نقدی است بر سه گانه FINAL DESTINATION
داستان این سه گانه هرچند از لحاظ قصه و شخصیتها اصلا به هم ربط ندارند اما ساختار و شکل و کلیت سه فیلم به یک صورت بوده : فرار از مرگ/ در هر سه داستان انسانهای قصه با آینده بینی یکی از نزدیکان از چنگال مرگ گروهی فرار می کنند.
و در قصه اول یک گروه دبیرستانی جهت شرکت در ارد و سوار یک بویینگ پهن پیکر شده که در لحظه آخر با اینده بینی قهرمان داستان چند نفر انها بر اثر جنجالی که او در هواپیمای آماده پرواز بوجود می آورد از هواپیما اخراج می شوند که همین اخراج باعث زنده ماندنشان می گردد!
در ادامه داستان فرشته مرگ که این افراد را که از چنگش فرار کرده اند یکی یکی سراغشان می رود و آنها را به شکلی کاملا وحشیانه و دلخراش از صفحه گیتی پاک می کند ......درداستان دوم چندین راننده وسرنشینانشان که دریک بزرگراه در حرکتند باز یا آینده بینی یکی از رانندگان از داس بلند فرشته مرگ فرار می کنند ولی باز شکار کینه توزانه فرشته مرگ آغاز می گردد.... در داستان سوم آینده بینی در یک ترن شهر بازی صورت می گیردو همان سلاخی های دوباره ....
آنچه دراین سه داستان مهم جلوه می کند در 3مورد (البته به نظر بنده)بسیار قابل توجه می کند:
1- قدرت شیطانی فرشته مرگ ، که به نظر می رسد این فرشته کاملا با شیطان یکسان تلقی شده است ، البته با توجه به دیدگاه انسان محورانه انسان غربی که با مرگ همه چیز تمام می شود کاملا این تلقی هم خوانی دارد چه اینکه قدرتی که مرگ انسان غربی را مقدر می سازد با توجه به مفهوم مرگ نزد نهلیستها دقیقا همان معنی نابودگر و اهریمن را می دهد . به عنوان فیلم یعنی FINAL DESTINATION ( با ترجمه تحت لفظی مقصد نهایی ) توجه کنید آیا نویسنده یا کارگردان چیزی جز سیاهی محتوم سرنوشت انسان را می خواهد اعلام کند ؟
3- نابودگر به راستی همانند یک گربه که با شکارش بازی می کند با افراد قربانی اش بازی می کند و هر کدامشان را که می خواهد از بین ببرد با دیگری کاری ندارد هیچ ، که اسباب فرارش را از مهکله فراهم می سازد و سپس بعد از نابودی قربانیش به سراغ همان فردی می رود که که نجاتش داده بود! و جالبتر اینکه فردی که آینده بینی بصورت ناخودآگاه توسط وی صورت می گیرد بوسیله هخمان قدرت ماورایی همیشه به صحنه قصابی می رود برای نجات قربانی ، اما هر بار دست خالی بر میگردد ، و این خود نمادی است از بازیچه بودن انسان در مقابل سرنوشت .
4- چرا ابر نیرو یا همان نابودگر به انسانهای از آینده شان خبر می دهد ؟ آیا این همان بازی دادن افراد است که برای تفریح آنها را به یک تلاش بی فرجام بکشاند ؟ یا واقعا نیروی مثبتی هم وجود دارد ؟ که به نظر بنده چیزی جز تلاش انسانها در این فیلم بار مثبت نداشت و فرار از مرگهای دسته جمعی چیزی جزء حیله و نیرنگ نابودگر برای درگیر کردن افراد در امری بیهوده جهت سرگرمیش و ارضاء غریزه توحشش توجیهی دیگر ندارد که همان تفکر باستانی یونانی خدایان مکار کوه المیوس نیست. جالبترین قسمت داستان این است که کسی که آینده بینی را انجام می دهد یک جایزه ویژه دریافت می کند و آنهم هم شانس زنده ماندن را!
5- این سه گانه بدون شک انتقامی است که از پرورگار گرفته می شود ؛ بخاطر اینکه برگشت به دین در غرب قدرت زیادی پیدا کرده و حافظان تفکر مارکس و نیچه این امر را اصلا بر نمی تابند ، حال بر نتابیدن قدرت لخت و عریانی مثل آنچه در ترکیه می گذرد باشد و یا ارباب رسانه و چک چک قطرات سیاه روغن سوخته هالیود بر کاسه زلال باورهای بی آلایش انسان.
تذکر:صداو سیمای جمهوری اسلامی چرا قسمت دوم را بخاطر فصلهای سلاخی اتوبان در برنامه "سینمای دیگر "که اختصاص به جلوه های ویژه دراد پخش می کند؟ چرا داستان سوم را تمام و کمال پخش می کند؟
آیا یک انسان دین دار متعهد و متخصص در امر فیلم شناسی هالیود در این سازمان حضور ندارد؟ منبع: http://mh3.blogfa.com/post-91.aspx
خاندان یهودی لوی(لاوی)، پایه گذاران و مروجین شیطان پرستی
شیطان پرستی (ساتانیسم/Satanism ) یکی از این نحلههای مجعولی است که در دو دهه اخیر، حاکم بر بسیاری از آثار هالیوود بوده است و یهود دنیاپرست هم با پشتیبانی مادی و فکری سعی در ترویج این خرافه عصر پساصنعت داشته است. کمپانیهای یهودی و صهیونیست، امروز هم سردمدار جریان انحرافی معنویت گرا در هالیوود شدهاند و معناگرایی را بعضاً به پرستش نیروی متافیزیکی شروری فروکاهیدهاند. به دلیلِ تازگی این مکتب مجعول، خصوصاً در جامعه ما و سایر کشورهای اسلامی، لازم است که تبیین دقیقتری در مورد این اسطوره صهیونیستی داشته باشیم.
همانطور که گفته شد در میان اقوام باستانی و ادیان تحریف شده، بزرگ نمایی قدرت شیطان وجود داشته است؛ ولی آنچه به نام «شیطان پرستی» امروزه عدهای غافل و فریب خورده را به دور خود جمع کرده است، دست پختِ یکی ازخاندانهای سابقه دار یهودی میباشد. «خاندان لاوی» (لِوی) که برخی از آنها با همین نام خانوادگی و برخی با شهرت «کوهن یا کاهن» و اسامی شبیه به اینها، از قرن سیزدهم میلادی تاکنون، هشت سده است که تاریخ مدون و انسجام خانوادگی کم نظیری دارند.[1] «تودروس ابولافی» رئیس و حاخام کاستیل ولیون (اسپانیای قرن13م.) بود که یهودیان وی را از نوادگان خاندان سلطنتی یهود میدانستند. این خاندان نقش بسیار مهمی در تجهیز سپاهیان صلیبی علیه مسلمانان در شمال اندلس داشتند و از همان سده سیزدهم با فرقه شهسواران معبد[2] رابطه نزدیکی داشتند. این فرقه غارتگرانی بودند که حاصل پیوند شوم شهسواران (شوالیههای) مسیحی و زرسالاران یهودی بودند و عملیات خویش را در هالهای از سِرّ میپوشاندند و خود را «عارفان راز دان الهی» مینمایاندند. اینان از ابتدا متأثر از کابالیستهای یهودی بودند و از ابتدا با سازمان پنهان و قدرت طلب فراماسونری تعامل گستردهای داشتند و «لُژکهن اسکاتلند» را که هنوز هم شاخه اصلی ماسونی به شمار میرود، در سیطره خود گرفتند.[3]
خاندان لوی پایهگذار مکتب رازآمیز کابالا(قبالا) هم بودند که این مکتب، عرفانی ناقص و متاثر از میترائیسم (خورشید پرستی) و بت پرستی مصر باستان و خدایان روم و یونان باستان بود. البته در کابالیسم از مفاهیم عرفان اسلامی هم استفادههای ناقصی شده است.[4] کابالا تداوم زمینی همان پادشاهی داوودی در ملکوت بود، یعنی همان ایده «جهانی شدن پادشاهی داوودی یهود» که اکنون پوستهای عرفانی و رازآمیز برگرفته بود.[5]
امروزه هم شیطان پرستی با نمادهایی و تفکراتی برگرفته از میترائیسم و هلنیسم و مصر باستان، سعی در ترویج بیدینی و لاقیدی و بتپرستیِ پس از مدرنیته دارد. باز هم فردی از خاندان یهودی لوی، بنام «آنتوان لوی/ لاوی» با نوشتن «انجیل شیطانی» و برپایی «کلیسای شیطان»[6]از سال 1966م. سعی در تخریب دین مسیحیت و عرفان ناب اسلامی دارد و با ترویج این مکتب تصمیم دارد اروپا و آمریکا را هر چه بیشتر زیر سیطره الیگارشی یهودی ببرد. در این مکتب مانند کابالا، سحر، جادو، رازورزی، وثنیت و ماده گرایی همچون سم به رگهای بشر وارد میشود.[7]
پاورقی ها و منابع:
[1]. در سده سیزدهم میلادی مهمترین خاندان یهودی دربار آراگون که به قدرت و ثروت زیادی در جنگهای صلیبی رسید، خاندان لوی بود که در آراگون به نامهای ابولاوی، ابن لاوی، کاوالریا و کابالریا شناخته میشدند.
.[2] طریقت شهسواران معبد، در آغاز نام دستهای از شوالیههای فرانسوی بود که پس از اشغال بیت المقدس به دست صلیبیها در سال 1118م. در این شهر ایجاد شده و حفاظت از زائران مسیحی را بر عهده داشتند و نام خود را سربازان فقیر مسیح و معبد سلیمان گذارده بودند. به تدریج با انسجام و شهرت فراوانی به صورت مزدوران مسلحی برای پادشاهان صلیبی درآمدند و در 1291 که جنگهای صلیبی پایان یافت، به اروپا بازگشتند ولی سازمان خود را حفظ کرده و رئیسی انتخاب کردند به نام استاد اعظم و به صورت پنهانی تداوم و حیات دادند، ولی در سال 1304 فیلیپ چهارم آنان را مخل امنیت فرانسه تشخیص داد و افراد آن را به جرمهای فساد و جنایت و آشوب، دستگیر کرد و در سال 1312 پاپ آنها را منحل اعلام کرد و فیلیپ آخرین استاد اعظم ظاهری آنها ژاک دموله را در ملا عام اعدام کرد ولی آنها در مناطقی چون پراونیس فرانسه پنهان شده و در قالب فراماسونری و کابالیسم ایدههای مادی و مشرکانه و قدرت پرستانه خود را تا به امروز دنبال کردهاند. امروزه طریقت شهسواران معبد از شاخههای مهم فراماسونری است و آداب خاصی دارد و در تمام طریقههای ماسونی نام «ژاک دموله» آخرین استاد اعظم رسمی این فرقه، بسیار گرامی است و نام «فیلیپ چهارم»، قاتل «دموله» بسیار منفوراست. به عقیده بسیاری ازمورخان، جنبشی که در سال 1381م در انگلیس علیه کلیسای کاتولیک با نام «شورش روستاییان» ایجاد شد، توسط عوامل پنهان باقیمانده همین گروه بود و پنجاه سال بعد باز یک کشیش به نام«John Huss /جان هالس» در جنوب اطریش (بوهیما)، شورشی را با کمک همنیان علیه کلیسای کاتولیک آغاز کرد. هدف اینان دگرگونی فرهنگی مسیحی پایهای اروپا و جایگزینی آن با فرهنگی الحادی- کابالیستی- سکولار بود که از اصول لائیک مصر و یونان باستان پیروی میکرد. این حرکات به رنسانس و اخراج دین از صحنه زندگی مردم اروپا و تسلط اومانیسم و زرسالاری یهودی بر اروپا و آمریکا انجامید. ر.ک: زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیان و ایران، همان، ج 2، ص 27-26 و همان جلد، ص 243 به بعد، فصل دسیسههای سیاسی و فرقههای رازآمیز و همچنین ر.ک: داستان حقیقی کابالا، هارون یحیی (اندیشمند ترک تبار که سرپرست نویسندگان کتاب ارزشمند مبانی فراماسونری هم بوده است)، ترجمه باران خردمند، مجله موعود، شماره 62.
[3] .داستان حقیقی کابالا،همان منبع وهمچنین کتاب مبانی فراماسونری (فراماسونری و یهود)،همان.
[4] .همان منبع، در مورد کابالیسم و عرفانهای دوران پست مدرنیسم در ادامه همین مقاله، مطالب مفصلتری خواهیم آورد.
[5].«شخینا» در کابالیسمهای، تجلی روحانی داوود میباشد که حامل نور در دنیای ماوراء زمینی است، همانطور که خود جسم زمینی حضرت داوود نبی پس از موسای نبی(علیهم السلام) حاصل نور در دنیای زمینی بود.
