو طیف در مورخه 1976.6.6 که نسخه اولیه طالع شیطانی به نمایش درآمد وجود نداشتند و به نظر می رسد شیطان هالیوودی تاثیرات خود را برجای گذارده است.
این تأثیرات به گونه ای دیگر در پذیرش تدریجی و تلطیف و قلب ماهیت مفاهیم شر و شیطانی و سوق مخاطب به این هدف دیده می شود. در موج جدیدی از آثار هالیوودی شیطان دیگر آن موجود پلید و منفور نیست، پولانسکی که در فیلم «بچه رزماری» شیطان را قدرتمند، مخوف و منفی تصویر می کرد امروز به «دروازه نهم» می رسد که پرستش بی چون و چرا و محض شیطان را دلپذیر و تبلیغ می کند، در فیلم دروازه نهم دیگر درگیری خیر و شر وجود ندارد بلکه مسئله، سبقت به سوی شیطان است، آنگونه که مخاطب آرزو می کند به جای قهرمان فیلم به قدرت مطلق و رازگونه شیطان ملحق شود.
 نمادهای شیطان پرستی همچون ستاره پنج پر در فیلم رمز داوینچی به نمادهایی مثبت تبدیل می شوند و علامت 666 که پیشتر نماد و نشانه شیطان دانسته می شد، به یک نماد هندسی مقدس تعبیر می شود. و یا فراماسونری با همه پلیدی هایش در فیلم «ثروت ملی» به عنوان میراث دار گنج عظیم و تاریخی کل بشر معرفی می شود. (این فیلم متأسفانه در دو نوبت بدون کمترین تحلیل از شبکه 3 سیما به نمایش درآمد) و یا جادوگران که چهره ای کریه داشتند و همواره در سایه شیطان می زیسته اند امروز به قهرمانان نوجوانان ما در آثاری همچون هری پاتر و ارباب حلقه ها بدل می گردند.
با این وصف به نظر می رسد وارد موج دوم نمایشهای شیطانی شده ایم که به جرات می توانیم عنوان شیطان گرایی بر آن اطلاق کنیم. موج اول به نمایش انحرافی خارج از جایگاه حقیقی شیطان (چه جایگاه وجودی و چه مقام تاریخی مبتنی بر حکمت تاریخ) معطوف بود و موج جدید به توجیه و دلپذیر و صاحب تقدیر و مطلق معرفی کردن آن برمی گردد. در این موج پیچیدگیها و گفتمان سیاه شیطان- خدایی تبیین می شود.
4- با این اوصاف یک تردید جدی خود را به صورت این سؤال باز می نمایاند که: «فارغ از نوع نمایش و صحت و سقم محتوایی و مباحث کلامی و فقهی درون موضوعی درباره نمایش و تجسد ویژگی های شیطان، آیا اصل این موج ظهور عوالم غیبی در رسانه ملی حرکتی حکیمانه و براساس گفتمان دینی متناسب با زمانه ماست یا سایه ای است از آنچه در دنیای غرب (با مبانی، گرایشات و غایت و جایگاه تاریخی متفاوت و گاه متضاد با ما) در حال وقوع است؟!
البته نمایش فله ای فیلمهای هالیوودی با مضامینی از این دست در بخشهای مختلف رسانه ملی و ظهور برنامه هایی با همین رویکرد چونان برنامه سینما و ماوراء می تواند ما را به پاسخ این سؤال نزدیک کند. پرسش اساسی دیگری که وجود دارد این که، اساساً نماد شرارت و ظلم و سیاهی روزگار ما کیست؟! آیا شیطان در حال احتضاری که مهلتش در حال اتمام است (براساس برخی روایات ابلیس در مسجد کوفه بدست حضرت ولی عصر از بین خواهد رفت) یا سعه صدری که جریان تاریخی باطل در کفر و الحاد خویش و در صورت یک کل فرهنگی و تمدنی عرضه کرده است!؟ (که البته ثمره مشترک تلاشهای ابلیس و اهواء انسانی و خردجزئی سودانگارانه است). این مسئله ای است که تأمل نخبگان فرهنگی و اندیشمندان و راهبران فرهنگ جامعه و رسانه ها را می طلبد و این ژرف کاوی روشن خواهد کرد که چرا «شیطان بزرگ» اذهان عمومی را به سمت یک شیطان موهوم دیگر معطوف می کند.
و نکته آخر اینکه شیطان طراحی و نمایش داده شده اگر امکان تحقق خارجی نداشته باشد (که ندارد) نشان از عدم تعمق و انفعال و صرفاً ساختارشکنی و برای جذب مخاطب آمده است (کافی است تصور کنید شیطان وجود خارجی و عینی پیدا کند، یک محاسبه عقلی روشن می سازد که کار دنیا به هفته ای نمی کشد) و این وجه مشترک دیگری از شیطان هالیوودی و شیطان در رسانه ها است. در پایان متذکر می شوم که سطر به سطر آنچه بیان شد، سر فصل مباحث پردامنه ای است که از حوصله این مجال اندک خارج بود و چاره ای جز اختصار و اجمال نبود. 
