سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 اگر آمریکایی‌ها یک روز صبح بیدار می‌شدند و می‌دیدند که سازندگان فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی آنها و همچنین روزنامه‌ها و مجلات آمریکایی، همه دارای نام‌های عربی می‌باشند، مسلماً با خود می‌گفتند: «کشور ما را اشغال کرده‌اند!». در چنین وضعیتی، آنها به هر آنچه بر صفحة تلویزیون می‌دیدند یا در روزنامه‌ها، مجلات و کتاب‌ها می‌خواندند، با دیدة شک و تردید می‌نگریستند.
  • اشاره: سیطرة یهود بر رسانه‌های آمریکا و همچنین هالیوود امروز یک امر مسلم و اثبات شده است. حتی برخی از یهودیان، ابایی از اظهار این امر ندارند و این در حالی است که هیچ گروهی نژادگراتر و سازمان‌دهی شده‌تر از یهودی‌ها برای نیل به اهداف و منافع خود نیست.

    مطبوعات در وضعیت کنونی آن، به قوی‌ترین نیرو در جهان غرب تبدیل شده است که حتی از قوة مجریه، مقننه و قضائیه نیز قدرتمندتر است. انسان مایل است این سؤال را مطرح نماید: این قدرت توسط چه کسی انتخاب شده است و به چه کسی پاسخگو است؟1 مقالة حاضر به پاسخ این پرسش می‌پردازد.

    در فیلم شبکه، که در سال 1976 برندة جایزة اسکار شد، هاوارد بیل، ملقب به «پیامبر دیوانه رسانه‌ها»، تصمیم می‌گیرد خطر خزنده‌ای که آمریکا را تهدید می‌کند، یعنی تصرف تلویزیون آمریکا به وسیلة عرب‌ها، را از طریق دلارهای حاصل از فروش نفت برملا سازد. سناریوی این فیلم، توسط پدی چایفسکی نوشته شده است. وی سعی کرده است توطئه‌ای مرموز برای خرید و کنترل شبکه‌های تلویزیونی آمریکا توسط عرب‌ها را بر پردة سینما به نمایش درآورد.

    هاوارد بیل، که نقش وی را در این فیلم پیتر فینچ ایفا نموده است، گویندة خبرِ دیوانه‌ای است که افکار خود را دربارة هر موضوعی بر زبان می‌آورد. برای مثال، بیل در حالی که با هیجان دربارة بی‌عدالتی‌ها و فساد در زندگی آمریکایی صحبت می‌کند، با فریاد می‌گوید: «دیگر به مرز جنون رسیده‌ام و کاسة صبرم لبریز شده است. دیگر ادامه این وضعیت را تحمل نخواهم کرد».

    تصور کنید چه اتفاقی می‌افتاد اگر حامیان آمریکایی عراقی تبار صدام حسین، کنترل رسانه‌های آمریکا را در دست داشتند. یعنی تصور کنید که آنها کنترل شبکه‌های تلویزیونی ملی آمریکا را در دست داشتند و اکثریت صاحبان، تولیدکنندگان و نویسندگان خبر و برنامه‌های سرگرمی تلویزیون‌های آمریکا را تشکیل می‌دادند. تلویزیون، نیرویی است که به داخل خانة هر آمریکایی نفوذ می‌کند و آمریکایی‌ها عمدتاً از طریق این رسانه، در مورد وقایع جهان اطلاع و آگاهی می‌یابند. بنابراین می‌توانید تصور کنید چه خطری آمریکا را تهدید می‌نمود اگر این نیروی عظیم، تحت کنترل اقلیت عراقی حامی رژیم صدام قرار می‌گرفت. اگر به جز تلویزیون، رسانه‌های دیگر هنوز آزاد می‌بودند، بدون شک باز هم تسلط اقلیت عراقی بر شبکه‌های تلویزیونی را به عنوان خطری بزرگ برای آمریکا توصیف می‌کردند. آنها حتی اعلام می‌کردند که این سلطه، آزادی‌های ملت آمریکا را تهدید می‌کند و احتمالاً کنگره، قانونی را تصویب می‌نمود تا به کنترل اقلیت عراقی بر شبکه‌های تلویزیونی خاتمه دهد. میهن‌پرستان به ملت آمریکا گوشزد می‌کردند که اگر مردم آزاد نباشند تا به اخبار واقعی و بی‌طرفانه دست پیدا کنند، دموکراسی در جامعه پیاده نخواهد شد. آنها، همچنین تأکید می‌نمودند که هرگاه قدرت تلویزیون تحت کنترل تنها یک دیدگاه و نقطه‌نظر قرار گیرد، بنیاد تمام آزادی‌ها، یعنی آزادی بیان را از بین خواهد برد. به علاوه، متفکران و دانشمندان از اینکه افراد غیرآمریکایی با وابستگی‌هایی به یک قدرت خارجی، افکار مردم آمریکا را تحت سیطرة خود داشتند، برآشفته می‌شدند و به خشم می‌آمدند.

    حال اگر بقیة رسانه‌ها نیز در دست این اقلیت عراقی می‌بودند: تصور کنید که سه هفته‌نامة خبری معروف، یعنی «تایم»، «نیوزویک» و «یواس نیوز اند ورلد ریپورت» و سه روزنامه دارای بیشترین نفوذ در بین مردم آمریکا، یعنی «نیویورک تایمز»، «وال استریت ژورنال» و «واشنگتن پست» به علاوة اکثریت دیگر مجلات و روزنامه‌های عمده، توسط عراقی‌ها اداره می‌شدند. همچنین در ذهن خود مجسم کنید که این اقلیت عراقی، بر صنعت فیلم هالیوود، انتشار کتاب و حتی توزیع کتاب نیز سیطره می‌داشتند، دارای ثروت کلانی در تجارت و بانک‌داری بودند و در دانشگاه‌ها، قوة قضائیه و دولت، مناصب کلیدی را تصاحب کرده بودند. مهم‌تر از همة اینها، تصور کنید که حامیان صدام حسین، قوی‌ترین گروه نفوذ را در واشنگتن می‌داشتند و مسئول جمع‌آوری حجم عظیمی از کمک‌های مالی برای هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه بودند. تصور کنید که یک عراقی متعصب، رئیس شورای امنیت ملی در کاخ سفید بود. آیا چنین وضعیتی برای آمریکا خطرناک بود؟

    اگر آمریکایی‌ها یک روز صبح بیدار می‌شدند و می‌دیدند که سازندگان فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی آنها و همچنین روزنامه‌ها و مجلات آمریکایی، همه دارای نام‌های عربی می‌باشند، مسلماً با خود می‌گفتند: «کشور ما را اشغال کرده‌اند!». در چنین وضعیتی، آنها به هر آنچه بر صفحة تلویزیون می‌دیدند یا در روزنامه‌ها، مجلات و کتاب‌ها می‌خواندند، با دیدة شک و تردید می‌نگریستند. مخصوصاً مردم آمریکا با اطلاعات منتشر شده دربارة مسائل مربوط به عراق، صدام حسین، اسلام و درگیری خاورمیانه، خیلی محتاطانه برخورد می‌کردند. پس از مدت زمان کوتاهی، بسیاری از آمریکایی‌ها همانند هاوارد بیل، فریاد بر می‌آوردند: «دیگر به مرز جنون رسیده‌ام و کاسة صبرم لبریز شده است. دیگر ادامة این وضعیت را تحمل نخواهم کرد».

    زمانی که من به این مطلب پی بردم که انقلاب روسیه در حقیقت روسی نبود، بلکه عمدتاً به وسیلة یهودی‌ها، سازمان‌دهی، رهبری و حمایت مالی شده بود ـ یهودیانی که درگیری یکصد ساله با مردم روسیه داشتند ـ از اینکه بر چنین حقیقت مهمّ تاریخی، این‌گونه به طور مؤثر سرپوش گذاشته شده بود، دچار حیرت شدم. پس از مطالعه و آگاهی از کشتن میلیون‌ها مسیحی در روسیه و اروپای شرقی توسط کمونیست‌ها، از خود پرسیدم که چرا چنین تعداد اندکی فیلم، سریال تلویزیونی یا فیلم مستند، کتاب یا مقاله دربارة این واقعه، تهیه و تولید یا نگاشته شده است، امّا کشتن یهودی‌ها توسط نازی‌ها، مورد توجه و پوشش رسانه‌ای بی‌پایان قرار گرفته است. سپس من نسخه‌ای از روزنامة «ساندر بُلت» را مطالعه کردم که توسط دکتر ادوارد فیلدز، اهل شهر ماریتا در ایالت جسرجیا، چاپ و منتشر می‌شود. دکتر فیلدز با دقت و با ارائه اسناد و مدارک، سلطة یهودی‌ها بر سه شبکة تلویزیونی اصلی آمریکا «سی.بی.اس»، «ان.بی.سی» و «ای.بی.سی» را به اثبات رسانیده بود. من با دقت، منابع مورد استفاده دکتر فیلدز را بررسی کردم که شامل زندگی‌نامه‌هایی می‌شد که توسط خود یهودی‌ها چاپ شده بود. در زمانی که من تحقیقات اولیه‌ام را به انجام رسانیدم، ریچارد سارنُف رئیس «ان.بی.سی» بود. ویلیام پلی ریاست «سی.بی.اس» را به عهده داشت و لئونارد گلدن سُن «ای.بی.سی» را اداره می‌کرد. من بسیار حیرت‌زده شدم زمانی که فهمیدم هر سه آنها یهودی هستند، هر سه در سازمان‌های صهیونیستی فعالیت دارند و به همة آنها از طرف گروه‌های متعدد یهودی، صهیونیستی و طرفدار اسرائیل جوایزی اعطا شده است. سپس به این حقیقت پی بردم که صاحب امتیاز و مدیرمسئول مهم‌ترین روزنامة آمریکا «نیویورک تایمز» هم یهودی است. این مطلب در مورد روزنامة واشنگتن پست نیز صادق است؛ روزنامه‌ای که بیش از هر روزنامة دیگر، بر دولت فدرال آمریکا نفوذ دارد. یهودی‌ها، همچنین مالک پرتیراژترین روزنامة آمریکا ـ وال استریت ژورنال ـ هستند. فهمیدم که سال‌هاست یهودیان بر هالیوود سیطره دارند؛ یهودیانی هم‌چون استیون اسپیلبرگ، کارگردان فیلم «فهرست شیندلر»، که از حامیان صریح‌اللهجه اهداف صهیونیستی است. وی همچنین کارگردان فیلم «هالوگاست» می‌باشد؛ پربیننده‌ترین فیلمی که تا کنون دربارة کشتار یهودی‌های اروپایی توسط نازی‌ها ساخته شده است.

    سال‌ها بعد نشریاتی را مطالعه کردم که در آنها یهودی‌ها به سلطة خود بر رسانه‌های آمریکا مباهات می‌نمودند. من همچنین کتاب یک امپراتوری متعلق به خودشان، نوشتة نیل گابلر، را خواندم که در آن، چگونگی مسلط شدن یهودی‌ها بر صنعت فیلم آمریکا به تفصیل بیان شده است. بن اشتاین که یک سناریونویس یهودی است و پدرش، هربرت اشتاین، مشاور اقتصادی ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور اسبق آمریکا بود، در کتابی که به رشتة تحریر درآورد، به طور صریح بیان کرده است که اکثریت غالب مجریان و دست‌اندرکاران هالیوود یهودی هستند و اینکه آنها سرسختانه مخالف ارزش‌های مسیحی و حفظ سنت‌های جامعة اصیل آمریکا می‌باشند. وی همچنین در سال 1997 مقاله‌ای نوشت با عنوان: «آیا یهودی‌ها رسانه‌ها را اداره می‌کنند؟: به راستی همین‌طور است، مگر چه اشکالی دارد؟»در دهة هفتاد، دکتر ویلیام پیرس، سردبیر مجلة «نشنال ونگارد»، در مورد سلطة یهودیان بر رسانه‌های آمریکا به تحقیق پرداخت و وجود این سلطه را در مقاله‌ای با عنوان: «چه کسی بر آمریکا حکومت می‌کند؟» با اسناد و مدارک کافی ثابت نمود. حقیقتی که به آن واقف شدم، این بود که کابوس هولناک پدی چایفسکی و شخصیت اوّل فیلم «شبکه» ساختة وی، یعنی هاوارد بیل، به واقعیت تبدیل شده بود. یک اقلیت کوچک امّا متحد، با احساس تعهدی تعصب‌آمیز به ملت جدید التأسیس خود بر رسانه‌های آمریکا مسلط است، امّا عرب‌ها نیستند که چنین قدرتی دارند؛ ایرلندی‌ها، آلمانی‌ها، فرانسوی‌ها، انگلیسی‌ها، روس‌ها، سوئدی‌ها، دانمارکی‌ها یا ایتالیایی‌ها هم نیستند. مسلمان‌ها، مسیحی‌ها، مُرمُن‌ها یا کاتولیک‌ها هم نیستند. بسی جای شگفتی است که این گروه، از پدی چایفسکی‌های جهان تشکیل شده است! چایفسکی، طرفدار پرحرارت آرمان‌های صهیونیستی و رژیم اسرائیل، زیرکانه سعی کرده است تا با متهم ساختن عرب‌ها به انجام آنچه یهودی‌ها قبلاً به انجام رسانیده‌اند، بینندگان فیلم خود را علیه آنها بشوراند. همان قبیله‌ای که فیلم شبکه را نوشت و تولید و توزیع کرد، بر رسانه‌های آمریکا و به راستی بر رسانه‌های کل جهان غرب، سیطره دارد. این مطلب، درست است که بسیاری از افراد شاغل در رسانه‌ها یهودی نیستند. همچنین من ادعا نمی‌کنم که هر فرد یهودی یک صهیونیست متعصب است، لیکن نکتة اصلی این است که رسانه‌های آمریکا به وسیلة یهودی‌ها اداره می‌شوند. این نکته نیز حائز اهمیت است که هیچ گروهی نژادگراتر و سازمان‌دهی شده‌تر از یهودی‌ها برای نیل به اهداف و منافع خود نیست. با توجه به این واقعیت‌ها، آیا هیچ انسان عاقلی می‌تواند باور کند که یهودی‌ها، اخبار و گزارش‌ها و حتی برنامه‌های تفریحی را در آنچه گابلر «یک امپراتوری متعلق به خودشان» نامیده است، بدون تأثیرپذیری از اهداف و منافع خود ارائه نمایند؟
    ماهنامه موعود شماره 92 منبع اصلی:سایتwww.duke.org به نقل از الکساندر سولژنیتسین: http://mouood.org/content/view/7703/3

نوشته شده در  پنج شنبه 87/12/29ساعت  5:32 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 
 اشباع [ذهن] نسلی از خوانندگان جوان با اخلاقیات و باورهای ظلمانی که به صورت داستانی جذاب در آمده است، آثار طولانی مدتی خواهد داشت. کمترین این آثار، ترویج نسبیت‌گرایی اخلاقی است که در اقسام فرهنگی، نه تنها به دیکتاتوری نسبیت‌گرایی اخلاقی تبدیل شده است
  • اشاره:
این مقاله به بررسی پیام‌ها و محتوای اصلی داستان‌های هری پاتر می‌پردازد. نویسنده نشان می‌دهد که مهم‌ترین مسئله‌ای که در این داستان‌ها می‌توان به آن اشاره کرد و آن را محوری‌ترین پیام داستان دانست، وجود دنیای بدون خداوند یا به تعبیر او «مرگ خدا» می‌باشد. این مجموعه در پی اثبات این مطلب است که انسان در این دنیا، بدون وجود هیچ قدرت متعالی و والاتری رها شده است و این وظیفة خود اوست که برای رسیدن به کمال مطلوبش تلاش کند و در این راه از هر وسیله‌ای استفاده کند. در واقع، از دیدگاه «رولینگ»، هدف وسیله را توجیه می‌کند و این پیام غلط دیگری است که مجموعه کتاب‌های هری پاتر به اذهان فرزندان ما القا می‌کند.
بیست و یک جولای، آمد و رفت، و جهان بدون هیچ‌گونه قدرت جادویی ادامه دارد. این تاریخ، روز انتشار هفتمین و آخرین جلد از کتاب‌های هری پاتر با نام «هری پاتر و یادگاران مرگ» می‌باشد. شش جلد قبلی این کتاب تا کنون به 66 زبان ترجمه شده و نزدیک به چهارصد میلیون نسخه فروش داشته است و این رقم تا زمانی که دنیای هری پاتر تکمیل شود، افزایش خواهد یافت. ویرایش‌های جدید این کتاب؛ مثل ویرایش مخصوص با جلد چرمی، ویرایش جعبه‌ای، کتاب‌های صوتی و ویرایش دیجیتال مصور و... نیز در حال انتشار است. علاوه بر این، در یازدهم جولای، پنجمین فیلم هری پاتر پخش شد و بی‌شک دو فیلم دیگر (و شاید دنباله‌های دیگری از این فیلم‌ها) نیز پخش خواهند شد. روی هم رفته، این حادثه‌ای فراملی، در زمینة حماسی و رزمی تاریخ است که تنها کتاب «بابل» می‌تواند با آن رقابت کند.