[6]. Satanic Bible کتاب مقدس شیطانی است و
[7].مورخ یهودی کابالا، «تئودور ریناچ» میگوید: «کابالا سمی است که به رگهای یهودیت وارد میشود وآن را کاملاً دربرمیگیرد.» ر.ک: داستان حقیقی کابالا، همان منبع، به نقل ازاین منبع:
Mesta H.Webter,Secret societies and subresive movements,p299
نمادهای شیطان پرستان وفراماسونرهادربرنامه مثلث شیشه ای! چرا؟
با تاسف باید بگویم که تلویزیون گاهی در غربگرایی و تقلید مبتذل، از حد می گذارند و گوی سبقت را از شیطان هم می رباید! برنامه مثلث شیشه ای تقلید سطحی و صریحی از سمبل های شیطان پرستان وفراماسونرها داشته است که قطعا باید این اقدام مشکوک از جانب مسئولان امر پی گیری شود والا بیش از گذشته اطمینان مردم به صدا وسیما کم می شود و ضررش در نهایت به چشم نظام خواهد رفت و مشخص است که چه کسانی سود می کنند. باید مسئولین امنیتی و سیاسی نسبت به این مسئله واکنش جدی نشان بدهند.
اما به صورت کاملا مستند بنا به تحقیقات مفصلم درباره فیلم ها و سمبل های شیطان پرستان(که متاثر از خاندان لوی یهودیان صهیونیست هستند و از آنتوان لوی یهودی خط گرفته اند.) چندین سمبل که در این برنامه از این گروه ضد خدا و صهیونیستی دیده ام بدین قرار است:
1-مثلث که از اصلی ترین سمبل های این گروه و فراماسونری است در دکور برنامه مثلث شیشه ای دیده می شود: یکی زیر پای مجری و میهمان، یکی میز جلوی میهمان، یکی بالای سر میهمان ومجری و یکی هم آرم برنامه و اسم برنامه که در یم بدعت خطرناک از شب شیشه ای به مثلث شیشه ای تغییر نام پیدا کرد. البته در تاریخ هنر غرب مسلم است که این نماد مخصوص هنر یونان وروم است که شیطان پرستان هم به عنوان نماد خود برگزیده اند.
2-هرم نیز از اصلی ترین نمادهای شیطان پرستان و فراماسونرهاست. اما می دانیم که هرم خئوپوس که در دلار آمریکا هم به کار رفته است و همینطور ترکیب هرم خئوپوس و چشم که میز جلوی مجری که بوسیله یک شیشه از وسط دو شق شده است دقیقا یادآور همان نماد است، مهم ترین سمبل های فراماسونری است که در سمبل های شیطان پرستان هم دیده می شود. نماد ابلیسک (ستون سنگی شیطان) هم که در مصر باستان و خورشیدپرستان هلیوپولیس استفاده می شده است وبعدها سمبل شیطان پرستان شد نیز استفاده زیادی از مثلث و هرم می کند.
3-رنگ قرمز و ترکیبش با زرد از اصلی ترین سمبل های این گروه جعلی است که در دکور استفاده فراوانی از این رنگ ها و ترکیبش شده است.
4-رنگ قرمز صندلی و میز مجری و میهمان بسیار شبیه طیف قرمز مورد استفاده در سمبل ها و نمادهای شیطان پرستان می باشد. (برای اطمینان می توانید به سایت ها و وبلاگ های این گروه مراجعه کنید.)
5- آتش که از نمادهای اصلی اینهاست، با ترکیب رنگ های زرد و قرمز و سفید به وضوح پیداست.
6- ترکیب رنگ قرمز و سیاه اطراف دکور نیز کاملا شبیه فضاسازی های مراسمات و سایت های این گروه گمراه است.
***نکته بسیار مهم این است که این سمبلهاونمادها و رنگهادرکنار هم به این معنا به کار می روند ودرتحلیل نمادهاباید شرایط و زمینه ها وپیرامون نمادراهم تو جه داشته باشیم که متاسفانه جمع شدن مجموع اینها کنار هم هیچ شکی را باقی نمی گذارد.
برای من که مقالاتی درباره این گروه نوشته ام و سایر دوستان گروه مطالعاتی شهید آوینی که حدود چهار سال است که در فیلم های هالیوودی و مروج شیطان پرستی و سمبل ها و نمادهای غربی ها کار کرده ایم، این امر مسلم است و از مسئولان امر می خواهم که هر چه زودتر دکور این برنامه را عوض کنند و کارگردان و تهیه کننده این مجموعه و دکوراتور را محاکمه کنند. واقعا چرا باید پول های بیت المال خرج تبلیغ چنین گروه های کثیفی شود؟ چرا شبکه پنج صدا وسیما با نفهمی اش پیاده نظام آنتوان لوی شده است؟ چرا باید صدا وسیمای تایران به صهیونیست ها و آرمان ها و نمادهایشان سواری دهد؟ چرا تلویزیون کارهای خوب خود را به یکباره خراب می کند؟ چرا؟ منتظر جواب ها و اقدامات مسئولین هستم.
***برای مطالعه بیشتر ر.ک:
--شوالیه های معبد، مبانی نظری فراماسونری جهانی، نوشته هارون یحی، ترجمه :موعود، نشر هلال،چ اول، تهران،1386.
--زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، چاپ اول 1377،
--مبانی فراماسونری، نوشته گروه تحقیقات، ترجمه جعفر سعیدی، نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، تهران ، 1376.
--کتب اسطوره شناسی و نمادشناسی.
--قاموس کتاب مقدس(برگردان و تالیف مستر هاکس نشر اساطیر، چاپ اول،1377، تهران) ذیل کلمات شیطان و مار و اژدها و هیولا و دجال و وحش.
--دائره المعارف کتاب مقدس (ویراستار ومسئول گروه ترجمه: بهرام محمدیان، نشر سرخدار،چاپ اول،1381) ذیل کلمات شیطان و مار و اژدها هیولا و دجال و وحش.
--مقاله داستان حقیقی کابالا، هارون یحیی، ترجمه باران خردمند، مجله موعود.
--مقاله همان شیطان خودمان، تمثال های قرون وسطایی از شیطان ناتوان در سینمای نوین آمریکا،کلی جی وایمن، ترجمه:ناصر رفیع، مجله عصر آدینه، شماره اول،بهار1385، ص126.
--مقاله همان شیطان خودمان، تمثال های قرون وسطایی از شیطان ناتوان در سینمای نوین آمریکا،کلی جی وایمن، ترجمه:ناصر رفیع، مجله عصر آدینه، شماره اول،بهار1385، ص126.
--خواندن این مقاله هم جالب است: شناخت بیشتری از شیطان یهودی-مسیحی هالیوودی:
http://naghdefilm.parsiblog.com/Archive54324.htm
--------------------------------------------------------------------------------
بعدالتحریر:با توجه به استقبال خوب دوستان از این نوشتهُ مطلبی تکمیلی به نقل از بخش چهارم مقاله مفصل اسطوره های صهیونیستی در شماره 19 مجله رواق اندیشه وهنر(ماهنامه تخصصی خانه هنرو اندیشه مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیماُبهمن1386) درباره سابقه یهودی-صهیونی فرقه جعلی شیطان پرستی می آورم:
خاندان یهودی لوی(لاوی)، پایه گذاران و مروجین شیطان پرست
این مطلب را در این آدرس ببینید: http://naghdefilm.parsiblog.com/558044.htm
9. تاکید بر تئوری شر مطلق بودن هیتلر و نازیسم: در فیلم های غربی مروج دروغ های مربوط به جنگ دوم شاهدیم که فقط هیتلر را شر مطلق می دانند و بس. معلوم است که تاریخ را فاتحین می نویسند و خود را از اتهامات بری می دانند. اما ما می دانیم که هیتلر بدون کمک خاندان های زرسالار یهودی متحد آلمان و شبکه هریمن-بوش و شرکای صهیونیست آنها، نمی توانست به چنین قدرتی برسد. بعضی از تاریخ نگاران و نویسندگان مستقل جهان، تصریح و تأکید کردهاند، جنگ جهانی دوم در روز یکم سپتامبر 1939 که آلمان به لهستان حمله کرد، آغاز نشد؛ بلکه در اصل و در واقع، این جنگ پیش از این و لااقل به طور رسمی از نیمه شب پنج شنبه 31 اوت 1939 شروع شد که دستهای مرموز و پنهان با تحریک لهستانیها موجب تجاوز به شهر گلیویتز و قتل عام هزاران آلمانی شدند و آلمان را ناگزیر به عکس العمل کردند.[16] هم متحدین(آلمان و ایتالیا و ژاپن) به ناحق بودند و هم متحدین(فرانسه و امریکا و شوروی و چین و انگلیس). اینها همه در درون تمدن اومانیستی غرب بر سر قدرت بیشتر به هم افتادند و سودای سرمایه داری و قدرت بیشتر داشتند و آینده هم اثبات کرد که متفقین کمتر از متحدین وحشی نبودند. این فیلم، جنایات هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیسم او را خوب به تصویر کشید، ولی در رساندن شرارت متحدین کوتاهی کرد. گر چه باید انصاف را رعایت کرد و تصویر بدی که از انگلیسی ها در فیلم نشان داد را قدر دانست. به علاوه نکته مثبتی که فیلم هم اشاره ای به آن دارد در دیالوگی که توسط دانشجویی بیان شد که بعدها افسر ارتش آلمان شد و در دل خود هیتلر و سیایت هایش را قبول نداشت، این است که اساسا یکی اتز دلایل تنفر شدید اروپاییان و خصوصا المانی ها از یهودیان رباخواران و بانکداران یهودی دنیاطلب بودند که باعث خرابی وضع اقتصاد آلمان شده بودند.[17] مناسب بود که در این سریال به حضور حدود 150000(صدو پنجاه هزار) یهودی تا عالی ترین مدارج نظامی در ارتش هیتلر نیز، اشاره شود؛ افسران عالی رتبه یهودی چون «فیلدمارشال ارهارد میخ» جانشین نیروی هوایی آلمان و «فیلد مارشال هرمن گورینگ» و «کلنل والتر هالیندر» و «امیل موریس» از دوستان نزدیک و جانشین هیتلر و شخص دوم اس.اس و «ورنر گولدبرگ» که در زمان جنگ، عکس او به عنوان یک سرباز شجاع و وفادار به نازیسم، در سطح گسترده ای منتشر شد! و «ژنرال ژوهانس زوکرتورت» و... .[18] ای کاش هزینه زیادی که صرف ساخت این سریال شد، بهتر مصرف می شد و با مشاوره بیشترد با اندیشمندان مطلع، حاصل بهتری در رسوایی صهیونیسم فریب کار داشت.
10. ابهام یا جانبداری از هولوکاست: این اثر، از کنار موضوع پراهمیت هولوکاست، رندانه و مبهم گذر کرد؛ موضوعی که تم یا سوزه اصلی بسیاری از آثار غربی درباره جنگ دوم می باشد. در واقع صهیونیست ها، با طرح اینکه شش میلیون یهودی در این جنگ، در اتاق های گاز و کوره های آدم سوزی و تیرباران های دسته جمعی کشته شده اند، به غصب فلسطین در سال های آتی نبرد، مشروعیت دادند و اینچنین مطرح کردند که باید برای قوم مظلوم یهود موطنی با حکومتی یهودی به پا داشت تا دیگر کسی جرات نکند که آنها را چنین نسل کشی کند. مظلومیت و آوارگی جهانی یهودیان و برنامه هیتلر برای کشتار برنامه ریزی شده یهودیان و نسل کشی و رنج های شدید یهود و لزوم تشکیل حکومت اسرائیل در سرزمین مقدس! مهم ترین عناصر تشکیل دهنده افسانه هولوکاست می باشند. افسانه ای که در آثار اندیشمندانی چون «پروفسور رابرت فوریسون» و «دکتر فردریک توبن» و «پروفسور دیوید ایروینگ» و «ارنست زوندل» و «مارک وبر» و «پل رازینیه» و «آرنو مابر» و «احمد رامی» و «مهندس فرد لوختر» و «گرمار رودلف» و «دکتر بروزات» و «دیوید هوگان» و صدها دانشمند و تاریخ نگار تجدید نظر طلب[19] دیگر از کشورهای مختلف، نقد وبررسی شده است. بسیاری از این اندیشمندان خصوصا رابرت فوریسون در کتاب ارزشمند «اتاق های گاز در جنگ جهانی دوم، واقعیت یا افسانه؟»[20] وجود هر گونه برنامه قبلی هیتلر برای نسل کشی و کشتار از پیش برنامه ریزی شده یهودیان توسط نازیها را با ادله و اسناد مختلف تاریخی و شیمیایی و فیزیکی منکر می شوند.[21] اما این سریال اصلا هولوکاست را رد نمی کند و فقط یکی از مقصران یهودکشی آلمان ها را، صهیونیست ها می داند. در قسمت های متعددی به وضوح به کشتار یهودیان توسط هیتلر، اشاره دارد. البته مسئله هولوکاست شش میلیونی را هم تایید مستقیم نمی کند. به هر حال حق این بود که آثار ارزشمند رابرت فوریسون و دیدوید ایروینگ و سایر منکرین هولوکاست هم مورد توجه قرار می گرفت و در شرایطی که رئیس جمهور محترم نیز، درباره هولوکاست موضع گیری داشته اند، فیلم موضع شفاف تری داشته باشد و این توهم برای برخی در داخل و خارج پیش نیاید که این فیلم علیه مواضع به حق دولت جمهوری اسلامی است. مناسب بود که این اثر، تفاوت دیدگاه خود با آثار صهیونیستی چون «فهرست شیندلر» و «پیانیست» و «شب و مه» و «زندگی زیباست» و «قیام شیطان هیتلر» و... را به بیان صریح تری داشته باشد.