منبع: روزنامه کیهانبا نقل از http://mouood.org/content/view/5985/3/


نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/16ساعت  2:16 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

نقش یهودیان در صنعت هرزه نگاری(پورنوگرافی) آمریکا
داستانی که کمتر به آن پرداخته شده است، مربوط به یهودیان و نقش آنان در صنعت فیلم های هرزه است که خویشاوند بدنام هالیوود شمرده می شوند. شاید ترجیح دهیم وانمود کنیم که چنین چیزی وجود ندارد، ولی این واقعیتی است که یهودیان سکولار، نقش بیش از حدی در سراسر صنعت فیلم های هرزه در آمریکا ایفا کرده اند (و هنوز هم ایفا می کنند). دخالت یهودیان در پورنوگرافی در ایالات متحده، دارای تاریخ و پیشینه طولانی است(?)، همان گونه که در تبدیل یک خرده فرهنگ حاشیه ای به چیزی که یک عنصر سازنده اساسی مربوط به آمریکاست، دخیل بوده اند.(?)
فعالیت یهودیان در صنعت پورنوگرافی(هرزه نگاری) در قالب دو گروه تولیدکنندگان و فروشندگان محصولات پورنوگرافی و بازیگران فیلم های سکسی صورت می گیرد. هرچند یهودیان تنها دو درصد از جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند، ولی در پورنوگرافی برجسته و سرشناس بوده اند.
بسیاری از دلالان و معامله گران هنر و ادبیان شهوانی در تجارت کتاب بین سالهای 1890-1940 یهودیان مهاجری بودند که دارای ریشه و اصل و نسب آلمانی بودند. به گفته جی ای گرتزمن(نویسنده کتابی درباره این موضوع): «یهودیان در پخش و انتشار کالانتیانا(ادبیات داستانی و ترانه ها و لطیفه هایی با درون مایه های مستهجن)، رمان های جنسی، مجله ها و نوشته های بازاری سکسی و... برجسته و مشهور بوده اند.»
معروف ترین و بدنام ترین تولیدکننده و فروشنده محصولات هرزه نگاری در دوران پس از جنگ، روبی استورمن(والت دیسنیِ صنعت پورنوگرافی) بود. بر اساس گزارش وزارت دادگستری آمریکا، استورمن(یهودی) در سراسر دهه 1970، کنترل بیشتر محصولات هرزه نگاری رایج در آمریکا را در دست داشته است. استورمن که در سال 1924 متولد شد در کلولند(شرق نیویورک) بزرگ شد. وی در آغاز، مجلات و داستان های فکاهی مصور می فروخت؛ وی هنگامی که پی برد که تولید و فروش مجلات سکسی، بیست برابر کتاب های فکاهی درآمد دارد، منحصراً به هرزه نگاری پرداخت و با عناوین خاص، فروشگاه های خرده فروشی خود را راه اندازی کرد. در پایان دهه 1960، استورمن به عنوان بزرگ ترین پخش کننده مجلات مستهجن مطرح بود و در اواسط دهه 1970، دارنده بیش از 200 فروشگاه کتاب مستهجن بود. استورمن همچنین شکل نوینی از اتاقک های سنتی شهرفرنگ(نوعاً یک اتاق تاریک با تلویزیون رنگی کوچک که در آن تماشاگر می تواند فیلم های ویدیویی مستهجن را تماشا کند) را عرضه کرد. گفته شده است که استورمن تنها کنترل صنعت سرگرمی هرزه نگاری را در دست نداشت، بلکه وی به معنای کل این صنعت بود. سرانجام وی به علت فرار از پرداخت مالیات و جرایم دیگر محکوم و مجرم شناخته شد و در سال 1997 در زندان با بدنامی و بی آبرویی درگذشت. پسرش دیوید، به کسب و کار خانوادگی ادامه داد. نمونه مجسم و امروزی استورمن، یک یهودی 43 ساله اهل کلولند است که نام وی استیون هیرچ است و «دونالد ترومپ صنعت پورنوگرافی» توصیف شده است. برقرار کننده پیوند و ارتباط میان این دو نفر، فِرِد، پدر استیون بود که کارگزار بورس و جانشین استورمن به شمار می آمد. امروزه هیرچ، گروه «وی وید اینترتیمنت» را که مایکروسافت جهان پورنوگرافی نامیده شده و تولیدکننده بیشترین فیلم های سکسی در آمریکاست، اداره می کند. تخصص وی، وارد کردن فنون بازاریابی مربوط به جریان غالب و اصلی حرفه پورنوگرافی بود. در حقیقت، وی وید، شبیه به سامانه استودیوی هالیوود در دهه های 1930 و 1940 می باشد؛ به ویژه در مورد قراردادهای انحصاری با ستارگان سکس پیشه ای که از سوی هیرچ به مزدوری گرفت شده و سازمان دهی می شوند. وی وید موضوع یک شوی تلویزیونی در مورد پشت صحنه فیلمی بود که  از شبکه چهار پخش شد: «دختران و پسران زیباروی یهودی»
بیشتر بازیگران پیشتاز مرد و نیز شمار قابل ملاحظه ای از ستارگان زن در فیلم های مستهجن دهه های 1070 و 1980 را یهودیان به خود اختصاص داده اند.(?)