من به چند دلیل از کلمة رقابت استفاده کردم؛ اوّل، به خاطر تأثیری که این مجموعه بر دنیای مدرن دارد و بعد، به دلیل جهان‌بینی‌ای که نیرومندانه به طرفداران خود القا می‌کند. در کل، این مجموعه نوعی بیانیة ضد مسیح درام، در مورد اخلاق و ایمان می‌باشد که توسط شخصیت‌های دوست‌داشتنی، ستودنی و تخیلی آن تجسم یافته است؛ شخصیت‌هایی که ویژگی‌های امروزی بشر دوستی را به آخرین حدّ خود رسانده‌اند. سراسر این مجموعه در مورد ما انسان‌ها است. در مورد تمایلات اخیر غرب به «هموساپینس» و انسان به عنوان آگاه و دانای کل؛ به طور دقیق‌تر، دربارة «هموسین دئو» یا انسان بدون خدا. انسانی که برای پیدا کردن هویت خود در پهنة گیتی، بایستی به هر قیمتی به دنبال قدرت و دانش باشد تا مبادا به واسطة نفرین مرگبار به نابودی فرستاده شود. او احساس می‌کند که تنها و رها شده است و از این رو باید به خودش متکی باشد و تا حدّ زیادی، به کسانی که او را در آشکارسازی و پیشرفت هویت نهانش یاری می‌کنند، متعهد و ملتزم شود. وقتی او برای دستیابی به هدف نهایی‌اش تلاش می‌کند، در بالاترین حدّ خطر قرار دارد و برای زندگی فانی‌اش مخاطرات بسیاری را پیش رو دارد. در این راه، مرگ‌های بسیار زیاد و به گونه‌های مختلف، وجود دارد.

لوگراسمن در 23 جولای سال 2007 در مقاله‌ای در «مجلة تایم» می‌نویسد: «اگر می‌خواهید بدانید در هری پاتر چه کسی می‌میرد، پاسخ آن آسان است: خدا». او در این مقاله، هدف اصلی و ریشه‌ای مجموعه هری پاتر را بیان کرده است. مسائل زیادی در مورد موضوعات خاصّ این مجموعه برای نوشتن وجود دارد و نوشته شده است. این نکته که یک داستان خوب نباید کاملاً مذهبی یا مسیحی باشد، قابل انکار نیست؛ امّا باید در مورد این حقیقت کوچک تعمّق کنیم که استعارة کلی و طرح اصلی این مجموعه (جادو و سحر)، فعالیت‌هایی می‌باشند که به طور مطلق از سوی خداوند حرام گردیده است. اشباع [ذهن] نسلی از خوانندگان جوان با اخلاقیات و باورهای ظلمانی که به صورت داستانی جذاب در آمده است، آثار طولانی مدتی خواهد داشت. کمترین این آثار، ترویج نسبیت‌گرایی اخلاقی است که در اقسام فرهنگی، نه تنها به دیکتاتوری نسبیت‌گرایی اخلاقی تبدیل شده است بلکه در حال تبدیل شدن به اعتیاد نسبیت‌گرایی اخلاقی است. مانند تمامی اعتیادها، زندگی بدون اعتیاد برای معتاد سخت می‌باشد و در واقع، ماده‌ای که به آن معتاد است، به زندگی معتاد تبدیل می‌شود.

طبیعت «پرومیتوسی» جادو و آتش دزدیده شده از خدایان، بر سطحی اساسی از هویت، تثبیت شده است و میل به این تصور روان‌شناختی را در اذهان جوان‌های ما ایجاد می‌کند که می‌توانند «مانند خدایان» باشند، با تمامی حدود و مرزهای اخلاقی که خودشان تعریف می‌کنند و مکانیسم‌های پاداشی که به هیچ قدرت بالاتر از میل و خواست خودشان پاسخ‌گو نیست. بسیاری از مسیحیان این مطلب را به واسطة مجموعة هری پاتر پذیرفته‌اند؛ زیرا شخصیت محوری داستان، این فریب و اغوای همیشگی را در حالتی سانسور شده تجسم بخشیده است که: «شما باید همچون خدایان نجیب و نازنین باشید». با این حال، اگر این داستان را با کمی توجه به روابطی که در سطوح عمیق‌تر شخصیت‌ها و طرح‌های فریبنده آن وجود دارد مطالعه کنید، در می‌یابید که هری کاملاً هم نجیب و نازنین نیست. در اوج داستان جلد هفتم، شخصیت هری به عنوان یک شخص نسبتاً نجیب پایان می‌یابد؛ البته بعد از گذراندن یک سلسله از ضرب و شتم‌ها، دروغ‌ها و کینه‌هایی که از جلد ششم باقی مانده است. ما هرگز نخواهیم فهمید که هری چگونه از این شرایط، به تکامل و شکل تمام عیار خود که ساحری است که دنیا را نجات می‌دهد، می‌رسد.

همچنین باید در نظر داشت که هیچ پدر و مادر عاقلی کتاب‌هایی را به بچه‌هایشان نمی‌دهند که در آن، گروهی از انسان‌های هرزه و فاحشة «خوب» با انسان‌های هرزه و فاحشة «بد» دلیرانه می‌جنگند و در آن اعمال جنسی و فاحشه‌گری به عنوان نیروی محرّک و تکان‌دهندة داستان است. امّا چرا جادو و سحر معاف و آزاد می‌باشد؟ یا بهتر است از خود بپرسیم، چرا موضوعات و موادّ مسموم را به مواد مصرفی فرهنگ خود وارد کرده و به این کار ادامه می‌دهیم، گو اینکه این کار منطقی و عادی است. آیا وجود مقدار کمی سبزیجات در یک ظرف پر از اسید آرسینیک، آثار بلندمدت منفی ناشی از خوردن این ماده بر رژیم غذایی را توجیه می‌کند. استدلال‌های این‌چنینی بسیاری وجود دارد، امّا اجازه دهید به بینش گراسمن توجه کنیم.

واکنش و پاسخ بسیاری از خوانندگان این‌چنین خواهد بود: «مرگ خدا؟ مطمئناً موضوع را بسیار بزرگ کرده‌اید! در میان دریایی گسترده از پدیده‌های فرهنگی، ما تنها در مورد یک پدیدة منفرد بحث می‌کنیم، این‌گونه نیست؟ آیا ارزش‌های مثبت بسیاری در این کتاب‌ها و فیلم‌ها وجود ندارد که آموزش‌دهنده و تقویت‌کنندة اهمیت شجاعت و فداکاری می‌باشد؟ و آیا این مجموعه تماماً در مورد عشق نیست؟» بله، از یک لحاظ این‌گونه است. امّا چه نوع عشقی؟ چه نوع گذشتی؟ و به چه نیتی؟ این مجموعه در مورد سودمندی کینه‌توزی، تفاخر، بداندیشی و بدخواهی نسبت به دشمنان حقیقی و آنان که دشمن انگاشته می‌شوند، است و در این راه به دنبال استفاده از دانش محرمانه، دروغ، مکر و حیله، اهانت و خوش شانسی محض برای دفاع در مقابل هر آنچه که شما را تهدید می‌کند و در مقابل خواسته‌های شما می‌ایستد، می‌باشد. این مجموعه یک «کورنوکوپیا» برای پیام غلط دیگری نیز می‌باشد: «هدف، وسیله را توجیه می‌کند». هیچ چیز دیگری همچون این پیام دیده نمی‌شود. به هیچ کسی جز کسانی که شما با آنها احساس راحتی می‌کنید و از اهداف شما پشتیبانی می‌کنند و باعث می‌شوند در مورد خودتان احساس خوب داشته باشید، نمی‌توان اعتماد کرد. کشتن دیگران در صورتی که شما خوب باشید و دیگران بد باشند، توجیه‌پذیر است. افراد محافظه‌کار و متعصب‌های ضدّ جادو، انسان‌های واقعاً بدی هستند و لایق هرگونه مجازاتی می‌باشند. (از این رو، مجازات دور سیلز لذت‌بخش می‌باشد.)

هدف غایی شیطان، رد کردن و طرد جادو است. برای مثال تبهکار بزرگ «ولد مورت»، هنگامی که به یک پسر معلول که توسط پدر مخالف جادوی خود ترک شده است تبدیل می‌شود، از دور خارج می‌شود. پس از آن، در فضای داستان یک افسانة جوان وجود دارد، که هنگامی که با جادو تلفیق می‌شود، به یک عامل توانا و غالباً نهفته تبدیل می‌شود و رفته رفته در هر یک از جلدهای این داستان رشد می‌کند و در پایان جلد آخر، در خوشی و رستگاری خانوادگی، شخصیت‌های محوری داستان به اوج خود می‌رسد. بله؛ هری با اشرار تقریباً شیطانی روبه‌رو می‌شود؛ آزمونی سخت و پایان‌ناپذیر از مبارزات و پریشانی‌ها را متحمل می‌شود؛ بر انسان‌های عجیب و غریب شکست‌ناپذیر پیروز می‌شود؛ جهان را نجات می‌دهد؛ با جینی ازدواج کرده و بچه‌دار می‌شود و نسل جدیدی از جادوگران و ساحره‌های کوچک را به وجود می‌آورد. اگر این یک طنز یا هجونامه بود، شاید به آن می‌خندیدیم. امّا این داستان خود را به عنوان مسئله‌ای کاملاً جدّی ارائه کرده است؛ این فستیوال حقایق ناقص، مهلک و دروغ‌های آشکار، به سادگی با برخی از ارزش‌های مثبت آمیخته شده است؛ با برخی نقش‌پردازی‌های جذاب و شیوه‌های نویسندگی نامناسب برای قهرمان و ضدّ قهرمان مجموعه، از یک طفل یتیم سرخورده استفاده شده است. علی‌رغم عناصر و خصیصه‌هایی مثل شوخ‌طبعی، باهوشی و سخنان طعنه‌آمیز جسورانه، فرهنگ عمیقی از تحقیر نیز در این مجموعه وجود دارد. سراسر داستان بسیار جذاب و لرزاننده می‌باشند؛ بسیار مرگبار و پوچ.

مسئلة اصلی این است. این‌گونه نیست؟ اگر دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم، مقدس (روحانی و منزه) نبوده و بلکه پوچ و مرگبار است، آنگاه ما بایستی هر کاری که می‌توانیم برای تغییر دادن آن انجام دهیم. ظاهراً خدایی وجود ندارد و ما بایستی خدای خودمان باشیم. همان‌طور که همة کودکان یتیم می‌دانند، اگر پدری وجود نداشته باشد، ما باید پدر خودمان باشیم. این یک وظیفه و کار دشوار برای هر کسی است، امّا با کمک برخی قدرت‌های باورنکردنی قابل انجام است و اگر بعد از همة اینها چیزی وجود داشته باشد که اندکی ورای دنیای مادی و این جادوی مادی است، آیا می‌تواند حقیقت داشته باشد؟ طبق داستان، مطمئناً خیر. در مجموعة هری پاتر، نشانه‌هایی از قلمروهای دیگر و ابعاد غیرمادی و متافیزیکی که هیچ‌گونه مرجع اخلاقی بالاتری ندارند، دیده می‌شود. امّا اینها ویترین‌هایی برای کیهان‌شناسی پایه‌گذاری شده توسط رولینگ می‌باشند. گواهی و شهادتی سخت در سراسر داستان وجود دارد، مبنی بر اینکه یک جهان‌بینی اسرارآمیز به آرامی امّا بدون شک به وجود خواهد آمد. در حقیقت، این شکل جدیدی از مجموعة بدعت‌ها و الحادهای قدیمی و یک فلسفة عرفانی جدید می‌باشد که باقیمانده‌های نمادهای یهودی ـ مسیحی را اقتباس کرده و آنها را با مفاهیم دینی زندگی و [عالم] پس از مرگ درهم آمیخته است. برای مثال، در اواخر جلد آخر، مربی و مدیر هری، دامبلدور، پس ار مرگ خود و مرگ کاذب هری و قبل از رستاخیز مبهم آخر، در محیطی تار و مربوط به دنیایی دیگر، با هری ملاقات می‌کند. امّا حتّی این مورد و دیگر مراجع متافیزیکی، به ندرت توسط نویسنده برای بیان هدف اصلی‌اش که همان تجلیل از کمال مطلوب انسان دوستی می‌باشد، استفاده شده است. این‌گونه بشر دوستی‌ها، بدون وجود انواعی از روحانیت ـ و هر آنچه که روحانیت بهتری برای هموسین دئو، از آن روحانیتی که پاداش‌ها و هیجان‌های غیرطبیعی و بدون پاسخ‌گویی اخلاقی به خداوند ارائه می‌کند، داشته باشد ـ نمی‌تواند مدت زیادی به حیات خود ادامه دهد. ممکن است این مسئله را متناقض بدانید؛ مذهب بشر دوستی سکولار. در این مذهب، همانند بسیاری دیگر از مذاهب، جهان به شدت در حال تهدید می‌باشد و به ناجی خود نیاز دارد. آنگاه یک قهرمان دوست داشتنی در این موقعیت چه باید بکند؟ او باید رشد کند. در این هفت داستان نیز قهرمان این‌گونه عمل می‌کند و به تحقق قدرت‌های نیمه خدایی ذاتی خود نزدیک می‌شود. در داستان هرگز به این قدرت‌ها به عنوان قدرت‌هایی شبیه به قدرت خداوند اشاره نشده است؛ چون در این صورت، به‌طور ضمنی نوعی قدرت بالاتر و متعالی‌تر را تصدیق می‌کند، حال آنکه در دنیای پاتر، هیچ سلسله مراتب مطلقی در آفرینش وجود ندارد.

رولینگ در یکی از مصاحبه‌هایش بیان کرده است که: «کتاب‌های من عمدتاً در مورد مرگ می‌باشد. آنها با مرگ والدین هری آغاز می‌شوند. اشتغال ذهنی و فکر دائم ولدمورت برای تفوق بر مرگ است و تلاش او برای رسیدن به ابدیت، به هر قیمتی، که هدف هر کسی در استفاده از جادو می‌باشد، در این کتاب وجود دارد. از این رو من دریافتم که چرا ولدمورت خواهان غلبه بر مرگ است. همة ما از مرگ می‌هراسیم».

در حقیقت، هزاران نوع مرگ خشن در این هفت جلد وجود دارد که معمولاً در اثر نبردهایی است که شامل نفرین، جادو و زهر می‌باشند. شمار شخصیت‌های انسانی و دیگر مخلوقاتی که در این مجموعه کشته می‌شوند، از دست خواننده خارج می‌شود و تا آنجایی که من می‌دانم، هیچ یک از آن شخصیت‌ها به مرگ طبیعی نمی‌میرند. دنیای پاتر قلمرو مرگ است، پادشاهی مرگ و تنها با استفاده از ابزار مرگ می‌توان بر حاکمیت ابدی آن برتری یافت. در سراسر این مجموعه، مرگ و قدرت، پیوندی ناگسستنی برقرار کرده‌اند. علاوه بر این، مرگ تهدید نهایی و راه حل پایانی هر مشکلی است. برای مثال، در جلد شش، دامبلدور توسط سوروس اسنپ شیطان، که برای تبهکار و شریر بزرگ، ولدمورت کار می‌کند، کشته می‌شود. در جلد هفت آگاه می‌شویم که اسنپ یک جاسوس دوجانبه بوده است که به طور مخفیانه به دامبلدور و هری وفادار بوده است. این هم فاش می‌شود که دامبلدور از اسنپ خواسته است که او را بکشد ـ مرگی آسان و بدون درد ـ و گفت‌وگوی آنها در این مورد، به طور عجیبی مانند توجیه مرگ آسان و خودکشی به کمک پزشک است.

اینکه بدانید چه کسی هستید، در تفوق بر مرگ بسیار مهم است. شما به تدریج با تجربه و همراه با مطالعه دانش‌های محرمانة ممنوعه، کشف خواهید شد و [خواهید فهمید] که بیشتر از آنی هستید که فکر می‌کردید؛ در حقیقت، شما حقّ دسترسی به اسراری را دارید که خودتان را برایتان می‌نمایاند و ارزش شما برای دیگران آشکار می‌شود. تا زمانی که همتایان حامی و شجاعی دارید، مورد عشق، نفرت، چاپلوسی و ترس قرار می‌گیرید، ولی هرگز فراموش نمی‌شوید و قدرت‌های مخفی اضافی به شما داده می‌شود. با افزوده شدن آگاهی، قدرت‌های جادویی ذاتی شما آزاد خواهد شد و با تمرین به نیروی جادویی فوق‌العاده نیرومندی تبدیل خواهد شد. البته باید از این نیروها استفاده کرد، زیرا دشمنان واقعاً پستی در بیرون وجود دارند و این شیطان و دشمن بزرگ، پس از شما در گذرگاه بزرگی قرار دارد و او هم مثل شما قدرت‌هایی دارد. از این رو اگر می‌خواهید او را شکست دهید، بسیار مهم است که قدرت‌هایی به ترسناکی و وحشت‌آوری قدرت‌های او داشته باشید. شما به نبرد خواهید پرداخت، زمین خواهید خورد و دوباره برمی‌خیزید، امّا در پایان پیروز خواهید شد. شما ناجی جهان می‌شوید.