آذرماه 1386، خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما-قم
[[16] . مقدمه محمد تقی تقی پور بر کتابـ «اتاقهاى گاز در جنگ جهانى دوم؛ واقعیت یا افسانه؟» نوشته پرفسور رابرت فوریسون، موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران، 1381، چاپ اول.
[17]. مقاله واقعیت یهودستیزی، علیرضا سلطانشاهی در کتاب پژوهه صهیونیت، کتاب دوم، به کوشش محمداحمدی، مرکز مطالعات فلسطین، تهران،1381 ، چاپ اول،
[18] . مقاله بخت النصر قرن بیستم(نگاهی به زندگی و زمانه آدولف هیتلر و سیاست های آلمان نازی در قبال یهودیان)، غلامرضا رفعت نژاد، فصلنامه مطالعات تاریخی، ویژه نامه هولوکاست، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، سال سومف شماره 14، پائیز 1385.
[19] . برای مطالعه در مورد لیست اندیشمندانی که به این نام معروف شده اند مراجعه کنید به: http://www.zundelsite.org/english/debate/victims/index.html
[20]. اتاقهاى گاز در جنگ جهانى دوم واقعیت یا افسانه؟، رابرت فوریسون، موسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، تهران، 1381، چاپ اول.
[21] . برای مطالعه بیشتر نک: پس پرده هولوکاست، محمد تقی تقی پور، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران، بهار 1385، چاپ اول و همچنین: جایگاه هولوکاست در پروژه صهیونیسم(اسطوره یا واقعیت)، سید محمد تراهی، نشر مرکر اسناد انقلاب اسلامی، تهران، زمستان 1384، چاپ اول و همچنین: سایت تجدیدنظرطلبان تاریخی: www.IHR.org . www.Revisionist.com
این مطلب در شماره بیستم مجله وزین رواق اندیشه و هنر، خانه هنر مرکز پژوهش های اسلامی صداو سیما که در قم فعال است، به چاپ رسیده است. سایر مطالب این نشریه هم خواندنی هستند...
5. مشروعیت بخشی به خودکشی: در اواخر قسمت بیست و چهارم، در دادگاه، هنگامی که با شهادت صفدری (سرایدار)، انگشت اتهام به سوی سرگرد فتاحی نشانه می رود و پرده از علاقه قاتل(زینت الملوک) نسبت به او بر می دارد و چنین به فتاحی اتهام می زنند که زینت الملوک برای رسیدن به عشقش همسر سابقش را کشته است؛ زینت الملوک برای نجات فتاحی از اتهام وارده، دست به خود کشی می زند. حال با توجه به نامه زینت الملوک خطاب به سرگرد فتاحی و حس هم ذات پنداری که از موسیقی و فیلم برداری عالی این قبیل سکانس ها نشأت می گیرد و واکنش شخصیت ها نسبت به او، این حرکت بصورتی مدح شده در داستان جلوه گر می شود. می دانیم که یکی از راه های افشای شخصیت در داستان فیلم، در کنار کنش و عدم کنش و دیالوگ ها، واکنش مخاطبان به عمل شخصیت است. در این قسمت بلاشک، مخاطب نسبت به علاقه زینت الملوک و خودکشی او به خاطر عشق چندین ساله اش با عمل خودکشی او برخورد مثبتی دارد. باز این اشکال هم بر می گردد به نگاه ناقص به مبحث عشق فرادینی و فرا شریعت که به خاطر عشق، همه چیز حتی خودکشی مجاز می شود.
6. استفاده از ترانه تک خوان زن در یک سکانس عشقی دیگر: هنگامی که سخن از عشق بین سعیده و تقی در غیاب احتشام به میان می آید، برای نشان دادن روابط عاطفی و زیبا کردن فضا از ترانه ای با صدای زن(؟!) استفاده می شود که شکی در حرمت آن نیست.
7. عشق فرادینی و فراشریعت، تداوم عرفان های سکولار و ادیان جدید: با توجه به ارجاعاتی که در بالا گذشت، عشقی که کارگردان به تصویر می کشد، عشقی فراتر از شریعت و ایمان است. به همین خاطر است که در جای جای فیلم، هنگامی که تناقض بین این دو موضوع پیش می آید، کفه عشق بر طرف مقابل اعم از شریعت و عقل می چربد. همچنین طبق تعریف شخصیتی که فیلم، از حبیب و خانواده اش نشان می دهد، مخاطب تصویر یک خانواده متدین و مذهبی را می بیند، ولی هنگامی که همین شخصیت ها وارد محیط عشق می شوند، دیگر آن تدین به احکام و شریعت را به دست فراموشی می سپارند. به طور کلی مبحث عشق خیلی پررنگ تر و اثر گذارتر از فاکتور دین و مذهب است و به همین خاطر است که در سرتاسر فیلم، عشق اولویت دارد و البته این اولویت عشق در سریال، تا جائی پیش می رود که تقریباً دین به حاشیه رانده می شود. در این فیلم متاسفانه اثر آنچنانی از گزاره های اسلامی، حتی به اندازه گزاره هائی که از یهودیت نشان می دهد نیست، صحنه های زیادی که مادر سارا در حال قرائت تورات به ارامش می رسد و در پیشگاه یهوه خدای یهود به عبادت می پردازد، مخاطب را به حقانیت حتمی یهودیت فعلی رهنمون می کند؛ در حالی که می دانیم ریشه بسیاری از ماده گروی ها و نژادپرستی های صهیونیست ها در همین کتاب محرف وجود دارد. حق بود که بر عنصر حقانیت اسلام و تعبد خانواده مذهبی حبیب، نه بصورت لوث شده و ظاهری که عمیق و اثرگذار پرداخته شود. به وضوح در این اثر می توان تاثیرپذیری کارگردان و نویسنده فیلم را، از «عرفان های سکولار» و «ادیان جدید» که از محورهای آن عشق زمینی و نوع دوستی منهای وحی و زندگی مسالمت آمیز بدون توجه به حقانیت اسلام می باشد، مشاهده کرد. فرقه هایی که با این شعارهای فریبنده در جهان در حال ترویج هستند و در واقع مروج بی خدایی و دوری از وحی و ایمان دینی و بی بند و باری و آیین های منحرفی چون بودیسم و هندوئیسم هستند.[5]
8. بزرگ نمایی مظلومیت یهود و همذات پنداری مخاطب با یهودیت: در این اثر، اینکه خواسته اند برخی یهودیان آزاد اندیش را با سیاست های صهیونیسم مخالف نشان دهند و با سندهایی نشان دهند که صهیونیست های رذل در راه رسیدن به منافع خود حتی به یهودیان فقیر و عوام رحم نمی کنند، نکته مثبتی است، اما فیلم به نحو چشمگیری در رثای مظلومیت یهودیان نوحه سرایی کرده است. البته هیچ کس منکر رنج یهودیان در جنگ دوم نیست کما اینکه نباید و نمی توان رنج مسیحیان و مسلمانان را در این جنگ خانمان سوز، منکر شد. اگر کارگردان در کنار توجه زیاد به آوارگی و رنج وافر یهودیان، چند شخصیت مسیحی را هم به همین اندازه می پرداخت و مصائب ناشی از جنگ بر آنها و آوارگی و کشتار چند برابری مسیحیان در این جنگ را همسان و حتی بالاتر از یهودیان، نشان می داد، چنین اعتراضی به او وارد نبود؛ در حالی که می بینیم با انتخاب سارا و مادر فرتوت و رنج کشیده اش با آن صورت های معصوم و بی نوا که دل هر مخاطبی را به همذات پنداری با انان می کشاند، کفه ترازو به نفع مظلومیت افراطی یهودیان آواره از جنگ سنگینی می کند، چیزی که در بسیاری از آثار صددرصد صهیونیستی هالیوود در رثای مظلومیت یهود، بدون توجه به مظلومیت مسیحیان و مسلمانان از جنگ، شاهدیم. مثلا در بدو ورود آلمان ها به فرانسه، طوری سکانس ها و نماها با هم ترکیب شده اند که مخاطب به جای دل سوزاندن برای تمام مردم فرانسه که غالبا مسیحی هستند، برای غربت و بی کسی یهودیان دل می سوزاند و با دردهای سارای یهودی همذات پنداری شدیدی دارد. در سکانسی که افسر عالی رتبه گشتاپو به دانشگاه می رود، ترس و وحشت عجیبی در چهره سارای یهودی شاهدیم و انگار آلمان ها با سایر مردم فرانسه کاری نداشته اند! می دانیم که در جنگ دوم، آسیبی که به بیست میلیون مسیحی روسی و حدود سی میلیون مسیحی در سایر کشورهای اروپایی رسید، بسیار زیادتر از یهودیان بود و مناسب بود در این فیلم، که مدعی بی طرفی است، اشارات بیشتری به این کشتار وسیع و غیرقابل باور مسیحیان شود و از بزرگنمایی و افراط رنج یهودیان بپرهیزد. از جهت دیگر، حق بود برخی استنادات صهیونیست ها به متون یهودی چون سفر یوشع بن نون و سایر اسفار عهد عتیق نیز مورد توجه قرار گیرد و انحراف در متون مقدس یهود نیز، حتی به صورت کنایه ای و اشاره ای مورد توجه قرار گیرد تا این توهم پیش نیاید که یهودیان همگی خوبند و یهودیت امروز «حق» است و فقط عده ای از یهودیان که صهیونیست هستند، ناحقند. آیا واقعا چند درصد یهودیان امروز، غیر صهیونیست یا ضد صهیونیست هستند(امروزه اکثریت قریب به اتفاق یهودیان، معتقد به آرمانهای صهیونیستی هستند، چرا که قدرت رسانه ای و انتشاراتی گسترده صهیونیست ها و مسیحیان ایونجلیک و صهیونیست، رمق چندانی برای یهودیان مخالف صهیونیست نگذاشته است.) و آیا همینان به آرمان های نژادپرستانه تورات پای بند نیستند؟ آیا همینان شامل آیات قرآن کریم درباره هواپرستی و حرص و از شدید یهود نسبت به دنیا(آیه شریفه 96 سوره بقره[6]) نیستند؟ آیا همینان مشمول آیه 82 سوره مبارکه مائده[7] نیستند که شدید ترین دشمنان مومنین را یهودیان می داند؟ آیا همینان جزء آن دسته از یهودیان نیستند که طبق آیه 120 سوره مبارکه بقره[8] می خواهند مسلمانان را تابع خود گرداند؟ مگر یهودیان همگی تفکر نا به حقِّ انکار رسول مکرم اسلام را ندارند؟ آری، همه ما قبول داریم که باید طبق دستور اسلام با یهودیان غیرمحارب در مسالمت و نیکی زندگی کنیم، اما این بحث نباید ما را به افراط در مظلومیت و حقانیت و همذات پنداری با یهودیان بکشد. لازم می دانم در اینجا چند فقره از بندهای نزادپرستانه عهد عتیق و توراتی که در این فیلم بارها در دست مادر سارا تطهیر شد بیاورم: «پسران گرانبهای صهیون، که روزگاری به زرِ ناب برابر می بودند»،[9] «گفتم که شما خدایانید و فرزندان خدای بزرگید. برخیز ای خدا (ای فرزندانم) و بر روی زمین داوری کن، زیرا تو تمام امتهای جهان را متصرف خواهی شد» [10]، «زیرا تو برای یهوه خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است، تا از جمیع قومهایی که روی زمیناند، مخصوص برای خود او باشی.»[11] «نسل تو، سایر ملل را تصرف خواهد کرد.»[12] «فقط به برادرانتان به بنی اسرائیل با خشونت، تحکّم و سروری نخواهید کرد.»[13] «شما منحصراً به خداوندخدایتان تعلق دارید و او شما را از میان قومهای روی زمین برگزیده است، تا قوم خاص او باشید».[14] و همچنین: «او از بین تمام مردم روی زمین، شما را انتخاب کرده است تا برگزیدگان او باشید... نه به دلیل بزرگتر بودن شما از سایر اقوام، بلکه چون شما را دوست داشت و میخواست عهد خود را که با پدران شما بسته بود، به جا آورد».[15]
البته در یکی از نماهای پایانی داستان که مادر و سارا تحت تاثیر عموی سارا(تئودور) تصمیم به رفتن به سرزمین موعود (فلسطین اشغالی) می گیرند، اشاره ای رقیق به تفکر نژادی مادر سارا می شود که خطاب به دخترش می گوید در آینده با یک هم نژاد خود ازدواج خواهی کرد، البته واضح است که این اشاره اصلا وضوحی برای عموم مخاطبان ندارد. کمترین تصوری که برای مخاطب فیلم، به دور از واقعیت های موجود تصور می شود، این است که حداقل پنجاه درصد یهودیان خوب و مخالف تفکر «تئودور» هستند، تصویری که با واقعیت جهان کاملا فرق دارد.
ادامه پاورقی ها...