به دنبال یک دلار
یهودیان در صنعت پرنوگرافی به همان دلایلی وارد شدند که همکیشان آنان در هالیوود وارد شده بودند. آنان بیشتر به این دلیل جذب این صنعت شدند که این صنعت آنان را پذیرفت. زیرا هنوز موانع محدود کننده، آن چنان که آنان با این موانع در بسیاری از حوزه های دیگر زندگی آمریکایی مواجه بودند، ایجاد نشده بود. در صنعت هرزه نگاری، علیه یهودیان هیچ گونه تبعیضی وجود نداشت. در اوایل سده بیستم، یک سرمایه گذار برای شروع کسب و کار فیلم، نیازمند مبلغ زیادی پول نبود؛ سینما یک هوس و مد روز گذرا و ناپایدار در نظر گرفته می شد. در کسب و کار پورنوگرافی نیز شروع به کار آسان بود. برای نشان دادن فیلم های ویژه مردان یا لوپس، همه چیزهایی که یک نفر لازم داشت یک پروژکتور، سالن سینما و چند صندلی بود. یهودیان که وابستگی به وضع موجود نداشتند و چیزی را برای از دست دادن(در اثر نوآوری خود) نداشتند، آماده تجربه روش های نوین انجام کسب و کار بودند. کرترمن این موضوع را چنین توضیح می دهد: «یهودیان، هنگامی که خود را محروم از یک عرصه و حوزه کار و تلاش یافتند، به حرفه ای روی آوردند که احساس کردند، سرانجام می توانند با همکاری همقطاران خود و با کوشش جمعی، رشد و ترقی کنند... یهودیان مدت های مدیدی سرشت، خلق و خو، قریحه و استعداد دلالان و واسطه ها را پرورش و گسترش داده اند. آنان به این توانایی ها افتخار و مباهات می کنند.»
سرگرمی و نمایش فیلمهای مستهجن نیازمند چیزی بود که یهودیان به وفور از آن برخوردار بودند:chutzpah (بی شرمی، پررویی، بی حیایی و وقاحت). یهودیان اولیه ای که تولیدکننده محصولات هرزه نگاری بودند، نابغه های بازاریابی و سرمایه گذاران و کارآفرینان جاه طلب و بلندپروازی بودند که ایستادگی، پایداری، سرسختی، فراست و اعتماد به نفس بی پایان آنان، باعث موفقیت های چشم گیرشان شد.
البته شمار زیادی از یهودیان شاغل در هرزه نگاری، بیشتر با انگیزه و اشتیاق کسب سود به این صنعت روی آورده بودند. درست همان گونه که همتایان آنان در هالیوود، یک کارخانه رؤیایی برای آمریکاییان و پرده سفیدی که بر روی آن تصاویر و پندارهای یهودیان ثروتمند و متنفذ آمریکا نمایش داده می شد، تهیه کرده بودند. غول ها و سلاطین پورنوگرافی هم در زمینه درک میل و سلیقه همگانی، استعداد و قریحه خود را نشان دادند. چه راهی بهتر از فراهم ساختن جوهره و خمیره مایه رؤیاها و توهمات، از طریق صنعت سرگرمی و نمایش فیلم های مستهج وجود داشت؟ بازیگران به خاطر پول به اعمال منافی عفت عمومی می پرداختند. به نظر فاکسمن که کارگردان یکی از مؤسسات تولید فیلم های مستهجن است: «یهودیانی که وارد صنعت هرزه نگاری شدند، همان کاری را کردند که افرادی که به دنبال رؤیای آمریکایی بودند، انجام داده اند.»
  • انقلابیون جنسی
...برخی از ستاره های فیلم های مستهجن، خود را به صورت جنگجویان خط مقدم در پیکار مقدس و معنوی میان آمریکای مسیحی و انسان مداری سکولار تلقی می کنند. به گفته فورد، هنرپیشه های یهودی فیلم های مستهجن، اغلب شادمانی خود را از اینکه به معتقدان مسیحی نسبت حیوانات چهارپای خشکه مقدس، آنارشیست، عیبجو، خرمگس بدهند، نشان داده و نسبت به آنان مباهات و فخرفروشی می کنند. با این استدلال، دخالت یهودیان در صنعت پورنوگرافی، نتیجه نفرت و بیزاری آنان از مرجعیت و اقتدار مسیحیت است: آنان در تلاش برای تضعیف فرهنگ مسلط و غالب در آمریکا، با استفاده از انهدام و تخریب اخلاق هستند. پورنوگرافی از نظر برخی از فعالان یهودی در این صنعت، راهی برای آلوده کردن و به فساد کشاندن فرهنگ مسیحی است.
در اینجا  سخن بر سر این است که تلاش همه جانبه و مبارزه سنتی انقلابی نو رادیکال یهودیان مهاجر در آمریکا، به جای سیاست چپ گرایانه به سمت سیاست جنسی سوق داده شده است. یهودیان درست همان گونه که در جنبش های رادیکال و بنیادی، در طول سالیان طولانی شرکت داشته اند، در صنعت هرزه نگاری هم به گونه ای نامتوازن شرکت دارند. یهودیان آمریکا، انقلابیون جنسی بوده اند. مقدار زیادی از مطالب مربوط به آزادی جنسی، از سوی یهودیان نگاشته شده است. آن هایی که در صف مقدم جنبشی بودند که آمریکا را وادار به اتخاذ یک دیدگاه لیبرال تر درباره سکس کرد، یهودی بودند. همچنین یهودیان پرچمدار انقلاب جنسی دهه ???? بودند.