رولینگ داستانی را به شکل درام انسانی درآورده است که به کهنگی «ایلیاد» است، امّا بدون بینش عمیق هومر نسبت به انگیزه‌های انسانی. به کهنگی «بوولف» است، امّا با نقش‌هایی در هم و درس‌هایی منحرف؛ معاصر با« ارباب حلقه‌ها» می‌باشد، امّا بدون تعریف تولکین از فروتنی و حکمت و پاکدامنی حقیقی. او از رنج و محنت استفاده کرده است تا داستانش را از یک سناریوی ساده خوب‌ها در برابر بدها، یا حتی سناریوی صرفاً تغییریافتة خط مقدم خیر و شر، پیچیده‌تر کند. او با هوشمندی و خلاقیّت، تمامی مرزهای داخلی و خارجی، عمودی و افقی را در هم ریخته است و تنها عامل درخشنده، تقدیر ضمیر پویای شخصیت محوری داستان می‌باشد. خواست این شخصیت، بیشتر آرزو برای زنده ماندن است تا آرزو و میلی ـ از نوع نیچه‌ای ـ برای قدرت و رفته رفته این خواسته به سوی آرزویی برای یک هویت سوق پیدا می‌کند که در آن، قدرت، یک عامل تقویت کننده ضروری برای این خواسته است. امّا رولینگ شخصیت هری را یک پسر دوست‌داشتنی و بازیگوش ساخته است. بسیاری از خوانندگان جوان با این شخصیت آشنا هستند. او مانند بسیاری از جوانان زمان ما است که به نحوی رها شده‌اند و خانواده‌هایی از هم گسسته و خواهران و برادران غایبی دارند که به واسطة سقط چنین از بین رفته‌اند یا به طریقی دیگر، این کودکان به علت روش‌های پیش‌گیری از بارداری و عقیم‌سازی، تنها مانده‌اند. آنها به خاطر انواع گوناگون عدم توجه، کم‌ارزش شمرده شده، از تنهایی رنج می‌برند و برخی نیز توسط بچه‌های قلدر تحقیر می‌شوند. (این بچه‌های قلدر، کودکان بدبخت دیگری هستند که به خاطر نداشتن هویت، به کودکان ضعیف‌تر زور می‌گویند تا از این تنها راه در دسترس، بتوانند خودشان را ثابت کنند.) حیاط مدرسة محلّه‌تان را نگاه کنید. همة این کودکان آنجا هستند؛ هری‌ها و هرموینزها، دراکو مالفوی‌های شریر و گروه چاپلوسانشان. این یک حالت انسانی می‌باشد و از هر سنی به سن دیگر و هر فرهنگی به فرهنگ دیگر ـ هر جا که انسان نیروی نگهدارندة بخشش را نپذیرد ـ تفاوت کمی دارد.

هری بر شیاطین گوناگونی که با او روبه‌رو می‌شوند پیروز می‌شود، البته او این کار را بدون بخشش و رحم انجام می‌دهد. ما می‌بینیم که در حال تشویق او هستیم و سپس یا از روی بی‌ارادگی این کتاب‌ها را می‌پذیریم یا از آنها حمایت می‌کنیم. این کتاب‌ها مسیر آزادی، راهی به دور از رنج، طرفداری از زندگی، نفی ثروت، حلقة زنجیر حصارها و محوطه‌هایی محصور شده که کودکان محبوب ما یعنی همة کودکان را بی‌رحمانه محدود می‌کنند، می‌باشند. هری راه را می‌داند، این کودک زیبای بازنده، حسّ ترحم غریزی ما برای مردم رنج دیده را برمی‌انگیزد؛ ما هری را هنگام عبور از موانع، پیروز می‌بینیم، درست همان‌طور که همة ما آرزو داریم که در زندگی خودمان این‌گونه باشیم. بله، من و شما هری هستیم. ما او را دوست داریم و چه بازیگر تمام عیاری برای این نقش در فیلم انتخاب شده! صورتی شیرین، شجاع و آسیب‌پذیر. یک پسر خوب و زیبا. در «هری پاتر و یادگاران مرگ»، می‌بینی که هری به دورة جوانی می‌رسد. او به طور شگفت‌انگیزی به بلوغ رسیده است. او نسبت به ضعفا احساس شفقت و مهربانی دارد و می‌خواهد مانع نفرین‌ها و بلاهای مهلک شود و چوب‌های جادویی را از دست کسانی که می‌خواهند او و دیگران را بکشند، بیندازد. این مسئله تا حدی است که رموس لوپین هری را نکوهش می‌کند و پاسخ دفاعی هری را مبنی بر اینکه کشتن مردم روش ولدمورت است نه او، دریافت می‌کند. حتی بعد از اینکه دراکو، شکنجه‌گر قدیمی هری، با گروهش به او حمله می‌کند و نزدیک است که با نفرین خشونت بار فایندفایر هری را آتش بزند، او دراکو را نجات می‌دهد. ممکن است که این پیشرفت جدید در شخصیت هری، آنهایی را که از روش انتقامی قدیمی او لذت می‌برده‌اند، ناامید کند، امّا با این حال، این نیز موقعیت طرفداران هری را که آن سوی رویة ظاهری شخصیت‌ها و جریان‌ها را نمی‌بینند، تقویت می‌کند. همان‌طور که دیویدهادون منتقد بیان می‌کند: «هری این عقیده رولینگ که کودکان «ذاتاً خوب» و بدون نیاز به اصلاح و رستگاری هستند را به طور کامل واقعیت می‌بخشد.» آنها تنها نیاز دارند که رشد کنند و یاد بگیرند که از قدرتشان «هوشمندانه» استفاده کنند. در دنیای هری، گناه نخستینی وجود ندارد به جز جادو.

اگر ما در دنیایی تنگ و ترسناک حبس شده‌ایم، چرا راهی که هری به ما نشان داده است را بررسی نکنیم؟ وقتی که ما مثل همة انسان‌ها و حتی آنهایی که این مطلب را انکار می‌کنند، آرزو و میل به یک قدرت برتر و مافوق داریم، چرا نباید بندة نیروهای غیر طبیعی‌ای که به جای آن تعالی اصیل ارائه شده‌اند شویم؟ بندگی واژه‌ای است که ممکن است شما را یاد یک واژة قدیمی بیندازد، بردگی. هنگامی که یک برده در زنجیر است، در مورد آزادی خیال‌بافی و رؤیاپردازی می‌کند، امّا این خیال‌های پوچ، زنجیر او را محو نمی‌کنند. انسان‌های اسیر شده زمان ما نیز مانند بردگان قدیمی، با هر لذتی که می‌توانند در ابعاد محدود این دنیا کسب کنند باقی مانده‌اند و اینها نیز معمولاً با لذّاتی زودگذر و مجهولند، همان‌طور که در گذشته به وفور در ممالک مشرکین اثبات شده است. آنهایی که اسیر دنیای پاتر می‌باشند، ممکن است با خوشگذرانی ذهنی و تحریک عواطفشان و ترشح آدرنالین، به واسطة عصبانیت و خون، افسانه و ترس و به وسیلة نمایش بی‌نظیر و ابتکارات هوشمندانه، شاد باشند و توجه‌شان از شرایط واقعی که دارند دور باشد؛ امّا توجه داشته باشید که نمادهای سنتی تمدن غرب، از طریق این بافت بسیار پیچیده از طرح‌ها، مورد سوءاستفاده و استفاده، تغییر و پیوند ناجور، تکذیب و حتی بارها وارونه‌نمایی قرار گرفته‌اند. زیرا در این دنیای خیالی، هیچ چیز معتبر و آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست و حتی ساختار لغزش‌ها و خطاهای فکری ما را به همان جایی می‌برد که وهم و خیال نویسنده می‌خواهد. یک داستان‌نویس ضعیف نمی‌تواند حتّی کمی از این داستان را بنویسد. امّا رولینگ یک داستان‌نویس بااستعداد است و اثر موزون عظیم او، در تجزیه و از هم گسستن اصول اساسی تمدن و انسانیت، به وسیلة بسیاری تصدیق شده است؛ زیرا او ما را گرامی داشته و سرگرم کرده است؛ به این دلیل که «این [داستان‌ها] تماماً در مورد عشق هستند».
آزادی حقیقی تنها زمانی ممکن می‌شود که عشق حقیقی وجود داشته باشد و عشق حقیقی بدون صداقت ممکن نیست. همان‌طور که تولکین در مقاله‌ای در مورد ادبیات خیالی بیان کرده است، نویسنده‌ای که می‌خواهد تصور و تخیل را به طریقی سالم تغذیه کند، بایستی بدون توجه به اینکه جزئیات یک دنیای خیالی چقدر خارق‌العاده می‌تواند باشد، به نظم اخلاقی دنیای واقعی وفادار باشد. نمی‌توان قانون طبیعی را که خداوند در وجود ما قرار داده است، به کلی ریشه‌کن کرد، امّا می‌توان آن را شدیداً تغییر شکل داد تا منجر به انحراف آگاهی، ضمیر و پس از آن اعمال ما شود. اهمیتی ندارد که یک افسانه تا چه حد از نظم مادی رخت بربسته است امّا افسانة سالم آن است که به ما بیاموزد، یکدیگر را به نحوی سالم دوست داشته باشیم؛ با دوست داشتن همسایه‌هایمان و حتی دشمنانمان، لااقل تلاش کنیم که دوست داشتن آنها را یاد بگیریم و بپذیریم که این کار صحیح است. این کار با بخشش ممکن می‌شود. امّا عشق انتخابی (همراه با نفرت انتخابی) به آزادی منتهی نمی‌شود. این کار، احساس عشق بدون وجود مفهوم آن و احساس آزادی بدون وجود پایه‌های آن می‌باشد. اگر خدا یک پدر غایب می‌باشد ـ یا پدری است که اصلاً وجود ندارد ـ قهرمان و خوانندگان آن با چنین احساساتی تنها مانده‌اند، با وفاداری منحرفشان و با عشقشان به امیال و آرزوهای سیر نشدنی خود و حس می‌کنند که انکار اینها، نفرینی مرگبار و تباه کردن خود می‌باشد. به این دلیل است که بسیاری از مردم به شدت به ارزش‌های کتاب‌های پاتر وفادارند و این مسئله را نادیده می‌گیرند که بسیاری دیگر از ارزش‌ها در این کتاب‌ها در حال تحلیل و نابودی می‌باشند. به این دلیل است که مدافعان دنیای پاتر چنین سرسختی از خود نشان می‌دهند و بارها علیه منتقدان برافروخته و عصبانی می‌شوند. به تصور آنها، منتقدان دنیای پاتر، دشمنان آزادی و اصالت می‌باشند. درست همان‌طور که لفاظی در مورد آزادی و دموکراسی در حال افزایش است، در حالی که در مورد مسائل مهم دیگر در حال کاهش می‌باشد، لفاظی در مورد «ارزش‌ها» نیز در حال افزایش است و مسئله حقیقی‌تر که همان ایمان و پاک‌دامنی است، در حال مهجور شدن است. چه چیزی این بردگان خیال‌پرداز این فریب را بیدار خواهد کرد؟
میشل دی. اوبرین، ماهنامه موعود شماره 93  ? منبع اصلی: www.lifesitenews.com. به نقل از سیاحت غرب، ش16.   http://mouood.org/content/view/7881/3/

نوشته شده در  پنج شنبه 87/12/29ساعت  5:29 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

شاید بسیاری از کارشناسان اعتقاد داشته باشند که قدرتمندان اصلی درهالیوود کارگردان ها، ستارگان و یا حتی تهیه کنندگان هستند اما دراین میان نباید سایه یهودیان را بر پیکره صنعت فیلمسازی نادیده انگاشت.تاریخ سینمای آمریکا هر روزه شاهد شکل گیری فیلمهایی است که به حمایت آشکار از یهودیان می پردازند و به نوعی ادیان دیگر را به سخره می گیرند. دراین مجال به ذکر وقایعی می پردازیم که نمایانگر میزان نفوذ یهودیان در کالبد هالیوود است.
به گزارش خبرنگار سینمایی "مهر"، زمانی که دالی پارتون، خواننده سبک "کانتری" چندی پیش به مجله "وگ" گفت که ایده اش برای ساخت یک برنامه تلوزیونی با پاسخ منفی ازسوی هالیوود مواجه شده است . این مجموعه تلوزیونی شرح حال یک خواننده است که پس ازمدتی به خواننده انجیل تبدیل می شود. پارتن اعتقاد دارد که درهالیوود همه ازساخت برنامه های مذهبی بیمناک هستند و می گوید: "به نظرمی رسد که تهیه کننده های صنعت فیلمسازی حتی از لمس سوژه هایی که رگه های مذهبی دارند، نیز،رویگردان هستند؛چرا که همه آنها یهودی هستند وبرای آنها ساخت فیلمهایی که به ترویج ادیان دیگر ازجمله مسیحیت بپردازد هراسناک است"
اما مدتی پس ازاین اظهار نظر، "ابی فاکسمن" مدیر ال دی اس واکنش نشان داد و به سرعت بیانیه ای را درروزنامه ها وسایررسانه ها منتشرکرد. دراین بیانیه ازخواننده سبک کانتری به سبب اظهارنظرش انتقاد وعنوان شده بود :" خانم پارتون درصدد زنده کردن این کلیشه قدیمی است که یهودیان هالیوود را کنترل می کنند و نسبت به مسیحیت عناد و دشمنی دارند، این درحالیست که چنین اظهارنظرهایی بیانگرموضع گیری بر ضد قوم سامی است".
با این وجود اواین حقیقت را که هالیوود به واسطه یهودیان اداره می شود نه تایید کرد و نه تکذیب. دامنه این توهین ها وتهدیدها تاجایی پیش رفت که "دالی" رسماً از طریق رسانه ها معذرت خواهی کرد.این جریان سرانجام به پایان رسید ودروغ هالیوود مبنی براینکه صنعت فیلمسازی غرب به واسطه یهودیان اداره نمی شود همچنان به قوت خود باقی ماند. این دروغ به گونه ای بود که هرکس که کوچکترین ارتباطی با این صنعت فیلمسازی داشت به راحتی می توانست آن را تکذیب کند اما دراینجا تنها به ذکریک نمونه بسنده می کنیم.
به گزارش "مهر"، دراواخردهه 1970 ویکتورمارچتی، دبیرنشریه نیوآمریکن ویو به عنوان فیلمنامه نویس برروی یک پروژه سینمایی جاسوسی کارمی کرد. نه تنها تهیه کننده وکارگردان این اثربلکه سخن گووتمامی اعضای گروهی که با "مارچتی" همکاری می کردند یهودی بودند.این فیلم به استودیوهای بسیاری عرضه شد ونکته جالب توجه دراینجاست که مدیران تمامی این استودیوها – به جز الن لاد جونیور- مدیراستودیوی فاکس قرن بیستم یهودی بودند.
استودیوی ام سی ای یونیورسال که فیلم " فهرست شیندلر" را درکارنامه هنریش دارد دریکی ازجلساتی که با محوریت نحوه ساخت این فیلم صورت گرفته بود به بررسی مضمون فیلم پرداخت اما به محض ورود یک مرد ناشناس ، گفتگوها ناتمام ماند. غریبه صندلی یافت و در کنار "مارچتی" نشست . مدیراستودیو بی توجه به اینکه بحث را نیمه تمام رها کرده است ،روکرد به مرد جوان وگفت: "فیلمنامه ازنظرشما چگونه بود؟ آیا مشکل خاصی نداشت؟" مرد که با لهجه غریبی صحبت می کرد، گفت: "نه"، و پس ازلبخندی ، ازجمع جدا شد. "مارچتی" ازمدیراستودیو درمورد هویت مرد سوال کرد و پاسخ شنید : " او یک اسرائیلی است. می خواستم مطمئن شوم که درفیلمنامه موضوعی وجود ندارد که او را ناراحت کند".
دبیرنشریه نیوآمریکن ویو تا هنگام به پایان رسیدن جلسه اقدام به بررسی چهره های موجود کرد و دریافت که درمیان آنها تنها اوست که یهودی نیست. این موضوع وی را به یاد جلساتی انداخت که اوبه هنگام انتشارکتاب درآنها شرکت می کرد وبه خوبی به خاطرآورد که دراینگونه جمع ها نیزتنها چهره غیریهودی بوده است. وکیل "مارچتی" متوجه سکوت وی شد و گفت:"به چی فکرمی کنی؟" ودرپاسخ شنید:"تمامی کسانی که دراتاق هستند یهودی اند، به جزمن". وکیلش گفت:"این مسئله را فراموش کن وامیدوارباش که این یهودیان باهوشتر ازیهودیان استودیوها باشند.ما درمورد پول زیادی صحبت می کنیم". ازآن پس "مارچتی" بارها وبارها با جماعت یهودیان هالیوود برخورد کرد وهرجلسه مانند جلسه پیش برگزارمی شد. یهودیان ازسالهای دورتا به امروز کنترل تینسل تاون را برعهده داشتند.
این بسیاراندوهناک است که جمعیتی که تنها نماینده سه درصد ازجمعیت آمریکاهستند واغلب آنها نیزدرزمره مهاجران جای می گیرند ، کنترل سینمایی را دردست می گیرند که بیانگرفرهنگ وساختارهای مالی ودولتی یک کشوراست، اما به احتمال بسیاریهودیان نیزشخصاً ازتایید این مطلب سربازمی زنند، اما همه چیززمانی بعد فاجعه آمیزمی یابد که جمعیت غیریهودی مورد حمله آشوبگران یهودی قرارمی گیرند وصهیونیست ها باتعصبی خاص درپی مخفی کردن وقایع وحقایق بدیهی برمی آیند.همواره درجهان این گمان وجود داشته که بیشترین قدرت دردستان کمترین جمعیت است و ساخت فیلمهایی با هدف تخریب دیگرادیان درهالیوود، براین واقعیت صحه می گذارد.  منبع: خبرگزاری "مهر" - گروه فرهنگ و هنر بانقل:http://mouood.org/content/view/1914/19/1/1/


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  2:30 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()



صهیونیسم و تولید تبلیغات تجاری‏

صهیونیسم از تبلیغات تجاری به زشت‏ترین و ناپسندترین وجهی علیه اعراب‏مسلمان بهره‏برداری می‏کند.آنان که بر اغلب شبکه‏های خبرگزاری دنیا تسلط دارند،به روشهای گوناگونی در تبلیغات خود اعراب را انسانهایی بی‏تمدن،ابله،شهوتران وآلوده جلوه می‏دهند.