[[5] . درباره عرفان های سکولار و ادیان جدید و عشق فرادینی و بی خدا نک: فصلنامه کتاب نقد، شماره 35، ویژه نامه عرفان های منهای شریعت، تابستان 1384 و همچنین: آفتاب و سایه ها(نگرشی بر جریان های نوظهور معنویت گرا)، محمد تقی فعالی، نشر نجم الهدی، تهران، تابستان 1386، چاپ اول.
[6] . وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی حَیاةٍ.
[7] . لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا.
[8] . وَ لَن تَرضی عنکَ الیهود وَ لا النصاری حتّی تَتَّبِعَ ملَّتَهِم.
[9]. عهد عتیق، سفر مرثیه های ارمیا، باب 4، فقره 2
[10]. عهد عتیق، سفر مزامیر، باب 82، فقرات 8و6.
[11]. عهد عتیق، سفر تثنیه، باب 7، فقره 6.
[12] . عهد عتیق، سفر اشعیا، باب 54، فقره 3.
[14] . عهد عتیق، سفر تثنیه، باب 14، فقره 2.
[15] . همان ، باب 7، فقرات 6-8.
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد و بررسی سریال «مدار صفر درجه»
مقدمه
چندی است سیما، همسو با مسائل مهم روز و تاریخ این سرزمین، قدم در راهی مفید در صنعت فیلم سازی ایران گذاشته است. این راه قطعا آرزوی تمام فرهنگ دوستان و فرهیختگان است که هنرمندان ما پوچی شعار «هنر برای هنر» و «سرگرمی بودن سینما» را بفهمند و هنر را نه در خدمت به ایدئولوژی ها و مکاتب مادی که در خدمت دین خدا و روشنایی حقیقت بگیرند. اگر این اتفاق با قوت بیشتری در ایران ادامه پیدا کند، قطعا مانند انقلاب اسلامی، خط شکن خواهد شد و هنرمندان آزاده مسلمان و مستقل دنیا را به تکاپوی بیشتری خواهد انداخت، تا جهان را از لوث وجود اساطیر و الگوهای مادی و صهیونیستی هالیوود برهاند. سینما و فیلم سازان ما، اگر بتوانند با ارائه تصویری نزدیک به حقیقت، دروغ هائی را که رسانه های غرب به تصویر می کشند، رسوا کنند و در فرهنگ سازی مقلد قالب و محتوای غربیان نباشند، آنگاه می توان گفت که به رسالت هنرمند آزاداندیش و مبدع نزدیکتر شده اند. متاسفانه سوژه ها و روایت های تکراری و گیشه ای، خصوصا در بحث «عشق» و «بیان بدون راه حل مشکلات جامعه» و «روشنفکرنمایی» و «آزادی طلبی سطحی و بی هویت»، سال هاست که دغدغه بسیاری از سینماگران مدعی ما شده است، اما در همین سال ها به حق باید از صدا و سیما تشکر کرد که که به سمت تهیه و تولید آثار فاخری چون «مریم مقدس» و «اصحاب کهف» و... رفته است، راه درست در همین است که فقط به نیازهای اولیه و غریزی و پست مخاطب ننگریم و نیاز مخاطبان به دانستن تاریخ و تفکرات اصلی و افتخارات واقعی را هم مد نظر قرار دهیم و او را با هنرمان به سمتی که باید، رهنمون شویم. از حوالی دهه دوم قرن بیستم که هالیوود توسط شرکت های غالبا یهودی-صهیونیستی در غرب آمریکا شکل گرفت، سینمای غرب، خصوصا جریان غالب صهیونیستی در هالیوود، در زمینه «حفظ حافظه تاریخی منسجم یهودیان» و «تئوریزه کردن پروپاگاندای سیاسی مورد نظر خویش» و «ترغیب غربیان به فرهنگ آمریکایی» و «ساختن سرمایه های اجتماعی در راستای اهداف کلان برنامه ریزان اصلی تمدن آنگلوساکسون» به خوبی عمل کرده است. آثار شاخص و پرفروشی چون «ده فرمان» و «» و «داستان کتاب آفرینش» و «بن هور» و «سامسون و دلیله» و «پرنس مصر» و «سلیمان و ملکه سبا» «فهرست شیندلر» و «پیانیست» و «ماتریکس» و «هری پاتر» و «ارباب حلقه ها» و «300» و «اسکندر» و هزاران فیلم دیگر که در این هشت دهه ساخته شدند به خوبی الگوها و بن مایه ها و اساطیر و افسانه های یونانی-رومی و مسیحی-یهودی و صهیونیستی و آنگلوساکسونی را روایت کرده و در ذهن مخاطب حک کرده اند. اگر دست اندرکاران دولتی و بخش خصوصی ما چنین نگاهی به توان فرهنگ سازی سینمای ایران داشتند و سرمایه بیشتری در اختیار کارگردانان و تهیه کنندگان متعهد سینما قرار می دادند، یا اگر سینمای ما با همین بودجه اندک، برخی از آثار بی محتوا و گیشه ای خود را فاکتور می گرفت و توان خود را متمرکز بر تولید آثار کمتری می کرد که خوش ساخت و مخاطب پسند و پرمحتوا و جهانی باشند و حرف هایی در مسائل تاریخی و سیاسی داشته باشند و در کنار آن شبکه توزیع و بازاریابی قوی تری در دنیا داشتیم، قطعا ما هم می توانستیم حتی قوی تر از هالیوود تاثیرگذار باشیم؛ چرا که حقانیت و ظلم ستیزی اندیشه اسلامی، خود بهترین بهانه برای جذب مخاطب برای سینمای ما بود. در زمره تولیدات تاریخی جدیدی که صدا و سیما با رویکرد مسائل روز جهان ساخته می توان به سریال «مدار صفر درجه» اشاره کرد.
موارد مثبت سریال
1- موضوع «هولوکاست» و «جنگ جهانی دوم» و «ارتباط صهیونیست ها با سران آلمان نازی»، حساسیت داستان را بالا برد. چرا که یهودی کشی در جنگ دوم، محل مناقشه جدی سران قدرتمند صهیونیسم بین الملل و اندیشمندان «تجدیدنظرطلب تاریخی» می باشد. اکثر توجهاتی که سایت هایی چون «BBC» و «CNN» و «کریستین ساینس مانیتور» و «وال استریت ژورنال» و «خبرگزاری فرانسه» و «روزنامه هاآرتص» و سایر رسانه های مهم خارجی به این فیلم کردند و برخی درخواست هایی که برای خرید و پخش این فیلم شد، همه به حضور پررنگ این ماجراهای تاریخی-سیاسی در این سریال بر می گردد. همین نکته می تواند موضع طرفداران ساخت فیلم هایی با موضوعات بین المللی و مهم تاریخی را پررنگ تر کند و درسی برای سینماگران ماست که اگر به سمت چنین آثاری روند و حقیقت را آنطور که هست نه آنطور که تاریخ نویسان پیروز جنگ جهانی دوم روایت کرده اند، بازگو کنند، می توانند به سمت جهانی شدن سینمای ایران حرکت کنند؛ البته ما هم توجه داریم که دیگر چنین فیلم هایی هرگز در جشنواره های سیاسی-سینمایی چون اسکار و کن برنده نخواهند بود. لذا لازم است که در کنار ساخت چنین آثاری به فکر ایجاد نظام توزیع و بازاریابی قوی تر اسلامی- ایرانی برای فیلم هایی از این دست در بین کشورهای جنوب باشیم. ما باید مطمئن باشیم که هالیوود در ساختن سکس و خشونت و خیال پردازی از ما جلوتر است و هیچگاه ما را حتی اگر کاملا همسو با انها حرکت کنیم در بازی راه نمی دهند، اما اگر از کشتار صدمیلیونی آفریقائیان، در جریان برده کشی غربیها به آمریکا و از کشتار شصت میلیونی سرخپوست ها در جریان غصب قاره آمریکا و از کشتار یک میلیونی سیاهان در رواندا در سال 1994 جلوی چشم ناظرین بین اللملی با سلاح های فرانسوی و آمریکایی و از کشتارهای صهیونیست ها در فلسطین و عراق فیلم هایی قوی تولید کنیم، قطعا مخاطبان بسیار زیادی را در کشورهای جنوب و مسلمان و حتی غربی پیدا خواهیم کرد. البته غلظت بیش از حد بحث عشق در این سریال نکته منفی آن بود که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.
2- رو کردن اسنادی متقن که به ارتباط شدید سران دغلکار صهیونیسم و آلمان نازی می پردازد و نشان دادن خباثت صهیونیست ها تا آنجا که به همکیشان آزاد اندیش و فقیر خویش هم رحم نمی کنند از برجسته ترین نکات مثبت این اثر قابل تقدیر بود. کاری که هر هنرمندی حاظر نیست آنرا انجام دهد و خود را در معرض اتهامات صهیونیست ها قرار دهد. اما ای کاش بحث هولوکاست هم با ابهام کمتری مطرح می شد.
3- «مدار صفر درجه» از لحاظ طرح و داستان، جذاب بوده و از نظر پردازش قوت خوبی داشت و شخصیت ها به خوبی مفهوم را برای مخاطب ترسیم می کردند. تنوع شخصیت ها و بازی خوب برخی بازیگران، از جمله «شهاب حسینی» (بازیگر نقش حبیب پارسا) و «پیر داغر لبنانی» (بازیگر نقش سرگرد فتاحی) جذابیت این اثر را دو چندان کرده بود.
4- فضاسازی خوب دوران جنگ دوم در ایران و مجارستان و تصویر سالهای قبل از 1320 هجری شمسی در پاریس از نقاط قابل تقدیر سریال محسوب می شود.
5- موسیقی این سریال متناسب بوده و آهنگساز محترم نیز بسیاری از مفاهیم دشوار از قبیل داغ عزیز و عشق را با موسیقی به جا، در ذهن مخاطب حک می کند. حتی سایت «BBC» به قوت موسیقی فیلم در حد آثار خوب هالیوود اشاره کرده است.[1]
انتقادهایی از سبک و محتوای سریال
1. دیالوگ: برخی دیالوگ های این سریال، غیر واقعی و باورناپذیر و به دور از انتظار شنیداری مخاطب، نوشته شده اند. درست است که دیالوگ نویس که همان کارگردان می باشد، سعی کرده با این دیالوگ ها فضای قدیمی سریال را برساند، اما استفاده از جملات غیر گفتاری و نامانوس، او را در رسیدن به آن هدف یاری نرسانده است. مخاطب، به راحتی در برخورد با شخصیت های داستان، متوجه می شود که فرد دیگری برای آنها دیالوگ نوشته است و این نکته مثبتی برای فیلم نیست. شاید یکی از دلائل اقبال کمتر عوام به این سریال در جامعه ایران، همین نکته باشد.