ویلهلم رایش(یهودی)، هربرت مارکوزه(یهودی)، پاول کودمن(یهودی)، جانشین مارکس(یهودی)، تروتسکی(یهودی) و لنین(نیمه یهودی) شدند آن گونه که استنباط انقلابی ایجاد می کرد. مشغله ذهنی و دغدغه اصلی رایش، کار، عشق و سکس بود، در حالی که مارکوزه(?) پیشگویی کرد که یک آرمانشهر سوسیالیستی، این امکان را برای افراد فراهم خواهد آورد که به ارضا و اقناع سکسی دست یابند. کودمن درباره «پیامدهای دلنشین و عالی فرهنگی» که از قانونی کردن پرنوگرافی پیروی می کند، مطالبی با این مضمون نوشت: «این امر به کل هنر ما شرافت خواهد داد و جنسیت را انسانی خواهد ساخت.»
این مرور اجمالی و مختصر و تجزیه و تحلیل نقش و انگیزه های پشت پرده بازیگران و تولیدکنندگان محصولات هرزه نگاری، قصد دارد تا موضوعی را که در فرهنگ عمومی یهودیان آمرکایی مورد بی توجهی قرار گرفته، روشن کند. درباره این موضوع آثار اندکی به نگارش در آمده است...با در نظر گرفتن دیدگاه نسبتاً تسامح گرای یهودی درباره سکس، چرا ما از نقش یهودیان در صنعت هرزه نگاری خجلت زده و شرمسار هستیم؟ ممکن است ما آن را دوست نداشته باشیم، ولی نقش یهودیان در این حوزه مهم و چشمگیر بوده است و هنگام آن فرارسیده است که درباره آن به طور جدی بیندیشیم و بنویسیم.
مطلب بالا که قدری خلاصه شده است از ماهنامه سیاحت غرب، شماره ??، فروردین ????نقل شد.از موعود:http://mouood.org/content/view/4946/3/

نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/16ساعت  2:13 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

اسلام‌ستیزی در هالیوود از «ایندیانا جونز» تا «علاءالدین»
فیلم بابلفیلم «بابل» دیگر فیلم ضداسلامی سینمای امسال آمریکا، داستان‌ توریستی آمریکایی (کیت بلانشت) است که به خاطر شیطنت دو کودک مسلمان و بازیگوش و بازی آنها با اسلحه زخمی شده و مجبور می‌شود تا یک نصفه روز را در یک دهکده دور افتاده مسلمان نشین به همراه همسرش (برد پیت)، در اوضاعی بسیار ملالت‌بار و بدون دسترسی به هر گونه ابزار درمانی سپری کند. هالیوود همواره در فیلم‌های خود، از «ایندیانا جونز» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» گرفته تا کارتون جذاب «علاء الدین»، سعی کرده تا با معرفی مسلمانان در چهارچوب شخصیت‌های منفی، بر تصورات منفی و سوء تفاهم‌هایی که در ارتباط با مسلمانان وجود دارد بیش از پیش دامن زند. 
 اگرچه اسلام‌ستیزی در هالیوود مسئله چندان جدیدی نیست ولی طی سال‌های اخیر بالاخص پس از حادثه 11 سپتامبر، این مسئله شدت یافته است، آنچنانکه امسال در فیلم‌های زیادی از جمله دو فیلم از نامزدهای اسکار، «بابل» و «پرواز شماره 93»، شاهد چنین تصویر منفی از مسلمانان بودیم.
در فیلم «پرواز شماره 93»، پروازی با نام «یونایتد 93»، در تاریخ 11 سپتامبر، توسط عده‌ای از جوانان مسلمان به قصد منهدم نمودن کاخ سفید دزیده می‌شود ولی با تلاش مسافران، قبل از رسیدن به مقصد، در میانه راه سقوط می‌نماید.
این فیلم با صحنه‌ای آغاز می‌شود که این جوانان با خواندن نماز و قرآن و مجهز نمودن خود به ابزاری چون خنجر و چاقو خود را برای چنین عملیات تروریستی آماده می‌کنند و در سکانس دیگری در هواپیما شاهد آن هستیم که یکی از این جوانان در بدو اقدام به هواپیماربایی، بدون هیچ اخطاری، الله اکبر گویان چاقوی خود را در پهلوی مسافری بی‌گناه فرو می‌برد. کارگردان در این فیلم سعی کرده تا مسلمانان را افرادی بسیار خشن و غیرمنطقی که براحتی برای رسیدن به هدف خود هر فرد بی‌گناهی را قربانی می‌کنند، نشان می‌دهد.  فیلم «بابل» دیگر فیلم ضداسلامی سینمای امسال آمریکا، داستان‌ توریستی آمریکایی (کیت بلانشت) است که به خاطر شیطنت دو کودک مسلمان و بازیگوش و بازی آنها با اسلحه زخمی شده و مجبور می‌شود تا یک نصفه روز را در یک دهکده دور افتاده مسلمان نشین به همراه همسرش (برد پیت)، در اوضاعی بسیار ملالت‌بار و بدون دسترسی به هر گونه ابزار درمانی سپری کند.