در ایالات متحده آمریکا هنگام تبلیغ تلویزیونی نوعی صابون،مجری برنامه‏اعلان می‏کرد که فلان صابون هر چیزی را پاک و تمیز می‏کند،حتی اعراب را!آنگاه شخصی که لباس عربی بر تن دارد،با لباس و چهره‏ای آلوده بر صفحه‏تلویزیون ظاهر می‏شود.در همان حال زن جوان نیمه لختی جلو می‏آید و او رابه سمت وانی پر از آب برده و شروع به شستن و ماساژ او به وسیله صابون مورد نظرمی‏کند.آنگاه در حالی که او را از وان خارج می‏کند،با خباثتی برخاسته از خلق وخلوی یهودی مآبانه خویش می‏گوید:«آقایان،خانمها؛با عرض پوزش،ما در انتخاب صابونی که این عرب را بهتر ازفلان صابون بشوید،با بسیاری رقابت نموده و سعی کرده‏ایم برترین صابون را برگزینیم...». در همین لحظات،جوانی داخل می‏شود و برگه‏ای را به دست آن زن می‏دهد.زن‏ جوان آن را گشوده و با شادی و مسرت می‏گوید:«خانمها و آقایان؛اکنون از فلان‏آزمایشگاه خبر آورده‏اند که فلان صابون در اوج تأثیر و مرغوبیت است.در پاکیزه‏نشدن این عرب،عیب و ایراد از صابون نیست،بلکه اعراب اساسا پاک شدنی‏نیستند...»و این تبلیغات زشت و خباثت آمیز این چنین پایان می‏پذیرد.

در یک آگهی تلویزیونی دیگر محلول خاصی تبلیغ می‏شود که زنها به صورت‏مزاحمین می‏پاشند و موجب بیهوشی آنان می‏گردد.در این فیلم تبلیغاتی دختر جوانی‏نشان داده می‏شود که به آرامی از راهی می‏گذرد،اما ناگهان با مردی روبرو می‏شود که‏لباس عربی بر تن دارد.او با خنجر به زن حمله‏ور شده و قصد تجاوز به او را دارد.زن‏جوان محلول را به صورت او می‏پاشد و مرد عرب مدهوش می گردد.زن نیز در حالی‏که آب دهان به صورت او می‏افکند،به راه خود ادامه می‏دهد.

در آتن پایتخت یونان در یکی از سینماها نوعی آگهی تبلیغاتی،ویژه دارویی که‏نیروی جنسی انسان را فزونی می‏بخشد،پخش می‏شود.در این آگهی،عربی با موی‏سپید و کمری که از شدت پیری خمیده،در حالی که پیراهن بلند عربی بر تن دارد،درمقابل دکه‏ای که مجلات سکسی عرضه می‏کند،می‏ایستد.یکی از آن مجلات رابرداشته و آهسته ورق می‏زند،در حالی که شهوت سراسر وجود او را احاطه کرده‏است.ناگهان دستی به سوی او دراز می‏شود،با یک بطری که حاوی محلول نشاط آوری‏است که موضوع آگهی تبلیغاتی است.عرب بطری را گرفته و جرعه‏ای از آن رامی‏نوشد.او بی‏مکث به اسب چموشی مبدل می‏شود که دیوانه‏وار در کوچه و خیابان‏دختران و زنان را دنبال می‏کند و به آنان حمله‏ور می‏شود.

این موضوع خنده و نشاط تماشاگران را بر انگیخته و صدای قهقهه ایشان فضای‏سینما را آکنده می‏کند.این عرب مسلمان است که در چنین فضای نامطلوبی هدف‏تیرهای مسموم مسخره و استهزای بینندگان قرار می‏گیرد.

منبع:http://www.yahoodiat.blogfa.com/post-42.aspx کتاب سیطره صهیونیسم بر رسانه های خبری، نشر کیهان


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  2:18 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

سیطره یهود بر شرکت‏هایی که فیلم‏های سینمایی را تهیه می‏کنند،یک‏سیطره و تسلط همه جانبه و گسترده می‏باشد که ذیلا به ذکر اهم این‏شرکت‏ها اکتفا می‏شود.برخی از آمارهای تأیید شده نشان می‏دهد که بیش از 90 از مجموع‏افرادی که در صنعت فیلم‏سازی آمریکا،در تهیه و توزیع و تحریر وتصویر و صوت برداری و مونتاژ کار می‏کنند یهودی می‏باشند و بزرگترین‏شرکت‏های اصلی فیلم‏سازی در تملک یهودیان و در انحصار صهیونیزم‏می‏باشد.این شرکت‏ها عبارتند از:نام شرکت نام مالک شرکت‏فوکس ویلیام فوکس یهودی‏گولدین ساموئل گولدین‏مترو لویس مایراخوان وارنر هارنی وارن و برادران‏پارامونت هود کنسون‏که منتوجات این شرکتها از یک سو سمومات صهیونیستی و فساد اخلاق و تباهی فرهنگ را به کشورهای مصرف‏کننده صادر می‏کنند و از سوی‏دیگر ثروت‏های بادآورده را روانه مؤسسات صهیونیستی می‏نماید.

کشورهای عربی یکی از بزرگترین مصرف‏کنندگان فیلم‏های این‏شرکت‏ها می‏باشند،مطالب تهیه شده در این فیلمها بدون هیچگونه‏ممنوعیتی در سالن‏های سینمایی مصر و سوریه و اردن و هر کشوردیگری به نمایش گذارده می‏شود.(1)

داستان هالیوود و تأثیر آن در اشاعه فساد در سراسر عالم داستانی‏است که شهرت جهانی دارد.مجله"مسیحیت آزاد"شهرک هالیوود راشهر سدوم قرن حاضر خوانده و می‏گوید:در این شهرک سینمایی‏فضیلت انسانی به کلی نابود شده و فساد و تباهی و فجور و فحشاء ازشرایط اولیه ورود به این مرکز سینمایی می‏باشد و این علل پلید است که‏شرافت و انسانیت و مردانگی و فضیلت را در نسل آمریکایی نابود کرده واین بزرگترین ابزار دست یهودیان است برای گسترش فساد در سطح‏عالم.داستان اشک تمساح برای قربانیان جنگ دوم جهانی و مظالم هیتلریکی دیگر از داستان‏هایی است که دستاویز ارباب سینما شده وصهیونیست‏ها بالاترین بهره‏برداری‏ها را از این داستان نموده‏اند و هنوزآن رارها نکرده‏اند(1)هنگامی که تاریخچه سینمای کمدی را در آمریکا ورق‏بزنید،اسامی هنرپیشگان یهودی سهم برتر و مهمتر را به خود اختصاص‏می‏دهد و مشهورترین هنرپیشگان یهودی می‏باشند،مانند:میل بروکسی،وودی آلن،بوب هوپ،جری لوئیس،فرانک سیناترا،بیلی وایلد،نیل سالیمون،میکی رونی،جک لمون و دهها تن دیگر ازهنرپیشگان و در رأس همه هنرپیشگان،چارلی چاپلین قرار دارد که‏فیلمهای او ضد هیتلری می‏باشد.

در زمینه فیلم‏های عشقی و عاطفی و تاریخی و جنگی،به ندرت‏فیلمی را می‏توان یافت که یک دو هنرپیشه یهودی در آن بازی نکرده‏باشند،در این چنین فیلمها یهودیان به عنوان هنرپیشه،مسئول امور فنی،سناریست،کارگردان حضور دارند،اسامی برخی از آنان به شرح زیراست:

کی‏یرگ دوگلاس،تونی کرتیس،گاری گرانت،جک نیکلسون،بی‏آزار،و ولترماتی یور،پی‏یرت رینولدز،جین هاکمان،جیمس کان،استین هوفمان،ریچاردهاریس،ریچارد بنیامین،وودی اشتایگر،جورج‏روداسکوت،رویان اونیل،و دهها تن دیگر.هنرپیشگان زن یهودی نیز جایگاه ویژه‏ای در آمریکا دارند برخی ازآنان به قرار زیرند:

الیزابت تایلور،آن بانکروفت،برباره استرایسند،شیلی دوفال،دیان‏کیتون،جیل کلایبرگ،کاری فیشر،ایلین براشتاین،ماری کلی‏لر،سوزان‏انسباک،دیبی رینولدز،دیان کانون،جووان وود وارد،پلابرینتسن،سالی‏کالیرمن،جیرالدین شابلن و دیگران‏(1)

در عین حال بقیه هنرپیشگان که از تبار آمریکائی هستند از آنجا که بهناچار با شرکتهای صهیونیستی کار می‏کنند خواه ناخواه تحت سلطه ونفوذ مالی و اداری صهیونیست‏ها قرار دارند که ذکر اسمی آنان به درازامی‏کشد.

از آنجا که اقلیت یهود در همه جا حضور دارند و در هر کجا که هستندبه گونه‏ای عمل می‏کنند،بنابراین در دیگر کشورها و سرزمینها نیز تاریخ وسرگذشت فیلم و سینما چیزی مشابه آمریکا می‏باشد و همه با هم دردرشته‏های شیطنت و فساد و تباهی همکاری می‏کنند.

در انگلستان که آنجا نیز پایتخت فیلم و سینما به حساب می‏آید،لردآلفونت یهودی به تنهایی صاحب 280 باب سالن سینما می‏باشد وخودش به طور شخصی به نمایشفیلمها و انتخاب آنها نظارت می‏کند ودر میان فیلم‏های موجود پیوسته زشت‏ترین و خشن‏ترین‏ها را انتخاب‏می‏کند.

نامبرده از نمایش فیلم"هیتلر"که"آلیک گی نیس"در آن بازی کرده‏است در موسسات خودش جلوگیری به عمل آورد در حالیکه این فیلم دراهداف صهیونیستی تهیه شده بود،نامبرده از آنجا که حملات ضدهیتلری فیلم همراه خشونت و زشتی نبوده است از نمایش آن جلوگیری‏نمود.

فیلم"هدیه"یک فیلم دیگری است که در انگلستان توسط روبرت گلداسمیت تهیه شده است.در این فیلم تعدادی از سران و ثروتمندان عرب‏را نشان می‏دهد که همراه دهها تن از زنان حرمسرای خودشان با حجاب‏چادر و عبابه اروپا مسافرت می‏کنند و بعد بزرگان عرب به زنان محجبه‏همراه خودشان اکتفاء نکرده میلیونها فرانک برای شکار پیرزنان هر جایی‏پاریس خرج می‏کنند.در این میان اعراب فرنگ ندیده سری هم به عالم هنرپیشگان یهودی‏و مسیحی و فرنگی می‏زنند و به اماکن معروفه می‏روند و در عین حال‏زنان حرمسرا را در اتاق‏های هتل حبس می‏کنند و مواظبت می‏کنند چشم‏آنها حتی به یک مرد هم نیافتد و هنگامی که یک گارسون پیر نزدیک‏می‏شود تا چای یا قلیان و یا قهوه بیاورد،درهای اتاق را می‏بندند تاگارسون پیرمرد صدای حریم آقا را نشود و چشم حریم به قیافه گارسون‏نیافتد.و سرانجام هنگامی که یک خادم اشتباه می‏کند و وارد غرف حرمسرامی‏شود،به هنگام خروج رجال عرب در را روی او می‏بندند و به اتهام‏اینکه پیرمرد قصد سوء داشته و اتیان فاحشه کرده است او را به سختی‏کتک می‏زنند و یک منظره بسیار مسخره و خنده‏آور شروع می‏شود و فیلم‏در میان خنده هزاران تماشاچی فرنگی و صهیونیست به پایان می‏رسد.در فیلم دیگری به نام فیلم"آمریکا آمریکا"زندگی آمریکائیان به‏نمایش گذارده شده است و سرانجام آمریکائیان متدین و دین‏دار برای‏ادای مراسم نماز به کلیسا می‏روند،لیکن به ناگاه جماعتی از اعراب بالباس‏های چفیه عقال وارد کلیسا می‏شوند و به ضرب و شتم نمازگزاران وقتل و کشتار آنان می‏پردازند و سپس به علامت پیروزی جام‏های شراب راسرکشیده مست می‏شوند و آنگاه به دزدی و جنایت و آتش‏سوزی‏می‏پردازند(1)فیلمهای بتی محمودی،فیلم گروگانها،هتل هستریا و دهها فیلم دیگرکه اخیرا در ضدیت با انقلاب اسلامی ایران ساخته شده و فیلم‏های‏کارتونی که در آن توهین به شخصیت مقام رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران‏شده است،همه و همه توسط این موسسات و با همکاری هنرپیشگان درخدمت صهیونیست‏ها ساخته شده است. تهیه و تالیف و چاپ و توزیع و مساله آفرینی در جریان سلمان رشدی‏نیز یکی دیگر از دسائس این صهیونیستها می‏باشد . منبع:http://www.yahoodiat.blogfa.com/post-30.aspx


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  2:13 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

نقش یهودیان در صنعت هرزه­نگاری سینمای آمریکا

چکیده:

نویسنده در این مقاله به نقش یهودیان در صنعت فیلم­های هرزه می­پردازد و دو گروه تولیدکننده فیلم­های هرزه و بازیگران چنین فیلم­هایی را عمدتاً یهودی می­داند. وی همچنین در این نوشتار به انگیزه­های یهودیان از دخالت در این صنعت پرده برمی­دارد و منافع مادی را تنها یکی از این انگیزه­ها می­داند. و می‌گوید، این گروه از یهودیان، پرچمدار انقلاب جنسی دهه1960 بودند. به عقیده نگارنده، هرزه­نگاری ترجمانی از طغیان علیه معیارها و زندگی منضبط مبتنی بر آموزه­های تورات است.

داستانی که کمتر به آن پرداخته شده است، مربوط به یهودیان و نقش آنان در صنعت فیلم­های هرزه است که خویشاوند بدنام هالیوود شمرده می­شوند. شاید ترجیح دهیم وانمود کنیم که چنین چیزی وجود ندارد، ولی این واقعیتی است که یهودیان سکولار، نقش بیش از حدی در سراسر صنعت فیلم­های هرزه در آمریکا ایفا کرده­اند(و هنوز هم ایفا می­کنند). دخالت یهودیان در پورنوگرافی در ایالات متحده، دارای تاریخ و پیشینه‌ی طولانی است، همان­گونه که در تبدیل یک خرده فرهنگ حاشیه­ای به چیزی که یک عنصر سازنده اساسی مربوط به آمریکاست، دخیل بوده­اند.

فعالیت یهودیان در صنعت پورنوگرافی (هرزه­نگاری) در قالب دو گروه تولیدکنندگان و فروشندگان محصولات پورنوگرافی و بازیگران فیلم­های سکسی صورت می­گیرد. هر چند یهودیان تنها دو درصد از جمعیت آمریکا را تشکیل می­دهند، ولی در پورنوگرافی برجسته و سرشناس بوده­اند. بسیاری از دلالان و معامله­گران هنر و ادبیات شهوانی در تجارت کتاب بین سال­های 1940-1890 یهودیان مهاجری بودند که دارای ریشه و اصل و نسب آلمانی بودند. به گفته جی­ای گرتزمن، (نویسنده کتابی درباره این موضوع): «یهودیان در پخش و انتشار کالانتیانا [ادبیات داستانی و ترانه­ها و لطیفه­هایی با درون مایه­های مستهجن]، رمان­های جنسی، مجله­ها و نوشته­های بازاری سکسی، و... برجسته و مشهور بوده­اند.»