2. توجه به نوع عشق مطرح در این داستان: با توجه به اینکه مضمون اصلی فیلم بر محور عشق می باشد، تحلیل نوع نگرش کارگردان به مبحث عشق بسیار مهم است. باید این سؤال پاسخ بگیرد که عشق مورد نظر کارگردان چه ویژگی ها و خصوصیاتی دارد؟ شعر تیتراژ پایانی فیلم از همان قسمت اول به وضوح مضمون مسلط فیلم را که همان «عشق» تقریبا زمینی است، لو می دهد. عوامل فیلم می توانستند شعر دیگری را انتخاب کنند. حتی بحث مواجهه با صهیونیسم و اشاره به خباثت صهیونیست ها در تاریخ معاصر جهان و ایران می توانست با پرداخت بیشتر و بهتری در فیلم گنجانده شود. توجه به شعر تیتراژ پایانی فیلم، نوع عشق مطرح در فیلم را بر ما مشخص می کند. به جهت اهمیت این مطلب، متن کامل شعر تیتراژ پایانی را می آوریم:
وقتی گریبان عدم... با دست خلقت می درید/ وقتی ابد چشم تو را... پیش از ازل می آفرید/ وقتی زمین ناز تو را... در آسمان ها می کشید/ وقتی عطش طعم تو را... با اشک هایم می چشید/ من عاشق چشمت شدم... نه عقل بود و نه دلی/ چیزی نمی دانم از این... دیوانگی و عاقلی/
یک آن چنین عاشق شدم... دنیا همان یک لحظه بود/ آن دم که چشمانت مرا... از اوج چشمانم ربود/ وقتی که من عاشق شدم... شیطان به نامم سجده کرد/ آدم زمینی تر شد و... عالم به آدم سجده کرد/ من بودم و چشمان تو... نه آتشی و نه گِلی/ چیزی نمی دانم از این... دیوانگی و عاقلی/
در این فیلم عشق حبیب به سارا، آنگونه نیست که حبیب به دلیل عشق به خدا بتواند از ان بگذرد، چرا که ازدواج مرد مسلمان با زن غیر مسلمان در فقه اسلامی پذیرفته نیست. عشق دو طرفه سرگرد فتاحی و زینت الملوک، حتی پس از ازدواج زینت الملوک با سفیر ایران در فرانسه(همایون پناه) در کنار لباس ها و گریم غلیظ زنانه زینت الملوک و زوم های وافر بر چهره این زن جوان، بی توجهی کارگردان و نویسنده فیلم به قوانین شرعی و توجه او به عشقی فراتر از عقل و دین را می رساند. وب سایت «کریستین ساینس مانیتور« به نقل از «حسن فتحی» نویسنده و کارگردان فیلم همین مطلب را اورده است: «...خداوند انسان ها را آفریده است تا به یکدیگر عشق بورزند، صرف نظر از هر مذهب و دینی... شب ساختن اخرین قسمت سریال، شب سختی برای من بود، اما بسیار خرسندم که حبیب و سارا به هم رسیدند. روزهایی که مردم با فرهنگ های مختلف، با یکدیگر پیمان برادری می بندند و یکدیگر را در آغوش می کشند، بی شک خداوند نیز بسیار راضی و خشنود خواهد بود»![2]
3. مغایرت صریح برخی سکانس ها با شرع اسلامی: در سکانس آخر فیلم که حبیب از زندان آزاد می شود، در حالی که پای به سن گذاشته و عصایی در دست دارد، به یاد مادرش می افتد. سپس در فضایی باز، بعد از رد شدن قطار، سارای چتر به دست را می بیند. هر دو چتر و عصا را رها می کنند و به سوی هم می دوند تا یکدیگر را در آغوش گیرند! کارگردان با زیرکی نما را از آن دو بر می دارد و دوربین را با سمت آسمان تیلت می کند و مخاطب را این گونه با جهان داستان تنها می گذارد که؛ حبیب پس از سالها دوری در آغوش معشوق آرام بگیرد. حال آنکه دین او اسلام است و دین سارا یهودیت، و آنها در منظر مراجع فعلی نمی توانند با هم عقد ازدواج دائم ببندند و هیچ عقد موقتی هم با هم نبسته اند و سارا هم مسلمان نشده است. بسیار زشت است که در فیلمی از سیمای جمهوری اسلامی، زن و مردی میانسال یا حتی پیر بدون هیچ رابطه محرمیتی یکدیگر را در آغوش بگیرند! اصلا برای کسی که با الفبای فیلم سازی آشنا باشد، این توجیه پذیرفته نیست که: «در این فیلم صحنه درآغوش گرفتن که نشان داده نشد!» چرا که بین طرح توطئه و داستان فرق است و گرچه در طرح کارگردان چیزی را نشان نداده است، اما در داستان، مخاطب در ذهن خود بهتر از عینیت فیلم ادامه ماجرا را تصور می کند که الکنایه اصرح من التصریح! البته متاسفانه در این فیلم حجاب گردن بسیاری از زنان مسلمان هم سست و فاقد پوشش بود که نبایست چنین باشد. برای رساندن تاریخیت فیلم هم، کارگردان می توانست تمهیدات خاصی در انتخاب لباس های پوشیده تر برای سر و گردن بازیگران این مشکل را مرتفع کند. گریم نامناسب و برجسته کردن زننده زیبایی زنانه، درشخصیت زینت الملوک(لعیا زنگنه) و سعیده(آتنه فقیه نصیری) که آن را به آرایش زنانه نزدیک می کرد و زوم های زیاد بر چهره دختران جوان در فیلم، اصلا در شان چنین اثری نبود. درست است که فیلم، ضد صهیونیستی بود ولی قطعا فرهنگ اسلامی نباید فدای رساندن پیام فیلم به هر قیمتی شود. اینکه در لوای یک حق، حقیقتی دیگر ذبح شود، شیوه ناپسندی است.
4. مغفول ماندن از اسلام در سایه ناسیونالیسم: اساسا نگاه این فیلم، اسلامی نبود و حبیب و دوستانش به دلیل انسان دوستی صرف که یک غیر مسلمان هم دارد و نه انسان دوستی و ظلم ستیزی از روی دین که بسیار عمیق تر و فراتر از نوع دوستی صرف می باشد، به نجات یهودیان می پرداختند؛ در حالی که با این فیلم می شد استفاده زیادی در حقانیت اسلام و احترام اسلام به ادیان ابراهیمی و پیامبران پیشین و نگاه مسالمت آمیز و صلح جویانه اسلام در سرزمین های اسلامی به حضور غیر مسلمانان، کرد. تاکید زیادی بر ملی گرایی ایرانی منهای محتوای اسلامی در این سریال بود، در صورتی که اگر ایرانیت منهای اسلامیت مطرح شود، قطعا ناقص است. البته لازمه منطقی نوع نگاه فیلم به مبحث عشق فرادینی، همین عدم توجه به اسلام و حقانیت منش آن است. همانطور که همه می دانیم ناسیونالیسم، با تاکید بر خاک و پرچم و سرود ملی و بر پایه تعریف اومانیستی از بشر و اصالت ملیت و تبعیت از تعریف مدرن قدرت و سکولاریسم و محصول بی هویتی از فرهنگ اومانیستی غرب است[3] و مکتب «آریایی گرایی» و «پان ایرانیسم» نیز، از مکاتبی بود که انگلستان پس از جنگ اول جهانی برای تفرق مسلمانان در منطقه و جهان رواج داد[4] و همچنین می دانیم فراماسونرهایی چون «میرزا ملکم خان» و «فروغی» از مروجین این مکتب در دوران طاغوت بودند. ای کاش در این سریال غنای اسلامی فرهنگ ایرانی را هم مورد توجه ویژه قرار می داد و نسبت به عطوفت اسلامی و همزیستی مسالمت آمیز ادیان در جامعه مسلمانان و عقل گرایی و پرهیز از جنگ های دنیاطلبانه در اسلام هم سکانس هایی قرار داده می شد.
[2] . به نقل از خبرگزاری ایسنا، کدخبر: 03558-8609، در تاریخ 7/9/1386.
[3] . مبانی نظری غرب مدرن، شهریار زرشناس، نشر کتاب صبح، تهران، زمستان 1381، چاپ اول، ص154 و همچنین: فرهنگ واژه ها(درآمدی بر مکاتب و اندیشه های معاصر)، مجموعه نویسندگان، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، 1381، چاپ دوم، صص568-576.
[4] . بنیان های تاریخی اندیشه سیاسی یهود، عبدالله شهبازی، نشر باشگاه اندیشه، تهران، زمستان 1384، ویراست اول. در این منبع اساطیر مختلف صهیونیستی-یهودی مورد بحث قرار گرفته است.
،قسمت دوم مصاحبه محققان و طلاب و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». شماره 22 نشریه رواق اندیشه و هنرماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه
-پس فیلم سازان مستقل در سینمای غرب، خصوصا هالیوود چه می کنند؟
در مصاحبههای بسیاری از کارگردانهای هالیوود هست که بسیاری از طرحهای مستقل خودشان در آمریکا را نتوانستند اجرا کنند، چون روسای کمپانیهای بزرگ تولید و توزیع و بازاریابی این اجازه را ندادند، و فقط طرحهای خاص که هم جهت با نظریات صهیونیست هاست اجازه تولید و پخش میگیرند. جریان اصلی سینمای آمریکا که همه سینماها را در بر میگیرد، دست این گروه است. یک مثال خیلی ساده اش فیلمی بود که چندی پیش تلویزیون راجع به ترور جرج بوش پخش کرد. در این فیلم، فیلمسازی میآید، به اصطلاح آینده را نشان میدهد که مثلا جرج بوش ترور میشود و به قتل می رسد. این فیلم را که در انگلیس ساخته شد، هیچکدام از سینماهای آمریکا حاضر نشدند نشان بدهند، چون همه این زنجیره سینمایی در دست همان کمپانیهای صهیونیست مسیحی و یهودی است. این سیستمی است که موجود است.این سیستم از سالها پیش، برنامهریزی گسترده ای کرد، طرحریزی کرد، که طبق آرمانها و اهدافش فیلم های بسیاری بسازد. فیلمهایی که بتوانند آرمانها و اهدافشان را تئوریزه کنند. گویی از دهه هفتاد هم این قضیه وجود داشته، شما به خوبی اسطورههای صهیونیسم مسیحی و یهودی را در این فیلمها میتوانید ردیابی کنید.
-اگر ممکن است، درباره سایر فرقه های انحرافی عرفانی غرب، توضیحات بیشتری بفرمائید. ظاهرا هری پاتر بیشتر مدیون مکاتب عرفانی یهودی-مسیحی است، در این زمینه چه بیانی دارید؟
درباره کتاب و فیلم هریپاتر باید به یکی از اسطورههایی که در هالیوود بیشتر از همه وجود دارد و تفکری که بیشتر از همه رسوخ دارد، اشاره کنم. تفکر کابالیسم(قبالائیسم) در این فیلم واضح است. کابالیسم داستان مفصلی دارد. بعضیها شروع آن را به آیین های جادویی و مشرکانه مصر باستان مربوط میکنند، کابالیسم یکی از آیین هایی است که جادوئیسم و جادوگری اصلاً از آن در میآید، برخی فرقه شوالیههای معبد و جنگهای صلیبی را در ترویج کابالیسم در میان مسیحیان و ایجاد کابالیسم مسیحی موثر می دانند. عناصر اصلی کابالیسم، موعودگرایی و شیطان شناسی و قدرت شر و روش های مرموز صوفیانه و پنهان کاری و جادوگرایی هستند. همه این عناصر در اثری چون هری پاتر پیداست. البته آثار فراوان دیگری هم به کابالیسم اشاره های پیدا و پنهانی دارند. اگر دوستان فیلم رمز داوینچی را دیده باشند، به خوبی میتوانند نمادها و علائمی را در این فیلم در این باره ببینند. بعضی مواقع خودشان این چیزها را به خوبی در فیلم هایشان رو میکنند و میگویند.
به هر صورت کابالیسم مکتب جادوگری است و سر رشته آن هم میرسد به آن کاهنان و ساحران مصر باستان که افراد فرعون بودند. مایههای اصلی آن، مایههای مادیگری است. خیلیها حتی ماتریالیسم و مکاتب مادیگری را ناشی از این کابالهها میدانند، اینها آمدند ماتریالیست را حتی با اومانیسم ترکیب کردند، بعدها در جنگ های صلیبی، فرقه شوالیههای معبد، این مضامین یهودی-دنیوی را از حاخامهای کابالیست فراگرفتند و در اروپا پخش کردند. گفته میشود که شوالیههایی که خودشان مسیحی بودند، بعد در محل ادعایی معبد حضرت سلیمان(علیه السلام) در بیت المقدس، تنها ماندند و به آموزههای جدیدی رسیدند و کلیسای کاتولیگ آنها را مرتد اعلام کرد. سپس اینها بیرون آمدند و مدتها حق السکوت از کلیسای کاتولیگ میگرفتند تا بالاخره بر اثر قدرت گرفتن کلیسای کاتولیک، آنها را قتل عام کردند، اما عدهای از آنها به اسکاتلند گریختند و اولین لژهای فراماسونی را به وجود آوردند، یعنی در واقع فراماسونری هم از همینجا به وجود آمده است و منشا کابالیستی دارد.
-اگر امکان دارد درباره فیلم و رمان رمز داوینچی که اخیرا سر و صدای زیادی به پا کرد و ارتباط آن با بحث بیشتر توضیح دهید. درباره سایر آثار شاخص نیز توضیحاتی بفرمائید.
در فیلم رمز داوینچی ماجرای مذکور به نوعی توضیح داده می شود. در فیلم می بینیم که برخلاف عقیده مسیحیت کاتولیک ادعا می شود که حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) نسلی از مریم مجدلیه داشته اند. راز و رمز این نسل را انجمن یهودی- صهیونیستی اخوت خانقاه حفظ کرده است. آن نسل در همان روز موعود، میآید و ظهور میکند و در نبرد نهایی آرماگدون پیروز می شود. به هر صورت کابالیسم و جادو از اینجا به شوالیههای معبد و سپس به فراماسونری کشیده شد. شما در این فیلم، هم اسطورهها و نمادهای کابالیسم و جادوگری و هم فراماسونری میتوانید پیدا کنید.
در جنگ ستارگان دقیقاً ماجرای شوالیههای معبد وجود دارد، در این فیلم چند قسمتی و پرفروش، افراد شوالیه مانندی هستند که میخواهند دنیا را توسط یک امپراتوری نجات دهند، توسط آدمهای خبیثی که دارت نامیده میشوند، خبیثترینها به کناره رانده میشوند و بعد شورش میکنند و در جنگ آخر پیروز میشوند. همان جنگ آرماگدون.
در سه گانه پر خرج و موفق ارباب حلقهها باز همین قضایا وجود دارد، یعنی دقیقاً نه شوالیهاند که محور مبارزه با باطل هستند. نه فرد هستند که یاران حلقه اند که این عدد عین تعداد نه نفر اولیه فرقه شوالیه های معبد هستند! قسمت آخر فیلم هم با نام و رویکرد بازگشت پادشاه تمام می شود. آن پادشاهی که خودشان اعتقاد دارند برمیگردد. شیطان شناسی و قدرت شر و موعودگرایی و قهرمان پروری و لباس هایی شبیه سربازان صلیبی و تمام عناصر دیگری که لازم است تا آن فیلم را هم اثری متاثر از کابالیسم بدانیم، در فیلم ارباب حلقه ها وجود دارد.