«یوسف» کودک 10ساله‌ای که باعث این اتقاق شده در این فیلم نه بعنوان یک کودک بازیگوش که بعنوان مسلمانی که از کودکی به شدت به اسلحه علاقمند است، معرفی می‌شود. حتی در صحنه‌ای از فیلم مخاطب، «یوسف» را در حالی مشاهده می‌کند که مخفیانه به بدن عریان خواهر خود می‌نگرد و از این کار بسیار لذت می‌برد.
«آرزو مرالی»، یکی از نویسندگان گزارش «نقش بحران‌زای فیلم‌های غربی در ترویج تصویری منفی از مسلمانان» که اخیرا در چند مجله و روزنامه عربی و حتی اروپایی به چاپ رسیده است، می‌نویسد: در اینگونه فیلم‌ها چیزی به اسم یک شخصیت خوب مسلمان وجود ندارد. «مرالی» در مصاحبه‌ای با خبرگزاری رویترز‌ گفت: سینما چه در هالیوود و چه در انگلستان، همواره در جهت ارائه چهره‌ای پلید و شیطانی از مسلمانان گام برداشته‌ است. این رسانه‌ها، مسلمانان را افرادی وحشی و عقب‌مانده معرفی می‌کنند و همواره برخی احساسات نژادپرستانه و تعصب‌آمیز را ترویج می‌کنند که این مسئله پس از حادثه 11 سپتامبر شدت یافته است.
مرالی در گزارش خود آورده است: همواره در فیلم‌های غربی و هالیوود همواره شاهد ستیزه با مسلمانان هستیم، بعنوان مثال در فیلم «ایندیانا جونز» با بازی «هریسون فورد» محصول سال 1981 این مسئله کاملا واضح به مخاطب القاء می‌شود، آنچنانکه در یکی از صحنه‌ها، زنی محجبه را می‌بینم که با عجله از میان بازار می‌گذرد و در این حین آهنگ مشهور مارگیری به گوش می‌رسد.
مرالی در گزارش «نقش بحران‌زای فیلم‌های غربی در ترویج تصویری منفی از مسلمانان» می‌نویسد: فیلم «محاصره» با بازی «بروس ویلس» و «دنزل واشنگتن»، محصول سال 1998، یکی از مهمترین‌های این مجموعه از فیلم‌هاست که در آن مسلمانان/عرب‌ها/ فلسطینیان افردی بسیار خشن و وحشی معرفی می‌شوند که برای رسیدن به مقصود خود حتی برای جان خود ارزش قائل نیستند.  البته اینگونه تصورات جهت‌گیری شده که به مخاطب القاء می‌شود، تنها به فیلم‌ها محدود نشده، بلکه در انیمیشن‌های جذاب و مشهوری چون «علاءالدین» محصول کمپانی بزرگ و صهیونیستی «والت دیزنی» به چشم می‌خورد. در این کارتون زادگاه «علاءالدین»، بعنوان فردی عرب، یک کشور کاملا بی‌فرهنگ و عاری از هرگونه تمدن به تصویر کشیده می‌شود.
البته با استناد به این دو مطلب که «هالیوود در تسخیر یهود» است و به عبارتی دیگر «جاده صاف کن سیاست‌های کاخ سفید» است، اسلام ستیز بودن این صنعت بزرگ آمریکایی چندان تعجب‌برانگیز نخواهد بود. البته مقاله به چاپ رسیده در پایگاه «یهودشناسی» نیز خود مؤید این مطلب است که گرداندگان اصلی هالیوود در واقع همان یهودیان (صهیونیست‌ها) هستند.  در این مقاله آمده است، بیش از 1500 یهودی (اعم از بازیگر، کارگران، تهیه‌کننده و…) در هالیوود مشغول بکارند که در این میان تعداد بسیاری از مشاهیر سینما هستند و با این حال بسیارند یهودیان گمنامی که در هالیوود مشغول به کارند.
این پایگاه اطلاع رسانی در ادامه این مقاله، به نام برخی از این افراد اشاره می‌نماید: از میان تهیه‌کنندگان یهودی هالیوود: «آدولف زوکر»، «ساموئل زنتسر»، «جوئل سیلور» و «رابرت مردوخ» از شهرت بیشتری برخوردارند، در فهرست کارگردانان یهودی با اسامی مشهورتری مواجه می‌شویم که برخی از آنها تهیه کننده آثار خود نیز محسوب می‌شوند؛ «اریک فون اشتروهایم»،«اشترنبرگ»، «ارنست لوبیچ»، «استنلی کوبریک»، «ماکس افولس»، «دیوید کروننبرگ»،، «رومن پولانسکی»، «استیون اسپیلبرگ»، «وودی آلن»، «سیدنی پولاک»، «ژان لوک گدارد»، «مل بروکس»، «پیتر باگرانوویچ»، «ساموئل گلدوین»،«مایک نیکولز»، «تیم برتون» و «تونی راندال» از آن جمله‌اند.