معروف­ترین و بدنام­ترین تولیدکننده و فروشنده محصولات هرزه­نگاری در دوران پس از جنگ، روبی استورمن (والت دیسنی صنعت پورنوگرافی) بود. براساس گزارش وزارت دادگستری آمریکا، استورمن در سراسر دهه 1970، کنترل بیشتر محصولات هرزه­نگاری رایج در آمریکا را در دست داشته است. استورمن که در 1924 متولد شد، در کلولند (شرق نیویورک) بزرگ شد. وی در آغاز، مجلات و داستان­های فکاهی مصور می­فروخت؛ وی هنگامی که پی برد که تولید و فروش مجلات سکسی، بیست برابر کتاب­های فکاهی درآمد دارد، منحصراً به هرزه­نگاری پرداخت و تا عناوین خاص، فروشگاه­های خرده­فروشی خود را راه­اندازی کرد. در پایان دهه1960، استورمن به عنوان بزرگ­ترین پخش­کننده مجلات مستهجن مطرح بود و در اواسط دهه 1970، دارنده بیش از 200 فروشگاه کتاب مستهجن بود. استورمن همچنین شکل­های نوینی از اتاقک­های سنتی شهر فرنگ (نوعاً یک اتاق تاریک با یک تلویزیون رنگی کوچک که در آن تماشاگر می­تواند فیلم­های ویدیویی مستهجن را تماشا کند) را عرضه کرد. گفته شده است که استورمن تنها کنترل صنعت سرگرمی- هرزه­نگاری را در دست نداشت. بلکه شخص وی به معنای کل این صنعت بود. سرانجام وی به علت فرار از پرداخت مالیات و جرایم دیگر محکوم و مجرم شناخته شد و در سال 1997 در زندان با بدنامی و بی­آبرویی در گذشت. پسرش دیوید، به کسب و کار خانوادگی ادامه داد. نمونه مجسم و امروزی استورمن، یک یهودی 43 ساله اهل کلولند است که نام وی استیون هیرچ است و «دونالد ترومپ صنعت پورنوگرافی» توصیف شده است. برقرارکننده پیوند و ارتباط میان این دو نفر، فرد، پدر استیو، بود که کارگزار بورس و جانشین استورمن به شمار می­آمد. امروزه هیرچ گروه «وی وید اینترتینمنت» که مایکروسافت جهان پورنوگرافی نامیده شده و تولیدکننده بیشترین فیلم­های«سکسی» در آمریکاست، اداره می­کند. تخصص وی، واردکردن فنون بازاریابی مربوط به جریان غالب و اصلی حرفه پورنوگرافی بود. در حقیقت، وی وید، شبیه به سامانه استودیوی هالیوود در دهه­های 1930و 1940 می­باشد؛ به ویژه در مورد قراردادهای انحصاری با ستارگان سکس پیشه­ای که از سوی هیرچ به مزدوری گرفته شده و سازمان­دهی می­شوند. وی وید موضوع یک شوی تلویزیونی در مورد پشت صحنه فیلمی بود که به تازگی از شبکه چهار پخش شد:

« دختران و پسران زیباروی یهودی»

بیشتر بازیگران پیشتاز مرد و نیز شمار قابل ملاحظه­ای از ستارگان زن در فیلم­های مستهجن دهه­های 1970و 1980 را یهودیان به خود اختصاص داده­اند.

به دنبال یک دلار

یهودیان در صنعت پورنوگرافی به همان دلایلی وارد شدند که همکیشان آنان در هالیوود وارد شده بودند. آنان بیشتر به این دلیل جذب این صنعت شدند که این صنعت آنان را پذیرفت. زیرا هنوز موانع محدودکننده، آن چنان که آنان با این موانع در بسیاری از حوزه­های دیگر زندگی آمریکایی مواجه بودند، ایجاد نشده بود. در صنعت هرزه­نگاری، علیه یهودیان هیچ­گونه تبعیضی وجود نداشت. در اوایل سده بیستم، یک سرمایه­گذار برای شروع کسب و کار فیلم، نیازمند مبالغ زیادی پول نبود؛ سینما یک هوس و مد روز گذرا و ناپایدار درنظر گرفته می­شد. در کسب و کار پورنوگرافی نیز شروع به کار آسان بود. برای نشان دادن فیلم­های ویژه مردان یا لوپس، همه چیزهایی که یک نفر لازم داشت: سالن سینما و چند صندلی بود. یهودیان که وابستگی به وضع موجود نداشتند و چیزی برای از دست دادن (در اثر نوآوری خود) نداشتند، آماده تجربه روش­های نوین انجام کسب و کار بودند. کرترمن این موضوع را چنین توضیح می­دهد: «یهودیان، هنگامی که خود را محروم از یک عرصه و حوزه­کار و تلاش یافتند، به حرفه­ای روی آورند که احساس کردند، سرانجام می­توانند با همکاری هم‌قطاران خود و با کوشش جمعی، رشد و ترقی کنند... یهودیان مدت­های مدیدی سرشت، خلق و خو، قریحه و استعداد دلالان و واسطه­ها را پرورش و گسترش داده­اند. آنان به این توانایی­ها افتخار و مباهات می­کنند.»

سرگرمی و نمایش فیلم­های مستهجن نیازمند چیزی بود که یهودیان به وفور از آن برخوردار بودند: «Chutzpah» (بی­شرمی، پررویی، بی­حیایی و وقاحت). یهودیان اولیه­ای که تولیدکننده محصولات هرزه­نگاری بودند، نابغه­های بازاریابی و سرمایه­گذاران و کارآفرینان جاه­طلب و بلندپروازی بودند که ایستادگی، پایداری، سرسختی، فراست و اعتماد به نفس بی­پایان آنان، باعث موفقیت­های چشم­گیرشان شد.

البته شمار زیادی از یهودیان شاغل در هرزه­نگاری، بیشتر با انگیزه و اشتیاق کسب سود به این صنعت روی آورده بودند. درست همان­گونه که همتایان آنان در هالیوود، یک کارخانه رویایی برای آمریکاییان و پرده سفیدی که بر روی آن تصاویر و پندارهای یهودیان ثروتمند و منتفذ آمریکا نمایش داده می­شد، تهیه کرده بودند. غول­ها و سلاطین پورنوگرافی هم در زمینه درک میل و سلیقه همگانی، استعداد و قریحه خود را نشان دادند. چه راهی بهتر از فراهم ساختن جوهره و خمیره مایه رویاها و توهمات، از طریق صنعت سرگرمی و نمایش فیلم­های مستهجن وجود داشت؟ بازیگران به خاطر پول به اعمال منافی عفت عمومی می­پرداختند. به نظر فاکسمن که کارگردان یکی از مؤسسات تولید فیلم­های مستهجن است: «یهودیانی که وارد صنعت هرزه­نگاری شدند، همان­کاری را کردند که افرادی که به دنبال رویای آمریکایی بودند، انجام داده­اند.»

مسائل جنسی سکولار

یهودیانی که وارد صنعت پورنوگرافی می­شدند، همچون هم­قطاران خود در جریان اصلی و غالب، معمولاً چنان رفتار نمی­کنند که نماینده و معرف گروه مذهبی خود باشند. اغلب بازیگران و تولیدکنندگان محصولات هرزه­نگاری، به لحاظ فرهنگی یهودی هستند ولی به طور مذهبی و عملی یهودی به شمار نمی­روند. بسیاری از آنان کاملاً سکولار هستند و فقط به طور اسمی و ظاهری یهودی محسوب می­شوند. با وجود این، استورمن- که یک یهودی شناخته شده بود یک اهداکننده سخاوتمند و دست و دلباز نیز برای انجمن­های خیریه یهودی به شمار می­رفت و ریچارد پاچکو که یکی از بازیگران فیلم­های مستهجن است، یک بار در مصاحبه­ای اعلام کرد که شاگرد مدرسه خاخام­ها بوده است. شمار اندکی از فیلم­های مستهجن، آشکارا درون مایه­ها و مضامین یهودی دارند؛ هر چند که یک بار یکی از کارگردانان صنعت فیلم­های هرزه­نگاری، ستاره­های یهودی پورنوگرافی را گرد هم آورد تا یک فیلم مستهجن حلال و مشروع(!) بسازد و این فیلم، فروش خوبی هم داشت. در حقیقت، بنابر سرمقاله وب سایت اتحادیه جهانی دانشجویان یهودی: «هزاران نفر در جستجوی فیلم­های مستهجن یهودی هستند. در فهرست بیشترین کلمات کلیدی مورد استفاده در جستجوی اینترنتی در GOTO.com ، پس از تقویم یهودی، آدم­های مجرد یهودی، قرار گذاشتن با یک یهودی و جشنواره­های یهودی و فیلم پورنوگرافی یهودی قرار دارد.»

یاغیان جنسی

آیا درباره چرایی دخالت ویژه یهودیان در هرزه­نگاری، دلیل ریشه­دارتری فراتر از انگیزه مادی محض وجود دارد؟ بدون تردید اثری از طغیان و یاغیگری در شرکت و دخالت یهودیان در فیلم­های هرزه­نگاری وجود دارد. طبیعت و سرشت تحریم­شده و ممنوع این موضوعات در جذابیت آن نقش دارد.

به گفته یکی از اعضای گمنام این صنعت که توسط مایکل جونز در مجله « جنگ­های فرهنگی» در ماه مه 2003 نقل قول شده است: «بازیگران مرد پیشتاز در دهه 1980، نتیجه تربیت و پرورش یهودی سکولار بودند و بازیگران زن نیز نتیجه مدارس روزانه کاتولیک بود.»

افزون بر این، لوک فورد، به عنوان یک یهودی ارتدوکس و شایعه­پرداز در صنعت هرزه­نگاری، در وب­سایت خود چنین توضیح می­دهد: «پورنوگرافی تنها تعبیر و ترجمان از شورش و طغیان علیه استانداردها و معیارها و علیه زندگی منضبط و مقرراتی مبتنی بر اطاعت از تورات که نشانگر زیستن یک یهودی بر پایه دین یهود است، می­باشد.» همچنین هرزه­نگاری، شورشی علیه والدینی (غالباً از طبقه متوسط) است که آرزو دارند بچه­هایشان حقوقدان، پزشک و حسابدار شوند.

به همان اندازه که تأثیرات مذهبی کم­کم محو شد و آموزه­های سکولار جانشین آنها گردید، یهودیان بی­قید و بی­تعصب، به ویژه آنهایی که در منطقه خلیج کالیفرنیا بودند، نیز به سکس به مثابه ابزاری جهت رهایی و آزادی شخصی و سیاسی نگریستند. آمریکا آزادترین جامعه­ای بود که یهودیان تا به حال شناخته بودند و این امر، خود را با رشد صنعت هرزه­نگاری نشان داد. زنان یهودی که به آمیزش جنسی بر روی صفحه تلویزیون می­پردازند، مطمئناً در تضاد روشن و شدیدی با تصور قالبی از «شاهزاده خانم­های یهودی آمریکایی» قرار دارند.

انقلابیون جنسی

با گسترش نظریه ویرانگری و ضدسیستمی، شرکت یهودیان در صنعت فیلم­های مستهجن را می­توان به مثابه نشانه­ای مشهور و مربوط به کل تشکیلات WASP (پروتستان­های سفیدپوست اروپایی­تبار در آمریکا) دانست. برخی از ستاره­های فیلم­های مستهجن، خود را به صورت جنگجویان خط مقدم در پیکار مقدس و معنوی میان آمریکای مسیحی و انسان­های سکولار تلقی می­کنند. به گفته فورد، هنرپیشه­های یهودی فیلم­های مستهجن، اغلب شادمانی خود را از این که به معتقدان مسیحی نسبت حیوانات چهارپای خشکه مقدس، آنارشیست، عیبجو و خرمگس بدهند، نشان داده و نسبت به آنان مباهات و فخرفروشی می­کنند. با این استدلال، دخالت یهودیان در صنعت پورنوگرافی، نتیجه نفرت و بیزاری آنان از مرجعیت و اقتدار مسیحیت است: آنان در تلاش برای تضعیف فرهنگ مسلط و غالب در آمریکا، با استفاده از انهدام و تخریب اخلاق هستند. پورنوگرافی از نظر برخی از فعالان یهودی در این صنعت، راهی برای آلوده کردن و به فساد کشاندن فرهنگ مسیحی است.

در اینجا سخن بر سر این است که تلاش همه جانبه و مبارزه سنتی انقلابی نو رادیکال یهودیان مهاجر در آمریکا، به جای سیاست چپ­گرایانه به سمت سیاست جنسی سوق داده شده است. یهودیان درست همان­گونه که در جنبش­های رادیکال و بنیادی، در طول سالیان طولانی شرکت داشته­اند، در صنعت هرزه­نگاری هم به گونه­ای نامتوازن شرکت دارند. یهودیان آمریکا، انقلابیون جنسی بوده­اند. مقدار زیادی از مطالب مربوط به آزادی جنسی، از سوی یهودیان نگاشته شده است. آنهایی که در صف مقدم جنبشی بودند که آمریکا را وادار به اتخاذ یک دیدگاه لیبرال­تر درباره سکس کرد، یهودی بودند. همچنین یهودیان پرچمدار انقلاب جنسی دهه1960 بودند.

ویلهلم رایش، هربرت مارکوزه و پاول کودمن، جانشین مارکس، تروتسکی و لنین شدند آن­گونه که استنباط انقلابی ایجاب می­کرد. مشغله ذهنی و دغدغه اصلی رایش، کار، عشق و سکس بود، در حالی که مارکوزه پیشگویی کرد که یک آرمان شهر سوسیالیستی، این امکان را برای افراد فراهم خواهد آورد که به ارضا و اقناع سکسی دست یابند. کودمن درباره‌ی «پیامدهای دلنشین و عالی فرهنگی» که از قانونی کردن پورنوگرافی پیروی می­کند، مطالبی با این مضمون نوشت: «این امر به کل هنر ما شرافت خواهد داد و جنسیت را انسانی خواهد ساخت.»

این مرور اجمالی و مختصر و تجزیه و تحلیل نقش و انگیزه­های پشت پرده بازیگران و تولیدکنندگان محصولات هرزه­نگاری، قصد دارد تا موضوعی را که در فرهنگ عمومی یهودیان آمریکایی مورد بی­توجهی قرار گرفته، روشن کند. درباره این موضوع، آثار اندکی به نگارش درآمده است. کتاب­هایی همچون «تاریخچه­ای از یهودیان در آمریکا» به سادگی این موضوع را نادیده می­گیرند و شما می­توانید یقین داشته باشید که در سیصد و پنجاهمین سالگرد ورود یهودیان به ایالات متحده، هیچ سخنی درباره پیشرفت و نوآوری یهودیان در این زمینه گفته نشد. حتی نشریه « نیویورک تایمز» که معمولاً اهل مدارا و تسامح است، در پرداختن به این موضوع، بیش از اندازه وزین و موقر بوده است، ولی نشریه(Heeb) که سنت­شکن، عرف­ستیز و چپ­گراست، قصد دارد که شماره­ای مختص این موضوع منتشر کند. با در نظر گرفتن دیدگاه نسبتا تسامح­گرای یهودی درباره سکس، چرا ما از نقش یهودیان در صنعت هرزه­نگاری خجلت­زده و شرمسار هستیم؟ ممکن است ما آن را دوست نداشته باشیم، ولی نقش یهودیان در این حوزه مهم و چشم­گیر بوده است و هنگام آن فرا رسیده است که درباره آن به طور جدی بیندیشیم و بنویسیم.

نویسنده: ناتان آبرامز(Nathan Abrams ؛ مدرس تاریخ آمریکای نوین در دانشگاه آبردین است. وی به تازگی نگارش کتابی را درباره‌ی نومحافظه­کاری در ایالات متحده به پایان رسانده است.) منبع: Jewish quarterly.org


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  2:11 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

تراست موسیقی یهود چگونه شما را به ترنّم وا می‏دارد

یهودیان آهنگ عامیانه نساختند بلکه آن را به ابتذال کشیدند.دقیقا زمانی که‏یهود کنترل آهنگ‏های عامیانه و مورد علاقه مردم را به دست گرفت،جنبه معنوی‏و اخلاقی این گونه آهنگ‏ها رو به انحطاط گذاشت.موسیقی«عامیانه»پیش ازآنکه به صنعتی یهودی تبدیل شود حقیقتا عامیانه و مردمی بود.مردم آن را ترنّم‏ می‏کردند و دلیلی نمی‏دیدند که پنهانش کنند.اما موسیقی عامیانه امروز اغلب‏آن قدر مشکوک و سؤال بر انگیز است که مجریان آن،به خصوص اگر نشانی ازنجابت و پاکیزگی در وجودشان باشد،باید مستمعین را پیش از اجرا ارزیابی‏نمایند.هموطنان میانسال مراحلی را که موسیقی عامیانه طی چند دهه اخیر پشت‏سر نهاده به یاد می‏آورند.

سرودهای جنگی تا بعد از جنگ داخلی‏[آمریکا] دوام پیدا کرده و به تدریج با آهنگ‏های بدیع،رومانیک و بی‏آلایش دوران بعد ازجنگ در هم آمیختند.طی جنگ جهانی اول،آهنگ‏ها و تصنیف‏های مشابهی‏برای یک مدت کوتاه احیا شدند.این آهنگ‏ها محصول کارخانه‏های آهنگسازی‏نبودند بلکه توسط افرادی که استعدادشان به صورت طبیعی شکوفا می‏شدبه وجود آمدند.این اشخاص نه برای مجامع نشر و توزیع موسیقی بلکه برای‏ارضای حرفه‏ای خویش و برای هنرمندان سالن‏های موسیقی کار می‏کردند.ثروت زیادی از طریق آهنگسازی به دست نمی‏آمد ولی خشنود ساختن وارضای ذوق عامّه موجب رضایت و خشنودی هنرمند می‏شد.ذوق و سلیقه عامّه‏طالب چیزی است که عموما از آن تغذیه می‏کند.ذوق و سلیقه عامّه همان عادت‏آنهاست.عموم مردم از منشأ آنچه زندگیشان با آن تأمین و سپری می‏شودبی‏خبرند و خود را با آنچه عرضه می‏شود تطبیق می‏دهند.ذوق و سلیقه عامّه‏همراه با بالا رفتن یا پایین آمدن کیفیت تغذیه مادی یا معنوی آنان بهبود یافته یاتنزل پیدا می‏کند.