فیلم رمز داوینچی یکی از فیلمهای کابالیستی است که مایههای تأسیس انجمن اخوت خانقاه صهیون را اینگونه توضیح میدهد که برای حمایت و حفاظت از نسل به وجود آمده تا در زمان خاص آن عیسای دوم بر اساس پیش گویی های کتاب مکاشفات یوحنا از عهد جدید بیاید و بعد از جنگ آرماگدون جهان در حکومت هزار ساله مسیح ثانی آرامش خود را بیابد. در فیلم ادعا می شود افراد مختلفی در این انجمن عضو بوده اند، همان فراماسونها، مثلاً کسانی مثل لئوناردوداوینچی، سر آیزا ک نیوتون و افراد دیگر.
در فیلم رمز داوینچی گفته میشود که حقیقت راز عیسی مسیح(علیه السلام)، حقیقت جام مقدس و آن مریم مجدلیه است،بانویی که به نظر آنها بدکاره بود و سپس با عنایت مسیح، بانوی مقدس شد. بنا به ادعای فیلم، این حقیقت در تمام طول تاریخ توسط اعضای خانقاه صهیون زنده نگاه داشته شده است: در تابلوها، در موسیقی، در فیلم و در سایر هنرها. این جالب است که یک فیلم هالیوودی است که این مطالب را میگوید، یعنی این به قول برخی توهم توطئه نیست. دلیل اینکه چرا در این فیلم صریحا این مطالب را میگوید و دست خودشان را رو میکند، را هم خواهم گفت.
حتی ادعا می کند ما آمدیم حقیقت این جام مقدس و حقیقت ماجرای مریم مجدلیه را در طول تاریخ برای کودکان در کارتونها نگه داشتیم! در کارتونهای والت دیزنی. حتی اسم میآورد: زیبایخفته، سیندرلا، سفید برفی و هفت کوتوله، شیر شاه. همیشه در این کارتونها آدمهایی هستند که قلمرو آنها تسخیر شده است؛ مثلاً سفیدبرفی از قلمرو خودش رانده میشود، و به جنگلی میرود و در آنجا زندگی میکند. سیندرلا و زیبای خفته هم همین گونه اند. اینها از قلمرو خودشان دور شده اند و زمانی باید به وسیله نیروهای خیر برگردند و قلمرو خودشان را پس بگیرند مثل شیر شاه.
در برخی از این آثار همیشه به دنبال مادری میگردند. این سوال همیشه در ذهنها بوده که چرا در این کارتونها، همه دنبال مادرشان میگردند، برای من هم سؤال بود چرا همه دنبال یک مادر گمشدهای میگردند؟ بنا به ادعای فیلم آن مادر گمشده همان مریم مجدلیه است، یعنی در این فیلم میگوید که ما سعی کردیم این حقیقت راز جام مقدس را در آثار مختلف هنری حفظ کنیم و به نسل آینده انتقال دهیم. حتی موسیقیهایی چون موسیقی اوپرای فلوت سحرآمیز بوتزا که دقیقاً اسطورههای یهودی و کابالیستی در آن بیان میشود، یا بوچلی، یا خیلیهای دیگر که اصلاً باور نمیکنید.
همیشه میگفتند این نظریه، توطئه است و اینها، اینجوری نیست هنر برای هنر است! هنر برای سرگرمی است! هالیوود برای سرگرمی فیلم میسازد! ولی الان خود هالیوودی ها میگویند که اینگونه نیست و نبوده و نخواهد بود. اسم هری پاتر هم در فیلم رمز داوینچی به طور مستقیم میآید که گویا هری پاتر هم از جمله آثاری بوده که برای حفظ آن حقیقت جام مقدس ساخته شده است. هری پاتر فردی است که از قلمرو خودش دور مانده، حقش را موجود رازآمیز و شروری به نام لرد ولدُمورت ضایع کرده است و هری به دنبال حق خود با او نبردهایی می کند تا در آخرین نبرد پیروز شود. ولدُمورت در جمع آنتی کرایست یا همان دجال و ضد مسیح از نظر صهیونیست های مسیحی است. هری پاتر، کرایست(مسیح) است. هریپاتر کسی است که قرار است دنیا را نجات دهد.
اگر شما در این فیلمها نگاه کنید میبینید که عبارت «چوزِن وان» یعنی فرد برگزیده و منتخب یگانه، به کار می رود. در ماتریکس میگویند نئو، فرد برگزیدهای، در هری پاتر و جنگ ستارگان هم قهرمان فیلم را یک برگزیده می دانند که باید این دنیا را نجات دهد. پشتوانه همه این آثار، یک فرضیه است، چیزهایی به طور غیرمستقیم یا مستقیم به مخاطب القا می شود تا پروژه آخرالزمان سازی غرب، بنا به خواست صهیونیسم سامان بیایبد.
شوالیه های معبد، یکی از کارهایی که در معبد سلیمان انجام می دهند، جادوی سیاه است کهدر فیلم هری پاتر هم جادوی سیاه را دیدیم. اصلاً محفل ققنوس در هریپاتر، همان قضیه شوالیههای معبد است که میخواستند رازی را نگهدارند، محفل ققنوس هم همان محفلی است که قرار است هریپاتر آن را محافظت کند.
جرج بوش نهایتا از آن فیلم دفاع کرد. دقیقاً آرمان های صلیبی سیاست مداران صهیونیست در این فیلم ها نمایان است. در نهایت، چیزی که این وسط وجود ندارد، خداست. مقابله با نیروهای خیر و شر و همه چیز، با استفاده از نیروهای انسانی و جادوئی است، مثل هریپاتر، جنگ ستارگان، ارباب حلقهها یا خیلی فیلمهای دیگر. این چنین است که جادوئیسم در خدمت آموزههای یهود، کابالا، انجمن خانقاه صهیون، فراماسونری و صهیونیسم قرار میگیرد، چیزی که الان دیگر پردهپوشی نمیکنند.
-چرا اینها میآیند و صریحا این مطالب را میگویند، چه شده که حالا دارند از رو بازی میکنند؟
در فیلم رمز داوینچی گفته میشود، که با تغییر هزاره، نوبت به نبرد نهایی می رسد م همه چیز رو می شود. البته این جزء اعتقادات آنهاست. الان صد و بیست کانال اوانجلیستی شدیدا در حال فعالیت است. اینان میگویند که ورود به هزاره سوم، یعنی ظهور آرماگدون. اینها در دروازه های بیت المقدس و قدس شریف، دوربین کار گذاشته اند که قضیه جنگ آرماگدون را فیلمبرداری کنند. مرتب توریست میبرند آنجا، بارها و بارها این گفته شده و این اعتقاد در رمز داوینچی هم گفته میشود که با عوض شدن هزاره، با ورود از برج هود به برج حمل باید این اسناد خانقاه صهیون افشا شود که یک چنین نسلی از عیسی مسیح(علیه السلام) وجود دارد. افشا شود که اینها باید آزادیخواه جهان باشند. خوب حالا رمز داوینچی افشاگر این است دیگر، یعنی خود او دارد دلیل وجودی خودش را بیان میکند و میگوید به این دلیل ساخته شدهام که بگویم چه اتفاقاتی میافتد و باید بیفتد.
در آمریکا مؤسسههایی درست شده مثل مؤسسات اکتوان، مؤسسات فیلمسازی است، که دقیقاً به دست اوانجلیستها درست شده و قرار است اینها خودشان فیلمهایی بسازند که مستقیماً تبلیغ این آرمانهای خودشان را بکنند، یعنی به این نتیجه رسیدند که دیگر پردهپوشی و در پرده سخن گفتن و در خفا حرف زدن و سخنگفتن بس است. دیگر باید بدون پرده سخن گفت. از این جهت است که شما میبینید هفتاد درصد از فیلمهایی که از آن طرف میآید، فیلمهای غربی آخر الزمانی است و همین مایههای جادویی در آن وجود دارد، آنتی کرایست ظاهر می شود و مسیح باید با آن مقابله کند. به قول یکی از دوستان سینمای غرب الان آرایش آخر الزمانی گرفته است. این یک واقعیت است و در همه فیلمهایشان دیده میشود، و جادوئیسم هم در همین مرتبه قابل تفسیر و تعبیر است....ادامه دارد....
مصاحبه با استادسعید مستغاثی منتقد و کارگردان سینما
بسم الله الرحمن الرحیم این نوشته ، قسمت اول مصاحبه ای است برگرفته از نشست محققان و دانشجویان خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما در قم با منتقد محقق سینما، آقای سعید مستغاثی با عنوان «جادوئیسم و سینما». این مطلب خواندنی در شماره 22 نشریه گران سنگ رواق اندیشه و هنر(ماهنامه تخصصی خانه هنر و اندیشه) به چاپ رسیده است.
-با سلام و تشکر از شما که قبول زحمت نمودید و وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. امروزه در فیلم های بسیار زیادی شاهدیم که به مقوله جادو پرداخته می شود. سینمای آمریکا(هالیوود) بیشتر از اروپا به این امر می پردازد و شرکت های عظیمی چون برادران وارنر در آثار معروف و اسطوره ای چون هری پاتر و ارباب حلقه ها و فیلم های ژانر وحشت به وفور به این امر توجه نشان داده اند. اگر ممکن است تاریخی اجمالی از ارتباط سینما و جادو بفرمائید؟
با سلام به شما و تشکر از تلاش هایی که در این مرکز دارید. سینما را یک جادو خطاب میکنند، به قولی میگویند سینما واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت مینمایاند، یعنی اصلاً، اساس سینما جادوست. معروف است که به پرده سینما پرده جادوئی میگویند، چرا که اولین فیلمهایی که در تاریخ سینما تولید شد به یک نوعی برای مردم حالت جادو را داشت، اینکه حالا روی یک پردهای عده ای حرکت کنند، حرف بزنند، یا حرکاتی انجام دهند، برای مردم جادو بود،حتی نقل است در اولین اکران سینمایی عمومی که توسط برادران لومیر انجام شد، زمانی که در فیلم، ورود قطار به ایستگاه را نشان دادند، مردم از سالن فرار کردند. فکر می کردند قطار میآید و به آنها برخورد میکند!
فیلمساز دیگری در سالهای اولیه شکل گیری سینما، به نام ملیس مشهور شد که فیلمهایش را با نوعی تروکاژ یا حقههای سینمایی همراه می کرد. مثلاً سر کسی در فیلم جدا می شد، یا کسی از فضا می آمد، مردم ایمن کارها را بیشتر نوعی جادوگری و اعمال محیرالعقول می پنداشتند.
راجع به خود جادوگری در تاریخ سینما، فیلمهای متعددی ساخته شده است. در اغلب این فیلم ها، طبعا جادوگرها آدمهای خبیثی هستند، چون در فرهنگ مردم آمریکا و اروپا به این صورت بوده است. در فیلمهایی که در ارتباط با سرخپوستها و سیاهپوستها ساخته شده است، نادر بوده اند جادوگرهایی که قابلقبول و خوب باشند. البته در فیلم هایی چون جادوگر شهر زمرد، جادوگر خوبی میبینیم که میگوید من جادوگر شرق هستم، جادوگر خوبی هستم، البته در همان فیلم باز جادوگر اصلی فیلم، کارهای محیرالعقول انجام میدهد، یعنی جادوگری نمیکند. در سریالهای تلویزیونی هم، فیلمهای فانتزی یا فیلمهایی با مایههای طنز و کمدی بوده که جادوگری را یک کار فانتزی و طنز نشان داده است، نمونه آن سریان افسونگر بود، سریال دختر شاه پریان بود. در فیلمهایی مثل دزد بغداد هم چنین بوده است؛ اما آثار بسیار فراوانی وجود دارد که جادوگران، خبیث و بدطینت و شیطانی هستند. در سینمای دهه هشتاد در آثار زیادی چون فیلم جادوگر، خود جادوگران آدمهایی بد و مرتبط با شیطان تصویر میشوند.
-اما می بینیم که اخیرا فیلم هایی چون هری پاتر به صحنه تبلیغات جهانی آمده که جادوگران، انسان های خوبی هستند.
بله، آن چیزی که مورد بحث ما است، جادوئیسم در حداقل دو دهه اخیر سینمای جهان است که به نحو خیلی شگفتآوری تغییر ماهیت داد. یعنی جادو از وجه منفی به وجه مثبت آمده است و جادوگرها آدمهای خوبی نشان داده می شوند. آدمهای مثبت در جبهه جادوگران مثبت قرار میگیرند و آنهایی که جادوگر نیستند منفی هستند، نمونهاش همین فیلمهای هری پاتر است که جادوگرها قهرمان اصلی فیلم هستند و به غیر جادوگرها کلمه منگل و در ترجمه مشنگ میگویند! حتی، در این قبیل فیلم ها هرکس خون جادوگری ندارد انسان اصیل و موجود اصیلی محسوب نمی شود! قسمت ششم هری پاتر، اساساً بحث شاهزاده اصیل است، یعنی کسی که مثلاً مادرش جادوگر نبود. پدرش جادوگر بود. خود هری پاتر هم همین است، یعنی اصلاً نیمه اصیل محسوب میشود.
اینکه چرا یکدفعه مذاق کارگردانان سینما به این صورت درآمد و جادوئیسم در سینما تغییر جبهه داده است باید مورد بررسی دقیقی قرار گیرد. البته این را میشود از دهههای هفتاد هم پی گرفت، فیلمهایی مثل استاروار یا جنگ ستارگان، حتی نقد تاریخی آن میخورد به رمانهای جی.آر.تالکین که ارباب حلقهها از روی آن ساخته شد. اما به طور مشخص در سری فیلم های هری پاتر این مرام مستقرشده است. خوب این یک بحث فلسفی در باب شر و جادوی مثبت و منفی میطلبد که بنده در آن سطح نیستم اما اشارههایی می کنم.