در ادامه این مقاله نام بازیگران مشهوری چون «جری لوئیس»، «هریسون فورد»، «مایکل داگلاس»، «داستین هافمن»، «رابرت ردفورد»،« پل نیومن»، «مارتین شین»، «الیزابت تیلور»، «مریلین مونرو»، «آدری هیپورن» و «سارا بولاک» نیز در فهرست بازیگران یهودی هالیوود آورده شده است. گذشته از همه این‌ها، هالیوود همواره سعی کرده تا همواره هم‌سو با سیاست‌های دولت آمریکا گام بردارد، آنچنانکه در جلسه اخیر ماموران سازمان اف‌بی‌ای با نویسندگان و صاحبان کمپانی‌های بزرگ فیلمسازی هالیوود، این سازمان از هالیوود خواست تا در فیلم‌های خود بیش از پیش، تلاش‌های این نهاد دولتی برای ریشه‌کن نمودن تروریست را به تصویر بکشد. در این جلسه حتی از «حزب‌الله» بعنوان یک تشکیلات تروریستی وابسته به شیعیان و «القاعده» بعنوان گروه تروریستی سنی‌ها اشاره شده است.
 خبرگزاری فارس  با نقل موعود: http://mouood.org/content/view/4579/3/

نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/16ساعت  2:10 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

صهیونیسم و اشاعه ابتذال
«اگر در ارتباط با دیگران دست روی حساسترین عصب ذهن انسان بگذاریم خیلی زود به پیروزی خواهیم رسید. این اعصاب حساس ذهن آدمی عبارتند از زراندوزی، مال پرستی و تنوع طلبی در ارضای نیازهای مادی که هر یک از این خواسته ها به تنهایی می تواند آدمی را تسلیم ما بکند.»
صهیونیسم جهانی که سیطره آشکار و پنهان جهانی را در سر می پروراند، می کوشد با انواع و اقسام ابزارهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی به اهداف جهانی خود نائل شود. در این میان آنچه برای صهیونیسم اهمیت دارد، رسیدن به هدف با هر ابزار و ترفندی است و از آن جا که میداند، بدون تغییر ذائقه فرهنگی و باور معنویِ جوامع دیگر نمی تواند به هدف خود برسد، می کوشد با تغییر باورها و ارزشها و تخریب اعتقادات ملتها این مهم را تحقق بخشد . از این رو با ساختن مکاتب ساختگی و اصالت دادن به ارزشهای مادی و باورهای صرفاً این جهانی، جهانی بینی هایی از قبیل اومانیسم، سکولاریسم، و ماتریالیسم را ترویج کند. ترویج اباحه گری،ترویج و اشاعه ارزش‌های مبتذل مانند پول‌پرستی، تجمل‌گرایی، حرص و طمع، دنیا طلبی افراطی و تضعیف شاخص‌های پایداری فرهنگ ملل و کم رنگ ساختن ارزش‌های دینی و ملی و تحریف اصالت‌ها، از مهمترین اقدامات صهیونیسم بین الملل برای تخریب هویت ملت ها برای نفوذ در جوامع دیگر است.
در پروتکل اول صهیون آمده است که «اگر در ارتباط با دیگران دست روی حساسترین عصب ذهن انسان بگذاریم خیلی زود به پیروزی خواهیم رسید. این اعصاب حساس ذهن آدمی عبارتند از زراندوزی، مال پرستی و تنوع طلبی در ارضای نیازهای مادی که هر یک از این خواسته ها به تنهایی می تواند آدمی را تسلیم ما بکند.»
در بخشی دیگر از این پروتکل آمده است که «تا زمانی که یهود مانع رسیدن به اهداف مان باشند باید فساد، خیانت، و رشوه خواری را بین آنها رواج دهیم. اگر چپاول اموال مردم به تسلیم آنها در برابر حکومت ما منجر شود، نباید تردیدی به خود راه دهیم.»
در مورد اهداف صهیونیسم در ترویج اصول غیر اخلاقی و تخریب ملتها باید گفت، آنها مردم جهان را نسبت به آینده خود و نسبت به سرنوشت خودشان و نسبت به حوادث و رویدادهایی که پیرامونشان می گذرد بی تفاوت می کنند، و برای رسیدن به این مقصود از هر ابزاری استفاده می کنند. ومتاسفأنه فساد و فحشا و سکس و عریانی و مسایل از این دست را میان جوامع غیر یهودی به ویژه جوامع اسلامی ترویج میدهند. اکثر مراکز خوشگذرانی مانند کاباره ها و قمارخانه ها و مراکز فحشا را صهیونیست در جهان اداره میکند. برخی از اهداف صهیونیست را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- بیشترین تعداد ممکن از غیر یهودیان را فاسد کنند و آنها را از فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی دور کنند و نیرو و توانایی آنها را تحلیل برند و عملا در عرصه های لهو و لعب و فساد و فحشا آنها را سرگرم کنند.
2- برخی از افراد که به این مراکز رفت و آمد میکنند جزو مقامات بلند پایه کشورها هستند، در جهت رسیدن به منافع صهیونیسم بین الملل آنها را شکار کرده و استفاده کنند.
3- آنها با ترویج فساد و فحشا از طریق برگزاری مراسم ملکه زیبایی، شوهای رقص، برنامه های ورزشی مبتذل و .... اندیشه خوب زیستن و مبارزه با تهاجم و تهدیدهای بیگانه را از افراد میگیرند و نیز سعی می کنند این نوع تفکر را به ویژه به درون خانواده ها کشانده و به یکی دیگر از اهداف شوم خود یعنی سست کردن بنیان خانواده نائل آیند.