طی یک ربع قرن،با برخورداری از همه امکانات تبلیغی نظیر تئاتر،سینما،موسیقی عامیانه،روزنامه‏ها و رادیو،ضمن تحقیر و تخفیف همه نهادهای اخلاقی‏مخالف،تقریبا می‏توان نوع مردم و جامعه مورد نظر را پرورش داده و به وجود آورد.فقط حدود یک ربع قرن برای انجام این کار کفایت می‏کند.مردم سابقا هم مثل امروز ترنّم می‏کردند،اما نه به این طرز تخدیر شده و نه بااین تسلسل و پیوستگی ناشی از گیجی و اغتشاش.آنان ترنّم می‏کردند،نه به‏عنوان عادتی غیر ارادی بلکه چون چنین می‏خواستند.آنان آهنگ‏های بی‏معنی ومهمل،عاطفی و حماسی را می‏خواندند و زمزمه می‏کردند ولی آهنگ‏های‏«مشکوک»ممنوع بود.آهنگ‏های قدیمی را به سهولت می‏توان به خاطر آورد.اگر چه سالها از دوره محبوبیت آنها گذشته است،اما طبیعت آنها به گونه‏ای است‏که از میان نمی‏روند.آهنگ‏های بسیار قدیمی وجود دارند که عناوین آنها حتی‏برای کسانی که آنها را نخوانده و زمزمه نکرده‏اند آشناست.ولی آهنگ عامیانه‏مورد علاقه مردم را در همین ماه گذشته در نظر بگیرید.چه کسی نامش را به‏خاطر دارد؟آهنگ‏های قدیمی جایی برای آثار و وسوسه انگیز و احساسات‏ناسالم و بیمارگونه باقی نمی‏گذاشتند.آنها فاقد احساس و عاطفه نبودند امااحساس موجود در آنها ناشایست و قبیح نبود.

آنگاه یهودیان وارد شدند و آهنگ‏عامیانه متحول شد.عناوین کاملا تازه‏ای با موضوعاتی کاملا متفاوت باآهنگ‏های قبلی رواج پیدا کرد.خوانندگان با ذوق و مستعد و تصنیف‏های‏ خوش آهنگ ناپدید شدند.دوره موسیقی یهودی و آفریقایی مدخلی برای‏موسیقی جنگلی،یا به اصطلاح«کنگو»یی‏،و انواع دیگر موسیقی بود که به‏سرعت مدارج انحطاط را پیمود و به نوعی موسیقی سبعانه تبدیل شد که از آنچه‏خود حیوانات وحشی ممکن بود به آن دست یابند سبعانه‏تر می‏نمود.در کنار این‏کشش باتلاقی،نوعی موسیقی«ضربی»که ادامه موسیقی سیّار اصیل سیاهان‏بود جریان داشت.موسیقی تغزلی در برابر آهنگ‏های رقص سیاهان که سیل آسارواج پیدا می‏کرد رنگ باخته و از میان رفت.موسیقی سیّار احیا شد:جوانان‏ اغواگر به طور یکنواخت و آرام تصنیف‏هایی را زیر لب زمزمه می‏کنند،زنان‏دلفریب با حرکاتی که به طرز شرم‏آوری شهوت انگیز است ترانه‏هایی را تو دماغی‏می‏خوانند که هیچ آهنگساز واقعی باز نمی‏شناسد.

گروه‏های نوازنده موسیقی‏جاز رفته رفته ظاهر شدند. اگر چه زوال و انحطاط موسیقی عامیانه به تدریج و به صورتی نامحسوس‏آغاز شد اما در آهنگ‏های مبتذل یکی دو دهه اخیر به سهولت قابل تشخیص‏است.عاطفه و احساس جای خود را به وسوسه‏های شهوانی داده است.ماجرای‏عاطفی و عاشقانه به تحریکات جنسی تبدیل شده است.موسیقی موزون وخوش نوای عامیانه پس از عبور از مرحله آهنگ‏های ضربی و ریتمیک،اکنون به‏آه و ناله و موسیقی جاز بدل گشته است.مضمون اشعار موسیقی نیز متنزل شده وجای خود را به لجن‏های برآمده از عمق پست‏ترین طبقات جامعه واگذار کرده‏است.نخستین«سلطان جاز»تقلبی یک یهودی به نام«فریسکو»بود.مدیران‏اصلی این روند رو به تباهی همه یهودی بوده‏اند.فقط قدری زیرکی و موذیگری‏لازم بود تا این کثافت ضد اخلاق و معنویت را از نظرها بپوشاند و آن را از جایگاه‏طبیعی‏اش،که جز بیزاری و تنفر حس دیگری در انسان بر نمی‏انگیزد،برتر جلوه‏دهد. 

منبع:http://www.yahoodiat.blogfa.com/post-45.aspx


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  2:6 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

 

یهودیان درآمریکا

مهاجرت یهودیان به آمریکا، همزمان با کشف این قاره و اخراج دسته جمعی یهودیان از اسپانیا و پرتغال صورت گرفت. این واقعه در اوسط قرن هفدهم میلادی رخ داد و به تدریج گسترش یافت . موج اول مهاجرت با ورود یک دسته ی 23 نفری از یهودیان مهاجر برزیل در سال 1654م. که وارد نیویورک شدند، آغاز شد. این گرو، از طرف حاکم محل، مورد بی مهری قرار گرفتند و طی نامه‌ای خواستار خروج آنها شدند؛ ولی این نامه به جهت دخالت صاحبان سهام کمپانی هلند بی نتیجه ماند. مورخان، این واقعه را گام اول و اساسی در گسترش یهو در آمریکا ذکر می کنند.
موج دوم مهاجرت در اواسط قرن نوزدهم، در سال 1848م. اتفاق افتاد. این دسته از اقشار ضعیف و بی بضاعت بودند که بعدها با انجام امور جزیی بازرگانی ومعاملات کوچک و امور کشاورزی، به خودکفایی اقتصادی رسیدند. موج سوم مهاجرت در اواخر قرن نوزدهم و در سال 1881م. و از سوی یهودیان اروپای شرقی اتفاق افتاد. این مهاجرت، براساس قوانین نامتعادل و تبعیض‌های ناروای حکومت ها شکل گرفت. کم کم یهودیان ساکن در شهرهای آمریکا، جزء طبقه فعال قرار گرفتند و در صنایع و کارخانه ها مشغول کار شدند؛ البته مخالفت هایی با استقرار آنها صورت گرفت؛ اما چون حکومت تازه استقلال یافته ی آمریکا نیاز شدیدی به منابع و کمک های اقتصادی یهودیان داشت، هیچ گونه مخالفت دولتی با حضور آنها صورت نگرفت. نفوذ یهودیان در آمریکا به مرور زمان بیشتر شد. این نفوذ، در قالب های مختلف، آغاز و به صحنه های سیاسی هم رسید که اوج آن در خلال جنگ جهانی دوم بود و در نتیجه، سیطره ی یهود بر اقتصاد، سیاست و فرهنگ آمریکا، باعث ایجاد لابی صهیونیسم شد تا در جهت رسیدن به خواسته ها و آرمان های یهود گام بردارد و با تشکیل اتحادیه ها و جمعیت های مختلف صهیونیسم و یهودی، این واقعیت مورد توجه قرار گرفت او با روی کار آمدن فرانکلین روزولت و همبستگی اش با یهودیان، شتاب ویژه‌ای به خود گرفت. از اقدامات روزولت ، پذیرفتن حاکمیت یهود وصهیونیست ها بر فلسطین بود. درسال 1940م. با افشای جنایت نازی ها و با حمایت روزافزون دولت آمریکا از ایده- ی وجود یک کشور یهودی، تلاش برای تشکیل یک دولت یهودی شدت یافت و سرانجام در سال 1948م. سازمان ملل بر ایجاد کشور اسراییل رأی داد.

لابی صهیونیسم در آمریکا

برای روشن شدننفوذ صهیونیست ها در آمریکا، لابی یهودیان به 2 صورت متصور است؛1. لابی رسمی. 2. لابی غیر رسمی.
منظور از لابی رسمی، همان سازمان ها و گروه های سازمان یافته ی یهودی و صهیونیستی است که در تصمیم گیری های مجلس قانون گذاری و دستگاه حاکمه ی آمریکا، به طور مستقیم، اعمال فشار می کنند و با یهود و صهیونیست به طور کامل هماهنگ می باشند.مهم ترین آنها، بنیاد امور عمومی آمریکا و اسراییل است که به اختصار به آن «ایپاک» می گویند. به طور کلی، 32 سازمان یهودی در این زمینه مشغول به فعالیت هستند. منظور از لابی غیر رسمی ، همان رفتار جمعیت رأی دهندگان یهودیان آمریکا و تمایلات انتخابی آنهاست که به صورت غیر مستقیم، موجب نفوذ می شوند. عوامل این نفوذ عبارتند از:
الف) مشارکت گسترده ی یهودیان در انتخابات.
ب‌) حضور یهودیان در پست های حساس آمریکا.

منابع قدرت لابی

اولین سؤالی که مطرح می شود این است که لابی صهیونیسم،قدرت خود را از کجا به وجود آورد؟ برای پاسخ به این سؤال باید گفت که شرکت فعالانه ی یهودیان در انتخابات، پرداخت و جمع آوری اعانات، داشتن ارتباط با نخبگان جامعه و نفوذ بر جریانات سیاسی، نمونه هایی از منابع قدرت لابی هستند؛ یعنی یهودیان هم رأی می دهند وهم به کاندیدای خود کمک مالی می کنند تا به پست مورد دل خواه برسد. یکی دیگر از منابع قدرت آن، کمک آمریکاست.مجله ی الحیات از قول کوهن، وزیر دفاع وقت آمریکا می نویسد:پایبندی ما به امنیت اسراییل، کاملاجدی است و از این کار دست بر نمی داریم؛ چون حمایت از اسراییل، اصولا بخشی از استراتژی آمریکاست. براساس یک نظر سنجی در سال 1983م.، 91 درصد از مردم یهود معتقد بودند که حمایت از اسراییل در جهت منافع آمریکاست.این تلقی نشان می دهد که از نظر یهودیان آمریکا، منافع آمریکا و اسراییل، پیوند بسیار محکمی با هم دارند و در عمل، این مسأله به اثبات رسیده است.
عامل قدرت دیگر، دسترسی آسان به منابع قدرت ایالات متحده است.در فاصله ی مارس 1981 م.تا آوریل 1983 م.،گروه ها و رهبران یهودی در حدود 350 ملاقات با مقامات کاخ سفید داشتند. وجود افراد و سازمان های کارآمد مؤثر، عامل مهم دیگری در این موضوع است. اقلیت بودن یهودیان باعث شد تا آنان از تمامی امکانات موجود، استفاده بهینه کنند. هم چنین سازمان های متعدد یهودی در قالب های سازمان محلی، خیریه و اقتصادی، از منابع تقویت کننده ی قدرت لابی هاست. تبلیغات وسیع اغراق آمیز از سوی لابی یهود نیز عامل دیگری محسوب می شود. اگر چه یهودیان درگذشته قدرت خود را مخفی می کردند، اما امروزه آشکارا در مورد قدرت خود غلو می کنند و مدعی هستند که توانسته اند با فعالیت های خود، حدود9/12 میلیارد دلار کمک نظامی و اقتصادی از سال 1979م. ازآمریکا برای اسراییل بگیرند.

حوزه های نفوذ لابی صهیونیسم

حوزه های قدرت لابی را می توان در موارد زیر یافت:

الف) فرهنگ

نمادهای فرهنگی از جمله مطبوعات، مجلات، رادیو، تلویزیون و سینما از دیرباز مورد توجه یهودیان بودند. یهودیان از سال 1728 م. تا 1904م.، در حدود 975 روزنامه و مجله به چاپ رساندند تا بتوانند مواضع خودرا از طریق اطلاع رسانی اعلام دارند و با تحصیل شرایط فوق، هیچ اخباری بدون کنترل به مردم منتقل نمی شد.بیشتر نویسندگان و مؤسسان رسانه ای امریکا، یهودی اند که مهم ترین آنها چهار روزنامه ی نیویورک تایمز، لس آنجلس، واشنگتن، پست و وال استریت ژورنال می باشند. مهم ترین این روزنامه ها، نیویورک تایمز است. این روزنامه را ابتدا یک یهودی به نام «آدولن آچر» در سال 1896 تأسیس کرد که بیشتر از روزنامه های دیگر، درباره ی یهود مطلب می نوشت. روزنامه ی دیگر، واشنگتن پست می‌باشد که توسط یک سرمایه‌گذار یهودی خریداری شد. ریاست وال استریت ژورنال هم که در هفته، 8/1 میلیون نسخه فروش دارد، با یک یهودی است. لابی، در نشر مطالب مخالف با منافع صهیونیسم و اسراییل، بسیار حساسیت دارد و با دخالت و کنترل‌هایش، سعی در منحرف ساختن یا کم‌رنگ کردن مخالفت‌هامی‌کند. یهودیان به دلیل پرنفوذ بودن رادیو و تلویزیون، کوشیدند با در اختیار گرفتن شبکه های مهم رادیو و تلویزیون، به اهداف خود برسند. یهودیان سه شبکه ی مهم «NBC »، «C.B.S» و «A.B.C» را تحت کنترل خود دارند که از شبکه های پر بیننده هستند.یهودیان علاوه بر حمایت از اسراییل، به تبلیغ عقاید دین یهود نیز می پردازند. دو کمپانی سینمایی متروگلدین مایر (M.G.M) و فوکس قرن بیستم، تحت نفوذ یهودیان می باشند.

ب) سیاست

لابی با خرید یا فریب سیاست مداران آمریکایی، نفوذ سیاسی خود را گسترش داده است.جیمی کارتر در مبارزات انتخابی خود در سال های 1975م.و 1976م. بر یکپارچگی اسراییل پا فشاری کرد و همانند دیگر دموکرات ها، صلح درخاور میانه را منوط به ایجاد روابط دیپلماتیک اعراب با اسراییل دانست. از دلایل کسب آرای یهودیان توسط کارتر، می توان به پیوستن ادوارد ساندرز، رییس ایپاک و پل زوکرمن، رییس سازمان یهودی UJA به تیم انتخاباتی او، سخنرانی های کارتر در حمایت از اسراییل و یهودیان، تلاش لابی اسراییل و سازمان دهی یهودیان و وجود جو تنفر از جمهوری خواهان اشاره کرد. رونالد ریگان یک جمهوری خواه بود و در بهترین زمان ممکن، نامزد انتخاب ریاست جمهوری شده بود؛ زیرا اقدام مک هنری، سفیر دموکرات آمریکا در سازمان ملل متحد در تصویب یک قطع نامه ی ضد اسراییلی، فاجعه ای دیپلماتیک برای دموکرات ها و کارتر بود و باعث شد تا آنان، تعداد زیادی از آرای یهودیان را از دست بدهند. بی اعتمادی لابی اسراییل به دولت کارتر، باعث شد تا ریگان مورد توجه قرار گیرد. ریگان نیز در سخنرانی های خویش توانست اعتماد یهودیان را به خود جلب کند. رونالد ریگان در سال 1984م. برای انتخاب دوباره ی خود برای ریاست جمهوری، ناچار بود امتیازهای بیشتری به لابی صهیونیسم بدهد؛ چون رقیب انتخاباتی او از حزب دموکرات، یکی از طرفداران اسراییل شناخته می شد. اقدامات او برای جلب نظر یهودیان عبارت بودند از: بالا بردن منزلت کاخ سفید در تماس با اقلیت یهود، کمک به اسراییل برای ساخت هواپیماهای جنگی جدید، بالا بردن سطح همکاری های استراتژیک نظامی، ایجاد روابط تجاری با اسراییل و معافیت آنها از مالیات، بخشش تمام قرض های اسراییل، رد درخواست ملک حسین برای دخالت در مواضع اسراییل، قرارگرفتن اسراییل در زمره ی متحدین پیمان ناتو(1987) و مشارکت دادن آنها در پروژه ی جنگ ستارگان(1986).اقدامات ریگان در جلب نظر لابی اسراییل، بسیار با موفقیت همراه بود و توانست از رقیب دموکرات خود پیشی بگیرد.
بوش در مقابل اسراییل، سیاست هایی مستقل داشت؛ ولی سعی کرد برای این که در مقابل لابی یهود قرار نگیرد، سخنانی در جهت جلب اعتماد یهودیان ایزاد نماید. اگر چه او در مبارزات انتخاباتی خود با مشکل جدی مواجه نبود، ولی از دل جویی یهودیان آمریکا غفلت نورزید. او برای انتخاب مجدد در مقام ریاست جمهوری و رقابت با ورود بیل کلینتون دموکرات، موقعیت خود را در خطر دید و با ترتیب دادن ملاقات هایی با اسحاق شامیرو اعطای کمک مالی ده میلیارد دلاری به اسراییل، خواست نظر دوباره ی یهودیان را جلب کند؛ ولی عبارات شدید و خشن قبلی او نسبت به اسراییل، موجب شد که حتی جمهوری خواهان یهودی هم به کلینتون رأی بدهند.بیل کلینتون در مقام رقیب بوش، بسیار مورد توجه یهودیان قرار گرفت؛ به طوری که رابین با او ملاقات کرد. این نامزد دموکرات، با این که در زمینه ی مسایل بین المللی هنوز تازه کار بود، ولی با توجه به بدبینی گسترده ی یهودیان به جرج بوش، جانشین خوبی به شمار می رفت و اسراییلی ها نیز از روابط دوستانه ی بیل کلینتون با یهودیان ارکانزاس خبر داشتند و وجود یک یهودی در پست معاون اول وی، باعث شد تا از نامزدی کلینتون دفاع کنند. کلینتون در برابر لابی یهود همراهی و همنوایی زیادی از خود نشان داد و با حفظ علایق و روابط دوستانه ی خود با لابی یهود، توانست در انتخابات 1996م. نیز 78 درصد آرای یهودیان را به دست آورد. حضور یهودیان در دولت او، یکی از زمینه های حفظ ثبات در آرای یهودیان بود. بسیاری از کارشناسان، کلینتون را به عنوان مهم ترین طرفدار اسراییل در طول تاریخ ذکر کرده اند.