این به موقعیت زمانی امروز برمیگردد. شاید اطلاع داشته باشید که موقعیت زمانی امروز غرب، موقعیت خاصی است، یعنی به اصطلاح امروزه در عصر تعویض هزاره هستیم. تعویض هزاره و ورود به هزاره سوم یک موقعیتی است که از دیرباز باور بسیاری از غربیها خصوصا اوانجلیستها و برخی پروتستان ها این بوده که نزدیکی به آخر الزمان است، این یک بعد داستان است. بعد دیگر برمیگردد به تجربهای که عرب پیش از دهه هفتاد و هشتاد داشت، در دهه هفتاد و هشتاد، نوعی عصیانگری در غرب وجود داشت به این مفهوم که همه باورها و سنتهای جامعه اعم از خانواده و اخلاق نفی میشد. عصیانگری علیه این بافتهای قدیمی، نوعی فضیلت به حساب می آمد. در فیلمهای دهه هفتاد به وضوح این چیزها را می بینیم؛ یعنی فراوانند آدمهایی که از خانه بیرون میزنند و بر علیه سنتهای اخلاقی جامعه میشورند و روابط سنتی را زیر پا میگذارند. این قبیل چهره ها، آدمهای مثبت، فعال و پویا قلمداد میشوند؛ ولی آنهایی که در آن بافت سنتی میمانند، چهره های منفی هستند. این به وفور در سینمای دهه هفتاد وهشتاد سینمای غرب واضح است.
این شیوه قهرمان پردازی و الگودهی، به نتیجه فاجعهباری در غرب انجامید. یکی از نتایج آن سستشدن بنیاد خانواده بود که جامعه غرب را در دهه هشتاد وارد بحران عظیمی کرد. همین مطلب، جامعهشناسان و سیاستمداران غرب را به تفکر انداخت که چرا چنین اتفاقی دارد میافتد و جامعه دارد از بین میرود. لذا نوعی بازگشت، هم در جامعه و هم در بین گردانندگان و برنامه ریزان اجتماع به وجود آمد. خودشان میگویند رجعت دهه نود. به وضوح این موضوع را از طریق فیلمهای سینمایی میتوان دید. تأکید میکنم از طریق فیلم؛ چون به نظر عده ای از صاحب نظران، سینما، بازتاب بلاواسطه جامعه است.
-شما این حرف را تا چه حد قبول دارید؟ آیا مکاتب مختلف سینمایی و هنری هم شامل این بیان می شوند؟
بنده هم چنین اعتقادی راجع به جوامع مختلف در دورانهای مختلف دارم. ممکن است از ظاهر یک فیلم کمدی و ملودرام، نشود چیزی درآورد؛ اما در باطن میشود خصوصیات رفتاری و زندگی و تفکر افراد آن دوره را درآورد. مثلاً فیلمهای دهه بیست و سی آلمان را که می بینیم، فضاها تاریک است و نماها کج و معوج است و داستانها یا بیشتر داستانهای سیاهی است یا در حسرت آینده خیلی درخشانی خبر می دهد. وقتی که تاریخ را بکاویم، خواهیم دید که دهه بیست و سی، دوران بحران روحی ملت آلمان بوده است. دورانی که پایان جنگ اول است و شکستی که آلمان در جنگ اول خورد. دورانی که نهایتا به فاشیسم کشیده شد.
درباره مکتب نئورئالیسم ایتالیا نیز این معادله برقرار است. فیلمهای آن دوره بسیار ساده و سیاه و سفید هستند، حرکت دوربین وجود ندارد و استودیویی نیست. متوجه میشوید که آن سینما، دوران بعد از جنگ را به خوبی میتواند توضیح دهد، دوران کمبودها را، دورانی که هیچ چیز وجود ندارد، دورانی که یک نفر به دنبال یک دوچرخه میرود. به خوبی میشود از فیلمهای نئورالیستی سینمای ایتالیا، دوران بعد ازجنگ اروپا را درآورد. به قول معروف، فیلمی که از جامعه خودش به دور باشد، فیلمی است که فرزند زمان خودش نیست.
-البته در تاریخ سینما و در کشور خودمان نیز چنین فیلم هایی داشته ایم.
بله، نمونه فیلم هایی که با زمانه بیگانه اند، در سینمای امروزه ایران خیلی زیاد است، یعنی اصلاً معلوم نیست این آدمها و فیلمها و فضاها از کجا آمده اند؛ اما بسیاری از فیلمها در تاریخ سینما، تفسیر زمان خودشان بودند، فرضاً امروز خیلی از فیلمهایی که از آمریکا میآید یکجوری آن وحشتی که در طول تاریخشان به وسیله مسائل مختلف و از سوی حاکمانشان در جامعه آمریکا القا شده است، دیده میشود. اگر صد سال دیگر، آیندگان این فیلمها را ببینید متوجه میشوند در این زمان در جامعه آمریکا چه میگذشته. حتی در بسیاری فیلمهای ایرانی که فرزند زمانه خویش نبوده اند، می توان درآورد که مردم این زمان چهطور فکر میکنند، چهطور زندگی میکنند. یک کاوشگر می تواند برداشت های خوبی از این فیلم ها بگیرد، حداقل در نوع رفتارها و زندگی مردم و خیابانهاو محیط زندگی آنهات و دغدغه های برخی مردم روزگار فیلم.
-به بحث اصلی بازگردیم، داشتیم درباره دوران رجعت دهه نود در جامعه غربی حرف می زدیم.
علاوه بر اخبار رسانه ها و مطبوعات و کتب، از فیلمهای دهه هفتاد و هشتاد نیز میتوان عصیانگری جوامع غربی و سپس بازگشت دهه نود را فهمید. ما در دهه نود شاهدیم که در بسیاری از فیلم ها مسائل اخلاقی مطرح میشود، لزوم پای بندی به خانواده طرح می شود، آدمهایی که از خانوادهها گریخته بودند دچار بحران میشوند، دچار سرگشتگی میشوند، دچار آوارگی میشوند، روابط غیراخلاقی مذموم شناخته میشود، چیزهایی که در دو دهه قبل از آن فضیلت بود.
بازگشت در جامعه غرب، متفکرانه یا سیاستمدارانه، جامعه غرب را به تفکر وا میدارد. طبیعی است که عاجلترین نتیجه این قضیه میتواند گرایش به دین در جامعه غربی باشد، لذا برنامه ریزان غربی به فکر می افتند که چه کنند. به این نتیجه می رسند که همان کاری که سالها کرده بودند را در جوامع غربی تداوم بخشند، یعنی مکاتب و فرقه های انحرافی را گسترش دهند. اینکه شما در دهه نود شاهد هستید در غرب و به خصوص آمریکا دهها و صدها فرقه و گروه و مسئله انحرافی به وجود میآید، در همین راستاست. مراکزی برای احضار روح، جنگیری، کف بینی، شیطان پرستی، جادوگری تا آنجا رشد کردند که برخی رسانههای آن زمان غرب، از اینکه ناگهان آنقدر جریانات منحرف، رشد کردند. وحشت از اینکه این فِرق و مکاتب انحرافی، در جامعه آمریکا روی فیلمها و رفتارهایشان، به شدت تأثیر میگذارد.
-آیا مقامات برنامه ریز و سیاست مداران نیز در اینجا با سینمای غرب همراه بودند؟
البته این جریان به شدت از طریق مقامات و برنامه ریزان سیاسی و هنری تایید میشد و هنوز هم چنین است. مسلما از نظر آنها، به خاطر اینکه دنیا به دنبال آن دین اصلی و توحیدی نرود، باید آیین های انحرافی ایجاد شود و آن پتانسیل که در مردم برای گرایش به معنویت ایجاد شده بود به این صورت سمت و سوی انحرافی پیدا می کند. واضح است که با ترویج باطل حق لاپوشانی شده و مردم به انحرافات فکری و عملی گرایش پیدا می کنند و از راه مستقیم -که مخالفت با ظلم و فساد است- باز می مانند و سیاست مداران غربی، همچنان سلطه خود را حفظ می کنند.
-سینمای غرب در این بحث، دقیقا چگونه عمل کرد؟ بیشتر به سمت کدام آیین های انحرافی رفت؟
خوب طبیعی است که وقتی یک همچنین زمینهای فراهم شود، سینما هم دست به کار میشود، سینما هم میآید یکدفعه، شاهد هستیم در سینمای هالیوود، انواع و اقسام فیلمهای دینی و معنوی و متافیزیکی متولد میشود! فیلمهایی که تا یکی دو دهه پیش اصلاً سابقه نداشته، دهه نود به شدت رشد می کند. مثلاً گرایش به بودیسم را به وفور در سینما و در جامعه غربی میبینیم. ناگهان میبینیم هفت، هشت فیلم شاخص راجع به بودا توسط فیلمسازهای معتبر تولید میشود، اصلا" شکبرانگیز میشود، فیلمهایی که مکاتب عرفانی انحرافی می پردازند، ناگهان اینقدر زیاد می شوند. فرض کنید در یک زمان محدود، مارتین اسکورسیزی فیلم کاندون را راجع به دالایی لامای چهاردهم رهبر بوداییان تبت میسازد، خانم جین کمپیون فیلم دود مقدس را راجع به مکاتب عرفانی میسازد، فیلم معروف هفت سال در تبت ساخته می شود، فیلم دیگری به نام بودای کوچک، و همینطور پشت سر هم فیلم های دیگری در این زمینه، با تبلیغات زیاد شرکت های اصلی، به بازار روانه شده و اکران می شوند.
آدمهایی که اصلاً در این مایه ها نبودند، وارد گود ساخت مضامین عرفان شرق آسیا می شوند. ظاهرا باید دیگر عمیقترین بحثهای عرفان شرقی را در فیلمهای عرفانی آمریکایی ببینیم! حتی در فیلمهای رزمی، آثاری می بینیم که به وضوح مجسمه های خدایام متعدد بودایی و هندو را نمایش می دهند و گویی پشت هر فیلم ده مرتاض و راهب شرقی نشسته اند و دارند فیلمنامه را مینویسند. می دانید که بودیسم تبتی یا بودیسم شمالی که بیشتر از سایر فرقه های بودیسم در هالیوود و سینمای اروپا ترویج می شود، به شدت به خرافه و جادوگرایی ممزوج است و این مطلب در فیلم هایشان هم هویداست. این یک بعد قضیه است.
اما از جهت دیگر بحث جادوگرایی ترویج می شود. در اثری مانند هری پاتر آیین های جادویی غالبا غربی(مسیحی-یهودی) ترویج می شود. اولین کتاب این مجموعه هفت جلدی، سال 1997 میلادی توسط خانم جی.کی.رولینگ نوشته میشود و بلافاصله اولین فیلم آن ساخته می شود و در سال 2001 روی پرده سینما اکران می شود. در این فیلم است که الگوی کاملی از یک جادوگر مثبت ارائه می شود. اکنون دیگر با این پس زمینه که شرح داده شد، به راحتی میتوان فهمید چرا جادوگرها و جادوئیسم در سینما تغییر موضوع دادند. باید در سینما این ماجرا اتفاق میافتاد. و حالا جادوگرها نیروهای مثبت داستانها و قصهها میشدند.
-به نظر شما اوانجلیست ها (مسیحیان پروتستان بنیادگرا یا همان مسیحیت صهیونیست) و یهودیان که در آمریکا قدرت رسانه ای و دولتی را در اختیار دارند و لابی بسیار قدرتمندی دارند، نیز تاثیری در این زمینه داشته اند؟
آنچه تا کنون گفته شد، یک بعد قضیه بود، اما بعد دیگری که به نظر بنده، بعد استراتژیک موضوع میتواند باشد، به باورهای اوانجلیستی بر میگردد. قبل از آن هم، مسلم است که سینمای آمریکا از اول توسط یهودیان مهاجر به وجود آمد. این چیزی است که در تاریخ نوشته شده است. یهودیان مهاجری که اوایل قرن بیستم از اروپا به آمریکا رفتند، ثروتمند بودند و برخی در آمریکا با کمک های انحصاری هم کیشان نژادپرست خود، پولدار شدند. آنها به دنبال سرزمین موعود بودند، آنان اولین سرزمین موعود خود را در آمریکا جستوجو میکردند.
از مسلمات تاریخ است که کریستف کلمب به امر و سرمایه فراوان مالی یهودیان و مارانوهای(یهودیان مخفی) وابسته به دربار پرتغال مامور شد تا برود و سرزمین موعودشان را پیدا کند. البته اهداف استعماری و غاصبانه هم داشتند. بعد اینها در قرون هیجدهم و نوزدهم، آمدند آمریکا، کسانی مثل پلیس بیمنیر، گارین زانوک، سنزینک. افرادی که هالیوود را به وجود آورند، همه یهودیان پولدار و اشرافی بودند که به جرأت می توانم بگویم همه جزء صهیونیست ها بودند، یعنی طبق برنامهای که باید اجرا میکردند، اینها هالیوود را به وجود آوردند؛ شبیه آنچه در پروتکلهای حکمای صهیون آمده بود.