در این مجال قصد بررسی اجمالی رد پای صهیونیسم در سینما، موسیقی، سیاست، فرهنگ و... را داریم. در ابتدا باید عرض کنم که برخی از مطالب عنوان شده از طرف اساتید را سالها قبل در تحقیقی تحت عنوان « رد پای شیطان در سینمای هالیود» به صورت گفتگو و مصاحبه و یا شرکت در کلاسهای نقد فیلم و صیهونیسم شناسی و غرب شناسی اساتید ذکر کرده ام.
قصد نگارنده نگاهی اجمالی و کوتاه به فعالیت‌های صیهونیسم و امپریالیسم جهانی است. اهدافی با ابزاری چون سینما، موسیقی، تأتر، کتاب، و.... در تمام جهان سیطره یافته است. اهدافی شیطانی !! تغییر ارزشها و هنجارهای جوامع با رویکرد اصالت انسانی نه خدایی! اصالت لذت ! اصالت با شیطان است نه با خدا!... در نهایت تغییر خدای قابل پرستش از خدای واحد یکتا به شیطان رانده شده ، که هر لحظه از غفلت انسان استفاده می کند و او را از پرستش و عبادت "الله" منع می کند.
موسیقی یکی از این ابزارهای قوی است که متاسفانه در جامعه ما و خصوصا در بین جوانان، رایج شده است. موسیقی غرب فقط یک آهنگ و یک متن نیست. که موسیقیِ بی هویت ساختن است. موسیقیِ ضد ارزشهاست. لذا در این مجال اندک فقط به نگاهی اجمالی به هر یک از این ابزارها، و رابطه شان با صهیونیست و امپریالیسم جهانی می پردازیم.
موسیقی
عصر حاضر عصر موسیقی های جهانی شده است و این یکی از ابزارهای فرهنگی امپریالیسم می باشد. " تمایل عامه مردم در خریدن و گوش دادن به آلبومهای موسیقی های جهانی شده، به جای خریدن محصولات هنرمندان داخلی، ناشی از ایدوئولوژی حاکم بر امپریالیسم فرهنگی در جهان می باشد که بر اساس آن انتقال برخی تولیدات و مدها و سبک ها از کشورهای سلطه گر به کشورهای مصرف کننده منجر به ترویج الگوهای ویژه ای از تقاضا و مصرف می گردد که ارزشهای کشورهای سلطه گر راتأیید واستحکام می بخشد. در این شیوه توسط فرهنگ خارجی، فرهنگ محلی کشورهای محلی درحال توسعه و زیر سلطه؛ به درجاتی متفاوت مورد هجوم قرار میگیرد و به مبارزه طلبیده می شود و غالباٌ این فرهنگ جایگزین فرهنگ محلی کشورهای در حال توسعه می گردد.[1]
به آن دسته از سبکهای موسیقی که در اکثر جوامع کشورهای جهان رواج می یابد و مورد استقبال عامه مردم جهان قرار می گیرد سبکهای جهانی شده می گویند. رپ، متال، راک، ... از این دسته اند. منشأ پیدایش اکثر این موسیقی های جهانی شده کشورهای سلطه گر می باشد. غالباً این سبک از موسیقی ها در اعتراض به وضع نابسامان حاکم بر کشورهای سلطه گر شکل گرفته اند، اما در نهایت دست های قدرت و سلطه با کنترل و اجیر نمودن ستاره های این سبک ها، این موسیقی ها را به ابزاری برای اهداف سلطه جویانه خود تبدیل کردند. و در لوای اداب حاکم بر هر یک از این موسیقی ها، آداب و عقاید و فرهنگ خود را در بسیاری از کشورهای جهان رواج میدهند .
موسیقی های راک، هوی متال، و... به گردانندگی صهیونیسم بین الملل و برای تخریب ملتها انجام میشود. هیچ امر مقدسی در این موسیقی ها محترم شمرده نمیشود. مثلا در آهنگ "سوگند" خواننده راک می خواند:« ما با تمام ارواح شریر تسخیر شدیم. ای خدا ما مرگ تو را می خواهیم و در دست راست شیطان می نشینیم..." در کتاب شیطان پرستها نیز آمده است : زندگی یعنی شهوت از زندگی لذت ببر.شیطان خدای توست. ما حیوانات هم جنس خواریم. من نجات دهنده خودم هستم مفهوم زندگی در لذت است. آزادی جنسی درست، مهم و از ارکان مذهب شیطانی ماست.»
آقای دکتر صفا تاج در مورد موسیقی جاز و تأثیرات آن این گونه می گوید: « موسیقی جاز و بی ریشه ای که برخی از کارشناسان آن را برگفته از موسیقی "ییریش" یهیودیان می دانند در تمامی زوایای جامعه امریکا رخنه کرده و روان جوانان غربی را به تسخیر خود در آورده است . اگر از امریکا سری به اروپا بزنیم باز شاهد چنین رویکردی هستیم و حتی درمیان جوامع اسلامی به ویژه کشورهای عربی و گروه های موسیقیِ " جاز و راک" که زمانی با چند ستاره یهود" نظیر "الویس پریسلی" و "دینگو استار" به دنیای غرب معرفی شدند.