ج) اقتصاد

یهودیان از بدو ورود به ایالات متحده، سعی کردند تا خود را در مسایل اقتصادی وارد سازند.تعدادی از این یهودیان، به سبب امرار معاش و تأمین نیاز مادی، خود را در صنایع و کارخانه های ایالات متحده پیوستند. بانک داری مدرن را در قرن نوزدهم، فردی یهودی به نام بارون ادموند چیلد یهودی پایه ریزی کرد. در این زمان، نیویورک که مملواز یهودیان ثروتمند بود، به کانون اقتصاد جهانی تبدیل گردید و قدرت اقتصادی اروپا به ایالات متحده منتقل شد.
از دیگر مبادی ورود یهودیان به چرخه ی اقتصادی آمریکا، تأسیس بانک آمریکا بود. بعد از جنگ جهانی دوم، سرمایه داران یهودی وارد چرخه ی جدید تجاری شدند و به تخریب مراکز اقتصادی و شرکت های وسیعی در آمریکا پرداختند. در شکل دهی این کاپیتالیسم جدید، بانک داران زبردست، دولت آمریکا و مردم زودباور، به تجار یهودی کمک کردند. یهودیان با ابداع یک سیستم تجاری و با حمایت احزاب، توانستند سیطره ی خود را دوام بخشند. قدرت جدید یهودیان که از آن با «اصطلاح ارتباط کابودی یهود» یاد می کنند، در آمریکا به منصه ظهور رسید.

د) سازمان یهودی ایپاک

با شروع جنگ جهانی اول و حضور مهاجران یهودی روس در آمریکا، سازمان های متعدد یهودی به شکل مذهبی به فعالیت مشغول بودند و بعد از جنگ جهانی دوم، یهودیان آمریکا از کشتار یهودیان به دست نازی ها استفاده کرده، با مدیریت سازمان‌های متعدد، به بهبود سطح معیشتی یهودیان با حقوقی برابر با شهروندان آمریکایی پرداختند. این سازمان ها به تدریج افزایش یافته، با اعمال مدیریت در آنها توانستنداین تصور را که یهودیان ایالات متحده، دشمن هستند، از بین ببرند و موجب شوند تا جامعه ی یهود در سیاست‌گذاری سران ایالات متحده در خصوص مسایل خاورمیانه و اسراییل تأثیرگذار شود.
یکی از سازمان های مهم و تأثیرگذار، کمیته ی امور عمومی آمریکا و اسراییل است که با نام اختصاری«ایپاک» شناخته می‌شود. این لابی، از سال 1951م. توسط آل . ای . کنن ، روزنامه‌گار کانادایی، به منظور تصویب قوانینی برای حمایت از اسراییل تشکیل گردید. خصوصیت مهم این کمیته، معافیت آن از مالیات است. ایپاک هم اکنون در آمریکا دارای هفت دفتر در مناطق مختلف است و مرکز فرماندهی و نظارت آن در نیویورک قراردارد. این کمیته در خصوص جذب اعضا، توجه خود را بر روی نیروهای آگاه سیاسی معطوف کرده است. امروزه امور مالی این کمیته، از محل حق عضویت ها و کمک های افراد و سازمان‌ها تأمین می‌گردد و این کمک های مالی سالانه، رو به افزایش است.
ایپاک در میان گروه‌های فشار، قدرت برتری دارد و به عنوان لابی قدرتمند ایالات متحده به حساب می‌آید. ایپاک با بهره‌گیری از شیوه ها و تکنیک‌های جدید و مناسب و با ایجاد جو وحشت ، توانسته است در همراه ساختن مسؤولان ایالات متحده با منافع اسراییل و به طور کلی صهیونیست ها، موفق عمل کند. این موفقیت، در روابط استراتژیک اسراییل با آمریکا و عوامل سازمانی و عملیاتی متجلی شده است. ایپاک جهت همراه کردن افراد با سیاست‌های خود، مدارک موثقی از نمایندگان مجلس و سنا نزد خویش نگه می دارد و دارای نمایندگانی در کمیسیون برای مشارکت و نظارت بر طرح ها و قوانین، امضای نامه ها و حتی سخنرانی ها می‌باشد. عمل کرد ایپاک در طول حیاتش، همواره با موفقیت همراه بوده است و به عنوان اصلی ترین لابی رسمی اسراییل در ایالات متحده، توانسته است در عرصه های مختلف، منافع اسراییل را نزد دولت مردان آمریکا بیمه کند.

هـ) سازمان صهیونیست های آمریکا (ZOA)

این سازمان، قدیمی‌ترین و یکی از بزرگ ترین سازمان های طرفدار اسراییل در ایالات متحده ی آمریکاست و با هدف برپایی دوباره ی یک دولت یهودی در فلسطین، پا به عرصه ی وجود گذاشت و بدین منظور، جمع آوری کمک های مالی را وظیفه خود دانست. ZOA ، در ایالات متحده، به عنوان دومین لابی مهم صهیونیست ها شناخته شده است. یکی از رؤسای این سازمان، موتورن کلین می‌باشد که به عنوان یک عنصر فعال سیاسی طرفداری حزب لیکود، در میان یهودیان شناخته می شود. رییس ZOA در 29 جولای 1994م. با صلح اعراب و اسراییل مخالفت کرد؛ زیرا ZOA نماینده ی قشر افراطی و دست راستی صهیونیست های اسراییل، یعنی لیکود می باشد که تشکیلاتی غیرانتفاعی است و معاف از مالیات می‌باشد و در ایالات نیویورک آمریکا به ثبت رسیده است. این سازمان، هم اکنون پنجاه هزار عضو فعال دارد و به فعالیت های صهیونیستی گسترده‌ای در سرتاسر آمریکا مشغول است. ZOA در تلاش است تا خود را به عنوان تیغ برنده ی یهودیان آمریکا معرفی کند؛ به طوری که فعالیت های کنگره، کاخ سفید و ادارات دولتی در واشنگتن را تحت نظر دارد و از طریق سرویس خبری خود، اطلاعات مهم و حیاتی را بین اعضای مسؤول سازمان منتشر می کند.

نفوذ سنتی لابی در انتخاب رییس جمهور آمریکا

با مطالعه و بررسی اولیه در نهاد ریاست جمهوری یلات متحده، می توان به نقش گروه های مشورتی و هیأت های کارشناسی در دفتر ریاست جمهوری پی برد. این گروه ها در تصمیم گیری‌های مختلف کشور به شخص رییس جمهور کمک می‌کنند. گروه های مهم و با نفوذ نیز سعی دارند خود را به این هیأت ها وارد ساخته، با دفتر رییس جمهور در ارتباط باشند. هر چه ظرفیت و توانایی این گروه های اجتماعی بالاتر باشد، از سوی اطرافیان ریاست جمهور، بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. از دیرباز، احزاب مختلف در خصوص به دست آوردن آرای یهود، اهتمام جدی داشته اند. دلایل توجه نامزدهای ریاست جمهوری به یهودیان در مبارزات انتخاباتی عبارتند از :
1. درصد قابل توجه شرکت کنندگان در امر انتخابات؛ حدود 89 درصد یهودیان در انتخابات شرکت فعال دارند و بیشتر آنان در ایالت های مهم و کلیدی آمریکا استقرار یافته اند. از این رو، هر نامزد ریاست جمهوری با ایجاد مرکز و واحد ویژه در ستاد انتخاباتی خود، برای جلب آرای یهودیان تلاش می‌کند.
2. امکانات مالی یهودیان؛ در ایالات متحده ، هدایت افکار عمومی بسیار به منابع مالی و اقتصادی وابسته است و ثروت بی حد و حصر یهودیان، باعث می شود تا نامزدها با آنان ارتباط نزدیک پیدا کنند و همین امر، باعث می شود تا در برابر خواسته های آنان تسلیم شوند.
3. نفوذ یهودیان بر رسانه های آمریکا؛ جان . اف . کندی، نامزد دموکرات، توانست 82 درصد از آرای یهودیان آمریکا را به خود اختصاص دهد. مسایل حاشیه ای و جانبی انتخاب کندی، نشان می دهد که عامل لابی در سوق دادن وی به سوی حمایت از اهداف اسراییل و مواضع آن در قبال خاورمیانه،تأثیر مهمی داشته است . لابی اسراییل، تمام توجه خود را به مسایل خاورمیانه و اسراییل مصروف می دارد و سعی می کند تا ز مواضع نامزدهای ریاست جمهوری مطلع شود و پس از کسب اطمینان از مواضع آنها ، به حمایت اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی از آنان بپردازد و با تمام امکانات، برای پیروزی نامزد مورد نظر تلاش کند. منبع:
مرتضی شیرودی - ماهنامه پرسمان - شماره ی 50


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  2:2 صبح  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

تعدد و نفوذ گسترده رسانه های صهیونیستی

در سال‌هایی نه چندان دور، اروپاییان، یهود را مروج ربا و حرص و فساد و نیرنگ و دنیاطلبی می دانستند و موش کثیف می نامیدند. اما چه شده که امروز، در دانشگاه‌ها و رسانه های دنیا، یهودیان و به تبع آن صهیونیست‌ها سمبل هوشیاری و زیرکی و علم آموزی و نابغه نامیده می‌شوند؟ و چرا امروزه در هر فیلم و کارتونی موش سرآمد زیرکی، فهم و شعور است؟

 شاید در این مسیر رسیدن به پاسخ، این حرفِ خاخام «راشورون» راهنمای ما باشد که در 1869 گفت: «اگر طلا نخستین ابزار ما در سیطره و حکومت بر جهان است، بی تردید مطبوعات و روزنامه‌نگاری دومین ابزار ما خواهد بود.»  مطمئناً اگر در آن سال‌ها سینما و تلویزیون ـ که چند دهه بعد اختراع شدـ  وجود داشت، وی قبل از مطبوعات، به این دو ابزار رسانه ای شاره می‌کرد، کما این که بعدها آنان سینما را «ساحل نجات» خود نامیدند و بر شبکه های جهانی تلویزیونی نفوذ کردند. امروزه رسانه های جمعی مهم ترین ابزار جنگ روانی و استعمار فرانو و ناتوی فرهنگی شده اند.  در این مقال بر آنیم که مختصراً ،  به نفوذ صهیونیست‌ها در رسانه های متعدد اشاره‌ای داشته باشیم.  البته بی شک بررسی کاملی از این نفوذ نیاز به نوشتن چندین جلد کتاب مبسوط دارد که در این مختصر نمی گنجد.

مطبوعات و نشریات

بی شک نام رابرت مردوخ (روپرت مرداک)، یهودی استرالیایی الاصل، با غول های رسانه ای عجین شده است. او، اکنون سمبل جهان خواران بی خیالی شده است که حاضرند از هر وسیله‌ای برای رسیدن به اهدافشان در مسیر استعمار فرانو و نبرد سایبرنتیک و رسانه ای استفاده کنند. استعمارگرانی که با سوء استفاده ازحرص و شهوت و ترس و لذت بشر ، از او به تمامه  سواری می‌گیرند.  

رابرت مردوخ سال‌ها قبل که روزنامه تایمز در مشکلات شدید مالی به سر می‌برد، آن را خرید و بدین ترتیب سمبل لندن مدرن، یهودی شد. او همچنین اندکی بعد روزنامه ساندی تایمز را خریداری کرد و مالکیت سه مجله انگلیسی سان (پوچ‌گرا و فاسد و مبتذل با تیراژ حدود سه میلیون و هفتصد هزار نسخه)، نیوز آو دِوُرد (اخبار جهانی که نشریه ای مبتذل و حادثه ای و خبری با تیراژ حدود چهار میلیون نسخه می باشد) و سیتی مگزین را از آنِ خود کرد. وی، همچنین مجلات و روزنامه های زیادی را در استرالیا و امریکا و چین کم کم تحت سیطره خود آورد و در تمام آن‌ها با محوریت فوتبال و حادثه و سکس، توانست مشتریان غفلت زده زیادی را به خود جلب کند. وی همچنین مالک شرکت های سینمایی و تلویزیونی و ماهواره ای متعددی همچون فاکس، اسکای، فاکس نیوز و شرکت بزرگ فوکس قرن بیستم نیز، می‌باشد.

در امریکا، روزنامه نیویورک تایمز در سال 1896 که با بحران مالی روبرو شده بود، توسط آدولف اوش یهودی خریداری شد و صهیونیستی شد. همچنین صهیونیست ها نفوذ فراوانی بر واشنگتن پست دارند. آن‌ها همچنین افسارِ روزنامه های دیلی نیوز و نیویورک پست و و استارلیجر و سان تایم را نیز در ید خود دارند و بر مجلات فاریتی (هنری سینمایی) و تایم (که در سال 1981 به تیراژ 5/4 میلیون رسید) و نیوزویک (که در سال 1933 تأسیس شد و در 1981 به تیراژ سه میلیونی رسید و در سال 1937 صهیونیست ها مالک آن شدند) اقتدار کاملی دارند.  در فرانسه مجلات یهودی نوفوکاییه و دفاتر جدید و اکسپرس و خانواده کارگر و روزنامه های فیگارو و لوکوتیدین و فرانس اسوار و مردم، تحت نفوذ عمیق صهیونیست های مقتدر فرانسوی هستند.

خبرگزاری ها

ژولیوس رویتر یهودی در سال 1816 که خبرگزاری خود را تأسیس کرد، از اولین پیشگامان تسلط خبری صهیونیست ها بر مراکز بزرگ تولید خبر درجهان بوده است. آسوشیتد پرس در 1848 توسط پنج روزنامه تأسیس شد و امروزه از مهم‌ترین منابع سایر رسانه هاست. در 1907، اسکریپس و هوارد خبرگزاری اسکریپس هوارد یونایتد پرس را پایه گذاری کردند. و در 1909 ویلیام هرست که با یک زن یهودی ازدواج کرد و در راه آرمان های یهودی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، خبرگزاری I.N.S (اینترنشنال نیوز سرویس) را افتتاح کرد. این دو خبرگزاری در سال 1958 تحت عنوان یونایتدپرس اینترناشنال متحد شدند. در فرانسه نیز در سال 1835 یکی از یهودیان خانواه هاواس، آژانس هاواس را بنیان نهاد که بعدها خبرگزاری دولت فرانسه شد.

فیلم وسینما

امروزه با وجود شبکه جهانی اینترنت،  به راحتی می‌توان در دایرة المعارف های اینترنتی لیست های بسیار طولانی از یهودیان و صهیونیست های بازیگر و کارگردان و تهیه کننده در سینمای جهان یافت. کافی است در سایت Wikipedia یا Freedictionary یا سایت های جستجو، عبارت هایی چون Jewish actor (Zionist)یا  Jewish Director(Zionist) یا  Jewish Produer (Zionist)یا Hollywood Juda   (Zionism) را وارد کنید تا لیست های بلندی به شما ارائه دهد. به دلیل نفوذ بسیار بالای صهیونیست ها در هالیوود، قطعاً یهودیان ضد صهیونیست هیچ جایگاه مهمی در سینمای امریکا ندارند و تجربه هم نشان داده که هرگز مخالفان مسیحی یا یهودی صهیونیسم نتوانسته اند تأثیری بر جریان مسلط سینمای جهان داشته باشند. در این بین اسامی مشهوری دیده می‌شود همچون استیون اسپیلبرگ، رومن پولانسکی، استنلی کوبریک، تیم برتون، وودی آلن(با نام یهودی آلن کونیگسبرگ)، مل بروکس (با نام اصلی یهودی ملوین کامینسکای)، بیلی وایلدر، سیدنی پولاک، جوئل سیلور، برانکولاستیگ، آدولف زوکر، ساموئل زلستر، رابرت مردوخ، سام گلدوین، جفری گاتنبرک، کارل لامل، مارکوس لوی، لوئیس بی مایر، جک وارنر، جری لوئیس، سام ریمی، الیور استون، اریک فون اشتروهایم، دیوید زوکر، جری زوکر، جری بروکهایمر، لئونارد گلدبرگ، دیوید کوهن، برایان سینگرو...معدود افرادی که در هالیوود پس از مدت ها خدمت به مرام صهیونیسم، نقدهای جدی به آن وارد کرده‌اند نیز مانند چارلی چاپلین ازامریکا و هالیوود اخراج و مطرود سرمایه‌داران شدند و د رغربت به دیار باقی شتافتند.