یک مورخ آمریکایی میگوید: «حدود صد و ده سال است که اینها با فیلمهایشان دارند برای ما الگو میسازند، ما زندگیمان طبق فیلمهای اینهاست، غذا خوردن ما، مردن ما، ازدواج کردن، همه چیزمان الگو گرفته از یهودیان است.» این است که در این شکی نیست که هالیوود توسط اشرافیت یهود به وجود آمد. توسط زرسالاران دنیاطلب یهودی، و الان هم به طور قاطع میتوانم بگویم نود و نه درصد آن دست این گروه است. نه تنها رسانههای آمریکا که خبرگزاریهایشان دست صهیونیستهاست.
البته صهیونیسم اخیرا در مسیحیت هم طرفداران بسیاری پیدا کرده و صهیونیستهای مسیحی، به طور مشخص که حاکمان رسمی این کشور هستند، همین دار و دسته جرج بوش که جزء اوانجلیسها هستند. اینها اعتقاداتشان با سایر مسیحیان متفاوت است. اینان اعتقاد به آرماگدون دارند، اعتقاد به ظهور مسیح موعود در همین سالهای این هزاره جدید دارند، اعتقاد به جنگی در محلی به نام آرماگدون دارند که دنیا را فرا می گیرد و همه غیر از مسیحیان انجیلی و یهودیان را از بین می برد یا آنها را مسیحی می کند. طبیعی است که سینمایی که اینها اداره میکنند، به این سمت بچرخد، یعنی افکار و باورهای خوشان را از طریق سینما ارائه بدهند. آثار بسیار زیادی از اینها اکنون، عنوان پر فروش ترین و شلوغ ترین گیشه را به خود اختصاص داده اند و شور آخرالزمانی با نگاه های خاص مسیحیت صهیونیستی را در غرب ایجاد کرده اند.
انتقاد شدید دختراستاد شهریار،ازجعلیات ودروغهای سریال«شهریار»
مریم بهجت تبریزی» فرزند استاد شهریار در واکنش به سریال «شهریار» گفت: اعلام میکنم که آنچه به عنوان سریال شهریار از شبکه دو پخش شده، ارتباطی با زندگی شاعر بلندآوازه ایرانی، شهریار نداشته است.
به گزارش رجانیوز ،«مریم بهجت تبریزی» فرزند استاد شهریار در واکنش به سریال «شهریار»(کمال تبریزی) به فارس گفت: سریالی که با نام «شهریار» از شبکه دوم سیما در حال پخش است، متاسفانه دارای صحنهها و سکانسهایی غیرواقعی و توهین آمیز به شخصیت استاد شهریار بوده که نه تنها با واقعیتهای حیات آن بزرگوار همخوانی نداشته و ندارد، بلکه با تحریف و تغییراتی همراه بوده است که نهایتا به مسخ شخصیت حقیقی و اجتماعی و ادبی پدرم -که محبوبترین شاعر ایران در قرن حاضر است- منجر میشود. وی ادامه داد: متاسفانه با تماشای اهانتهای ناروا به مادرم و تصویری مبهم از یک معلم فرهنگی شریف، متوجه شدم که سریال شهریار بدون کمترین تحقیق و پژوهش سرهمبندی و نگارش شده است.فرزند محمدحسین بهجتتبریزی با اشاره به ذکر نام خانواده شهریار در تیتراژ این سریال به فارس گفت: میخواهم بگویم شما که خانواده شهریار را در جریان این سریال نگذاشتید و اطلاعات مستندی هم از آنها نگرفتهاید، چگونه در تیتراژ انتهای سریال از آنها تشکر میکنید؟! وقتی این مطلب را بیننده سریال میبیند، فکر میکند که حتما خانواده شهریار نیز با این سریال همکاری داشته است. وی افزود: اگر من را از این جریان مطلع میکردند،ابتدا درخواست میکردم که فیلمنامه را بخوانم. بهجت تبریزی همچنین گفت: برطبق قانون حمایت از مؤلفان و منصفان، این سریال بدون مجوز پخش شده است در حالی که به موجب این قانون تا 30 سال تمام حقوق مادی و معنوی به ورثه تعلق میگیرد و برای هر گونه استفادهای باید از وراث اجازه گرفته شود ولی سازندگان این سریال از ما هیچگونه اجازهای نگرفتند.
وی ادامه داد: داستان،بیوگرافی و شخصیتی که از پدر من در این سریال نمایش داده میشود به طور کلی متفاوت از واقعیت است و کسی که این فیلم ساخته کوچکترین شناختی از شخصیت ادبی، مذهبی، دینی و عرفانی پدرم نداشته است.
بهجت تبریزی با اشاره به برخی شخصیتهای این سریال به فارس گفت: حتی شخصیتهایی در این سریال وجود دارد مثل ابراهیم ادیب یا گلرخ که اصلا وجود خارجی نداشتهاند. کلا داستانی که در مورد جوانی، بعد از ازدواج و میانسالی پدرم نشان میدهند، مورد دخل و تصرف واقع شده است.
وی افزود: اولا به لحاظ زمانی،تاریخها را رعایت نکردهاند و همه ساختگی بودند.به جرات میگویم 80 تا 90 درصد این پروژه ساختگی است و هیچکدام از اینها اتفاق نیفتاده است. دختر استاد شهریار تصریح کرد: قسمت اخیر سریال «شهریار» کاملا ساختگی بود چرا که مادر من اصلا در بیمارستان فوت نکردهاند و اصلا مریض نبودهاند بلکه ایشان سکته مغزی کردند و از دنیا رفتند.
وی در ادامه گفتوگو با فارس، با انتقاد از نمایش چهرهای غیر واقعی از مادرش در این سریال افزود: مادرم، فردی باسواد بوده که در سریال بیسواد معرفی میشود. ایشان نوه عمه پدرم و خویشاوند نزدیک مادرم بود ولی در این سریال، یک فرد بیگانه معرفی میشود که پدرم را به طور اتفاقی در بانک میبیند.
بهجتتبریزی گفت: مادر من عاشق شعرهای پدرم بود چون بیست و چند سال از پدرم کوچکتر بود و به خاطر انگیزه ادبیاش با پدرم ازدواج کرد.
وی در ادامه گفت: همانطور که اشاره کردم برخلاف آنچه سریال نشان میدهد مادر من اصلا مریض نبودند. یک روز که ما را برای مدرسه آماده میکردند، سکته مغزی کردند و دار فانی را وداع گفتند. ایشان اصلا بیمارستان نرفتند که پدرم از ایشان پرستاری کند.
وی ادامه داد: برخلاف آنچه در «شهریار» دیدیم، این واقعیت ندارد که مادرم، پدرم را «محمد جان» صدا میکرده بلکه همه او را با نام شهریار صدا میزدند و مادرم نیز به نام آقا شهریار صدایش میکرد. «بهجت تبریزی» با بیان این نکته که شهریار در 40 سال آخر زندگیاش خانهنشین بوده، افزود: پدر من، 40 سال آخر زندگیاش را از خانه بیرون نرفت. خودش یک شعری را دارد که وصف احوال این چهل سال است: از من چه طالعی است که با این شتاب عمر/بازم بپرود لب بام آفتاب عمر/ من روی چرخ و پره هنوز و به پیچ و تاب/ جایی که آب ریخته از آسیاب عمر/ سائیده رشتهای است که تابیده به گلو/ من تاب میخورم به نخی از طناب عمر / چل سال آزگار به زندان روزگار حبس ابد چگونه نهی در حساب عمر/.
وی افزود: در آن مدت اگر کسی به ملاقات استاد شهریار میآمد، بعضی وقتها میپذیرفت و بعضی مواقع به دلیل کسرت جمعیت و اینکه حال عمومی خوبی نداشت، نمیتوانست کسی را به حضور بپذیرد. فرزند شهریار تصریح کرد: در کل سریال «شهریار» بر مبنای واقعیت نیست و نه تنها همخوانی با زندگی پدرم ندارد بلکه نوعی اهانت نسبت به ایشان، مادرم و خانواده ما است. بهجت تبریزی گفت:این سریال بدون کوچکترین تحقیق و پژوهش سرهمبندی و نگارش شده است، لذا به عنوان یک رسالت تاریخی، نه به عنوان وارث پدرم که جای خود دارد، بلکه به عنوان یک واصل با استادی که سالها با او زندگی گذراندهام، اعلام میکنم که آنچه به عنوان سریال شهریار از شبکه دو پخش شده، ارتباطی با زندگی شاعر بلندآوازه ایرانی، شهریار نداشته است.
وی افزود: به جرات میتوانم بگویم حتی یک مطالب مهم که در مورد پدرم باید منعکس شود، در این سریال دیده نمیشود و اکثریت مطالب مهم زندگی پدرم مثل شبی که از عشق مجازی به عشق حقیقی رسید و مهمترین شب زندگی او محسوب میشود، در این فیلم آن چنان که باید به مردم نشان داده نشده است.
فرزند شهربار خاطرنشان کرد: پدرم وقتی از تبریز به تهران آمدند، 13 _ 14 ساله بودند و در سنین پایین به دارالفنون به مدت 7 سال درس طب خواندند، ایشان بین 20 تا 30 سال به عشق حقیقی رسیدند و متحول شدند، اتفاقی برای کمتر کسی میافتد ولی در سریال «تبریزی» به هیچ یک از این مسائل پرداخته نشده است.
وی در انتها گفت:پدرم فردی بسیار متدین و مذهبی بودند ولی این مسئله نشان داده نشده است.ایشان حافظ قرآن بودند و آن قدر قرآن خوانده بودند که زبان عربی را از این طریق یاد گرفتند. منبع:http://www.rajanews.com/News/?28191
برای کار خاصی که داشتم مشغول تورق روزنامه های سال 1367 بودم و حوادث مهم آن سال را مرور می کردم. رسیدم به هفتم بهمن ماه آن سال. آن روزها مصادف شده بود با تولد حضرت زهرا(س) و روز زن. "کیهان" در این روز ذیل خبری، توهین رادیوی ملی را به حضرت صدیقه ی کبری(س) پوشش داده بود. آن روزها "محمد هاشمی رفسنجانی" اخوی کوچکتر رییس مجلس وقت، "اکبر هاشمی رفسنجانی"، زمامداری 10ساله ی صدا و سیمای 2 شبکه ای را برعهده داشت .....یکی از سوء مدیریتهای وی–در خوشبینانه ترین حالت- همین ماجرای توهین به حضرت زهرا(س) بود؛ ماجرا از این قرار بود که رادیوی جمهوری اسلامی ایران طی برنامه ای به نام "سلام، صبح به خیر" در گزارشی از مخاطبینش پرسیده بود که "به نظر شما الگوی امروز زنان ایرانی چه کسی است؟". اکثر مخاطبین حضرت فاطمه(س) را بعنوان الگوی خود معرفی نموده بودند اما یکی از مصاحبه شوندگان در کمال تعجب گفته بود که " الگوی مناسب زنان ایرانی "اوشین" است!". اوشین نام شخصیت اصلی داستان سریالی ژاپنی به نام "سالهای دور از خانه" بود که آن روزها با سانسور شدید و تغییرات بنیادین در محتوای آن از سیما پخش می شد و در نسخه ی اصلی چندین قسمت از فیلم، او نقش یک "گیشا" - یعنی زنی که روزی اش را از طریق فحشاء به دست می آورد- را بازی می کرد. در این باره چیزی که خیلی دردآور بود نظر شاذ و استثنایی آن زن مصاحبه شونده نبود بلکه بدتر از آن پخش آن مصاحبه بود که به نسق اکثر برنامه های امروز صدا و سیما، "زنده" هم نبود! حضرت روح الله(ره) فردای آن روز در واکنش به این ماجرای موهن، طی پیامی رسمی و علنی بشدت محمد هاشمی را مورد عتاب قرار دادند و فرمودند:
مدیرعامل صدا و سیمای جمهوری اسلامی
با کمال تاسف و تاثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صدای جمهوری اسلامی مطلبی در مورد الگوی زن پخش گردیده است که انسان شرم دارد بازگو نماید. فردی که این مطلب را پخش کرده است تعزیر و اخراج می گردد و دست اندرکاران آن تعزیر خواهند شد. در صورتی که ثابت شود قصد توهین درکار بوده است، بلاشک فرد توهین کننده محکوم به اعدام است اگر بار دیگر از این گونه قضایا تکرار گردد. موجب تنبیه و توبیخ و مجازات شدید وجدی مسئولین بالای صدا و سیما خواهد شد. البته در تمامی زمینه ها قوه قضاییه اقدام می نماید. " صحیفه نور ، جلد 21 : ص 76
بعدها 4تن از دست اندرکاران آن برنامه از جمله مدیر گروه معارف، سردبیر برنامه های ویژه ی عقیدتی سیاسی، مسئول نظارت بر برنامه به 4 سال حبس تعزیری و 40 ضربه ی شلاق محکوم شدند. که محمد هاشمی در این بین خیلی پادرمیانی کرد تا این مدیران لایق(!) مجازات نشوند..... منبع:http://amaliat.blogfa.com/post-277.aspx