هم اکنون با گذشت چندین دهه به یک شهرت و اعتباری دست پیدا کرده اند که در میان نسل جوان غربی و به ویژه امریکا، فردی مانند مایکل جکسون یهودی را از تمام متدینین کلیسا برتر میدانند. در دهه های گذشته به ویژه از دهه 60 میلادی به این سو ما شاهد شکل گیری گروه های مختلف موسیقی بوده ایم که عمدتاً کارشان ترویج فحشا و فساد و ابتذال و عریانی بوده که این کارها روح موسیقیِ "بیتِل " ها است.[2] »
امروزه شاهد گروه های موسیقی شیطان پرست هستیم که عملاً در غرب به ویژه امریکا بیرق، علم و پرچم جنگ با خدا را برافراشته اند.» موسیقی های شیطانی یکی از ابداعات صهیونیست برای ترویج فساد و خشونت است با چنان قدرتی کار خود را انجام می دهد که قادرند با اعمالی خارق العاده و جادویی مردم را به صدمه به خود و حتی خودکشی وا دارند. لذا مرگ های زودهنگام، خودکشی، قتل و مواد مخدر و تجاوز فرجام موسیقی های شیطانیِ راک و هوی متال است.
در موسیقی راک زخمی کردن امری رایج است. با بررسی روزنامه ها و دیگر رسانه های همگانی می توان نمونه های خود کشی فزاینده شنوندگان و بینندگان این کنسرت ها را مشاهده کرد. به طور مثال میانگین خودکشی و یا صدمه زدن شدید به خود در برنامه یکی از گروه های شیطانی به نام "پینگ فلوید" به 15 تا 20 نفر بعد از هر کنسرت می رسد. اعمال دیوانه وار و خشونت آمیز خود زنی در میان هوادارن و مروجان موسیقی های شیطانی امری رایج است. پس از شنیدن صدای گوشخراش هوی متال، جوانی مادر خود را می کُشد و بعد خودزنی می کند. بر پایه آماری که در غرب منتشر شده از هر 7 نفر جوانی که به موسیقیِ راک گوش می کند، یک نفر خودکشی می کند. در موسیقی راک تشویق به مواد مخدر و الکل و... دیگر امری رایج است و عادی.
" ما هر کاری می کنیم ، هر چند زشت و بد باشد" و یکی دیگر از ستارگان راک میگوید: " راک خود مواد مخدر را می آفریند." شیطان پرستها به اخلاقیات بی اهمیتند. ترکیب سکس با خشونت طلبی در موسیقی راک امری عادی است به گونه ای که به گفته محققان و روان شناسان « با 3 بار گوش دادن به "راک"، انسان به یک خشونت طلب تمام عیار تبدیل میشود.»
در شکل گیری فساد و ترویج خشونت و فساد ، نقش صهیونیسم در آن به خوبی روشن می گردد. دکتر مجید شاه حسنی در این رابطه می گوید:« به تدریج شاهد شکل گیری نوعی خاص از موسیقی در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم به نام راک اند رل( ROK&ROL) هستیم که موسیقی تند و بی هویتی است که از موسیقی جاز سیاهپوستان، مولفه هایی کاملا جدا دارد. هدفی که راک اند رل دارد جذب جوانان است، اما برای کدام مقصود؟!»
R&R یک موسیقی نبود، یک فرهنگ بود و یا شاید در یک بیان اغراق آمیز، یک جهان بینی بود که کسی که این جنس موسیقی را دنبال و گوش می کند و با آن مترنم می شود، عالم را به شیوه خاصی می بیند و این بینش نوعی نگاه "اصالت لذت" و "دم غنیمتی" و اعتراض خاص سیاسی به سیاستهای روز غرب که در نهایت به وسیله یک تفکر خاص، مصادره شد. نمی توان گفت که موج هایی مثل "بیتیلیسم" و "هیپی" و موج های فرهنگی ای که در دهه 60و70 در عرصه عالم به راه افتاد صرفاً از جریان های یهودی تأثیر پذیرفتند نه؛ بیشتر به موسیقی ای می پردازیم که ریشه آن موسیقی، از ریشه موسیقی یهودی است. بعد از این موج جهانی شدن فرهنگِ R&R ما شاهد پدیده ستاره سازی هستیم. ستاره سازی یهودی ها پیش از این در هالیود آغاز شده بود اما در عرصه موسیقی به صورت بارز در شخصیتی به نام "الویس پریسلی" اتفاق افتاد، یک ابر ستاره R&R در دهه 60 امریکا، که به یک "بُت" تمام عیارجوانان امریکایی تبدیل شد.
وی بعدها به سرعت در سینمای هالیود شناخته شد و نوعی خاص از جهان بینی را به بیننده منتقل می کرد. جهان بینی اصالت لذت و دم غنیمتی و فرهنگ خاص اختلاط با جنس مخالف و نوعی حالت سرگردانی و آوارگی و رهایی و بی تعلُّقی. و جوانان امریکایی به الویس پریسلی تأسی کرده و شیوه زندگی وی را انتخاب کردند.بعد ها گروه "بیتل" ها در انگلستان شکل گرفت که برخی شخصیتهای یهود بودند. مثل "رینگو استار".به هر حال آنچه که اتفاق افتاد در موسیقی های عظیم غربی، رد پای یهودیان به صورت جدی پیداست. واز این طریق هم موج دیگری از تبلیغ را در عالم شکل می دهند.
منبع: نشریه علوم حدیث با نقل از سایت موعود: http://mouood.org/content/view/6356/3/

نوشته شده در  پنج شنبه 86/12/16ساعت  2:3 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]