صنعت سینماداری

درباره نفوذ صهیونیسم در صنعت سینما داری نیز همین بس که در انگلیس لُرد لفونت یهودی به تنهایی 280 سالن سینمایی را تحت مالکیت خود دارد. همچنین در امریکا، سرمایه‌داران یهودی بر سینماهای زنجیره ای بزرگی تسلط دارند که اگر اراده کنند، فیلمی را به شکست می کشانند مانند انیمیشن «محمد (ص) آخرین پیامبر» که توسط شرکت بدر اینترنشنال (به مالکیت موفق الحریثی عرب مسلمان) پیش از 11 سپتامبر 2001 ساخته شده بود و بنا بود در سال 2002 نمایش داده شود، ولی به دلیل این که اربابان هالیوود نیاز به ایجاد فضای اسلام هراسی امریکا داشتند، این پویانمای تولید مسلمانان در امریکا را تحریم کردند و دو شرکت بزرگ لوییوز و A.M.C  از پخش آن خودداری کردند و فقط تعداد بسیار معدودی سینما آن را پخش کردند(کمتر از پنجاه سالن سینما) در شرایطی که مثلاً مصائب مسیح را حدود 4600 سینما و ماتریکس را که در مسیر اهداف صهیونیست ها بود بیش از 4000 سینما، در امریکای شمالی پوشش دادند!

تبلیغات تجاری

استفاده ممتد شرکت های بزرگ صهیونیستی از جنسیت و سکس و خشونت و جادوپردازی در تبلیغات مزورانه کالاهای خود، بحثی نیست که بتوان اثرات سوء رسانه ای آن را نادیده گرفت. به علاوه توهین هایی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به مسلمانان داشته‌اند نیز قابل اغماض نیست. مثلاً برای تبلیغ نوعی صابون زنی نیمه برهنه می‌گوید:‌ « فلان صابون هر چیزی را پاک و تمیز می‌کند، حتی اعراب (مسلمانان) را!» یا: «فلان صابون در اوج تأثیر و مرغوبیت است، در پاکیزه نشدن این عرب، ایراد از صابون نیست، اعراب (مسلمانان) ذاتاً پاک نشدنی هستند!» یا اخیراً شاهد بودیم در تبلیغ نوشابه صهیونیستی کوکاکولا، جمعی از مسلمانان در حالی که در سجده بودند و پشت آن‌ها برجسته می نمود، لباسهایشان آرم کوکا کولا را نشان می داد! یا در تبلیغاتی شاهدیم که اعراب و مسلمانان در اوج شترسواری و بدبختی مثلاً فلان مایع یا نوشابه را می خورند و نشاط می یابند!

شبکه های تلویزیونی و رادیویی

در کتاب ارزشمند سلطه پنهانی، به طور مفصل اسناد صهیونیستی و یهودی بودن شبکه‌های Fox، A.B.C ، N.B.C در امریکا و تلویزیون فرانسه و ایتالیا و نفوذ آنان در B.B.C را آورده است. از طرفی شبکه‌های صهیونیسم مسیحی چون T.B.N و C.B.N و GodTV و FaithTV و 3.A.B.N به طور مستمر در حمایت از آرمان های آخرالزمانیِ یهودیان صهیونیست فعالند و با زبان مسیحیان، آن‌ها را تحت سلطه بیشتر یهودیان می‌برند؛ تا انجا که  به نوشته جورجی کنعان، صهیونیست های مسیحی در امریکا ، بیش از 1500 شبکه رادیویی دارند. در انگلیس نیز، رادیوی B.B.C تحت سلطه صهیونیست هاست.

 شرکت های چاپ و نشر کتاب

در امریکا، شرکت بزرگ انتشاراتی راندوم هاوس که جنت کرف یهودی آن را پایه گذاری کرد، و مؤسسه انتشاراتی سایمون اند شوستر که ریچارد سایمون و ماکس شوستر آن را بنا نهادند، تحت سلطه صهیونیست هاست. یکی از قدیمی ترین مؤسسات انتشاراتی امریکا با نام هارپرو رو و نیز مؤسسه نشر انگلیسی ویلیام کالینز، توسط رابرت مردوخ، یهودی صهیونیست خریداری شده است. 

گریس هالسل روزنامه نگار امریکایی می‌نویسد: «بر من کاملاً محرز شده که یهودیجها به طور کامل بر صنعت نشر، به ویژه در نیویورک تسلط دارند و حتی مراکز انتشاراتی که در اختیار غیر یهودیان است مانند دایل دای و مکفرو هیل و مکمیلان، همگی یهودیانی را که در رأس پست های حساس و تصمیم گیرنده قرار دارند، به استخدام خود در آورده اند». به همین لحاظ «تقریباً غیر ممکن است که یک نویسنده بتواند ناشر مهمی را پیدا کند که یک کتاب ضد صهیونیستی را چاپ و منتشر کند.»

دایره‌المعارف نویسی

دایره‌المعارف ها که امروز به عنوان نبض تپنده کتاب‌ها و مطبوعات عمل می‌کنند، نیز نه تنها مصون از تعرض صهیونیست ها نبوده اند، بلکه مقر مستحکمی برای ترویج ایده های آنان شده است. دکتر کامل العسلی می‌گوید: «نگاهی شتابزده به دایره‌المعارف انگلیسی بریتانیکا، دایره المعارف امریکایی مایر، دایره‌المعارف لاروس فرانسه و دایره‌المعارف آلمان، این واقعیت را آشکار می‌کند که چگونه این دایره‌المعارف‌ها دیدگاه های صهیونیستی را اساس کار خود قرار داده و از آن دفاع می‌کنند. در تمام این دایره‌المعارف ها،‌ از سرزمین فلسطین به نام اسرائیل یاد و ادعا شده که نه در تاریخ و نه در قوانین بین‌المللی،‌ هیچ گاه کشوری به نام فلسطین وجود نداشته است. در این دایره‌المعارف ها حکومت داوود (ع) و سلیمان(ع)،‌ آغاز تاریخ بیت المقدس قلمداد شده است. این در حالی است که قدس کنعانی، پیش از دوران داود(ع)، سلیمان(ع) و حداقل دو هزار سال قبل سابقه داشته است.» دایره‌المعارف انگلیسی نیوکاکستون شدیداً ضد اسلامی است و توزیع آن در بسیاری از کشورهای عربی ممنوع است. در فرهنگ امریکایی وبستر از شخصیت عرب با عباراتی اهانت آمیز نظیر : مردمی حیوان صفت، قاتل، خونریز، زن‌باره، آواره، گدا، کودن، شورشی یاد شده است! سرپرست این فرهنگ یک امریکایی مدافع صهیونیسم به نام ویلیام لئولیان است. همچنین در سال‌های اخیر دایرة المعارف ایرانیکاست که با بودجه خاص سیا و فراماسونرها زیر نظر بهایی ایرانی احسان یارشاطر در امریکا نوشته شد. جلال آل احمد به وی لقب احسان یارقاطر داده بود! وی از جیره‌خواران طاغوت و صهیونیسم می‌باشد. بر اساس اعترافات یارشاطر، در مجموعه ایرانیکا تا کنون (10 جلد اول) تنها 11? مقالات توسط ایرانی ها نوشته شده است و بقیه توسط همیاران صهیون! تمام این موارد به جز دایره‌المعارف جودائیکا و دانشنامه یهود است که تحت اشراف کامل صهیونیست ها به تحریف تاریخ مشغولند.

منابع:

1. سلطه پنهانی (سیطره نامرئی صهیونیسم بر سیاست، فرهنگ و افکار ملت ها)، دکتر مجید صفاتاج، آرون، 1383، تهران

2. نفوذ صهیونیسم بر رسانه های خبری، فواد بن عبدالرحمن الرفاعی، ترجمه حسین سروقامت، کیهان، 1377، تهران.

3. یهود در فرهنگ، تبلیغات و رسانه های غرب، زیاد ابوغنیمه، ترجمه عبدالفتاح احمدی، مؤسسه ضیاء اندیشه، تهران، 1380

4. الاعلام الیهودی اسلوب و هدف عبدالله حلّاق، الدارالاسلامیه، بیروت 1985.

5. اسرائیل تسرق الفن المصری، محمد الغیطی، مدبولی الصغیر، الطبعة الاولی 1977،

6 اضواء علی الاعلام الاسرائیلی سیاسة کسب الانتصار، منذر عنبتاوی، مرکز ابحاث منظمه، التحریر الفلسطینی، بیروت، 1968.

7. مصاحبه دکتر کامل العسلی در نشریه الدستور اردن 15/5/1982.

8. زرسالاران پارسی و یهود، استعمار بریتانیا و ایران، عبدالله شهبازی، نشر موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تهران، 1377.

منبع:نشریه فرهنگ پویا-شماره8-9-دفترپژوهش های فرهنگی قم-

ویژه نامه رسانه هویت جوان-شهریور1387-

 پیشنهادم این است که همین امروز سریعابه آدرس زیر عضو این مجله ارزشمند شوید: 

 "قم-بلوار امین-بیست متری گلستان-کوچه4- پلاک31 "و یا صندوق پستی"146/37165"

 و یا تلفکس".2512113667"


نوشته شده در  پنج شنبه 87/6/14ساعت  7:38 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()


هویت جوان از منظر امام خمینی(رضوان الله علیه) و رهبرفرزانه انقلاب(حفظه الله)

ازروزی که جوانان به عنوان نخستین ایمان آورندگان به پیامبر رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)، حضور خود را در عرصه‌های گوناگون انقلاب توحیدی اسلام جشن گرفتند، نگاه بشریت معطوف به مکتبی شد که با «فطرت» و «طبیعت» همة انسان‌ها خصوصاً نسل جوان هم خوانی داشت، نگاهی که در طول قرن‌ها موجب گرایش نسل جوانی شد که کرامت و عزت خود را در «هویت دینی» جست و جو کردند. تکرار این حادثه بزرگ، در انقلاب اسلامی و نقش محوری جوانان در شکل‌گیری و پیروزی انقلاب و پس از آن جان فشانی این قشر در پاسداری از ارزش‌ها و آرمان‌ها، از همان روزهای نخست، دشمن را بر آن داشت تا با به کارگیری همه ابزارها خصوصاً «رسانه های جمعی»، جوان ایرانی را از «هویت» بازیافته «دینی» خود جدا سازد و با این رویکرد خود، انقلاب را از سرمایه ای بزرگ در پیشبرد اهداف خود محروم سازد؛ اما  هدایت‌های عالمانه و دلسوزانه امام، این قشر به خدا پیوستة از دنیا رسته را در مسیر دفاع و تبلیغ و ترویج انقلاب در میدان باقی گذارد. در نگاه امام راحل تحول درونی و هویت‌یابی قشر جوان ریشه در ارادة‌ خداوند داشت و از این رو به صراحت فرمودند: «این تحول روحی، این تحولی که در جوان‌های ما پیدا شد، این دست خدا بود، بشر نمی‌تواند در ارواح مردم این طور مؤثر باشد.»[1]

ایستادگی جوانان در برابر فشارهای اقتصادی، نظامی و خصوصاً «رسانه‌ای» غرب و جهان کفر، امام را بر آن داشت که این پیر روشن‌ضمیر، هم قدم و همراه نسل جوان، از جوانان این سرزمین به عنوان سمبل شرافت انسانی یاد کنند: «شرافت انسانی به این است که در مقابل زور بایستند؛ جوانان ما ایستادند.»[2]

هدایت پیامبر گونه امام راحل، راه را بر خلف صالح آن امام هموار ساخت و رهبر معظم انقلاب با هدایت‌های امام گونه خود، نسل دیگری از جوانان را در مسیر دفاع از ارزش‌های الهی و انسانی هدایت کردند. ایشان، پرچمی را که نسل جوان پانزده خرداد و بهمن 57 در دست گرفته بودند، پر صلابت به اهتزاز درآورده و با شناختی درست از نسل جوان و چالش‌های فراروی او، در این فصل از انقلاب، بازشناسی «هویت جوان» از سوی خود جوانان را نیاز عمده آنان می‌خوانند. ایشان، خطاب به متولیان فرهنگی، آنان را به همدلی و همراهی با این قشر فرا می‌خوانند و می‌فرمایند: «نیاز عمده جوان، هویت است، باید هویت و هدف خودش را بشناسد، باید بداند کیست و برای چه می‌خواهد کار و تلاش کند. دشمن، می‌خواهد هویت جوان ایرانی را از او بگیرد، اهداف او را از بین ببرد، فضا را تیره کند، به او بگوید تو یک موجود حقیر و محدود هستی، پیش من بیا تا تو را زیر بال بگیرم!»[3]

رهبر انقلاب با ترسیم صفات زیبای جوان به تابلویی زیبا، این مَنْظر و منظره را امیدبخش و کلیدی برای ورود به دنیای متعالی و گذر از مشکلات برمی خوانند و می‌فرمایند: «جوان حق را آسان می‌پذیرد... جوان راحت و صادقانه اعتراض می‌کند و بی‌دغدغه و بدون هیچ‌گونه گرفتاری درونی اقدام می‌کند... پذیرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بی‌دغدغه را شما کنار هم بگذارید، ببینید چه حقیقت زیبایی به وجود می‌آید و چه کلیدی برای حل مشکلات است.»[4]

بی‌شک این صفا و صمیمیت و حس زیباپرستی که رهبر انقلاب از آن به عنوان فرصت‌هایی برای تعالی جوان و پیشبرد انقلاب جوان به دست جوانان ترسیم می‌کنند، امروز توسط «رسانه‌های» جمعی جهان و شبکه‌های ماهواره‌ای، مورد هجوم قرار گرفته تا با تغییر ذائقه زیباشناختی و زیباپرستی، جوان را از «هویت دینی» جدا سازند و آن را به تهدیدی جدی برای انقلاب مبدل کنند؛ از اینرو رهبری، شناساندن زیبایی حقیقی از زورق‌های زیبایی که در مغز آن زهر کشنده پیچیده شده است را وظیفه‌ای خطیر برشمرده و هشدار می‌دهند: «انسان به خصوص جوان، از زیبایی و زیباسازی خوشش می‌آید و دلش می‌خواهد که خودش هم زیبا باشد و این عیبی هم ندارد؛ یک چیز طبیعی و قهری است؛ در اسلام هم منع نشده است، آن چیزی که منع شده فتنه و فساد است.»[5]

رهبر انقلاب با خطاب به جوانان که عزیزان من! «جوانی» است که «پیری» را شکل می‌دهد.[6]  در جایی دیگر خطاب به این قشر می‌فرمایند: «اگر امروز در محاسبات مادی و زرنگی‌هایی که باب مردم دنیا طلب است وارد شدید، مسیر آینده به همان سمت ترسیم خواهد شد»[7]

به انحراف کشاندن فطرت و طبیعت جوان، خلط بین زیبا دوستی و زیباپرستی با دنیاگرایی و دنیاطلبی و جلوه دادن راه خدا و معنویت به عنوان راه بن‌بست فرا روی جوان امروز، نسخه همة رسانه‌های دیداری و نوشتاری و مجازی مکتب لیبرال دمکراسی است و به همین دلیل، رهبری انقلاب خطاب به نسل جوان، صمیمانه و صادقانه -چون روح و روحیة جوان- خطاب به آنان می‌فرمایند: «راه معنویت و صفا، کوچه بن‌بست نیست!»[8]




[1] . صحیفه امام، ج 9، ص 4.

[2] . صحیفه امام، ج 18، ص 132.

[3] . بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان در مصلای رشت 12/2/1380.

[4] . بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان استان اصفهان 12/8/1380.

.[5] دیدار صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با جوانان به مناسبت هفته جوان 7/2/1377.

[6] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار تعدادی از دانشجویان تشکل‌های اسلامی در مراسم افطاری شب23 ماه رمضان 1/11/76.

[7] . بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اعضای شورای مرکزی مؤسسه کفا 24/4/1380.

[8] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروه کثیری از جوانان استان اردبیل 5/5/1376.

 

منبع:نشریه فرهنگ پویا-شماره8-9-دفترپژوهش های فرهنگی قم-
 
ویژه نامه رسانه هویت جوان-شهریور1387-
 

 پیشنهادم این است که همین امروز سریعابه آدرس زیر عضو این مجله ارزشمند شوید: 

 "قم-بلوار امین-بیست متری گلستان-کوچه4- پلاک31 "و یا صندوق پستی"146/37165" و یا تلفکس".2512113667"


نوشته شده در  پنج شنبه 87/6/14ساعت  7:23 عصر  توسط عضو گروه شهیداوینی 
  نظرات دیگران()

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
سواد رسانه ای درحوزه:تحلیل و برررسی شبکه های اجتماعی و موبایل
معرفی تفصیلی کتاب «اسطوره های صهیونیستی در سینما»
نقد وبررسی چند فیلم ایرانی جدید توسط سعید مستغاثی
نقد وبررسی ابعادشخصیت مرد درسینمای ایران/بررسی\تسویه حساب\
نقد و بررسی انیمیشن ظهور نگهبانان/ rise of guardian
مروری بر فیلم های بازگوکننده جنایات صهیونیسم غاصب درفلسطین اشغال
حقیقتاچرارسانه های آمریکایی نسبت به ایران،اینقدر کینه جو هستند؟!
هالیوودوبازنمایی محرف تاریخ واندیشمندان ایرانی-نقدفیلم پزشک
بررسی سینمای اسراییل[غاصب]:شرق،غرب وسیاست بازنمایی
آشنایی با الکس جونز اندیشمند و منتقد ومستندساز آمریکایی...
[عناوین آرشیوشده]